ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد وقت آن است که بدرود کنی زندان را |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت |
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه سوخت |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هرکه خاک در میخانه به رخساره نرُفت |
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست |
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد صبر و آرام تواند به من مسکین داد |
دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود |
در بزرگی کی روا باشد که تشریفات را
از فرشته باز گیری آنگهی بخشی به دیو |
وین اطلس مقرنس زرد و ز زرنگار چتری بلند بر سر خرگاه خویش دان |
نی زمن تنها کشم تطاول ز زلفت
کیست که او داغ آن سیاه ندارد |
درون خلوت کروبیان عالم قدس صریر کلک تو باشد سماع روحانی |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست |
تا بود نسخه عطری دل سودازده را
از خط غالیه سای تو سودای طلبم |
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد |
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست |
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی |
یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد |
دائم گل این بستان شاداب نمی مانددریاب ضعیفان را در وقت توانایی
|
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت بازآید و برهاندم از بند ملامت |
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده |
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی |
یاد باد آنکه چو چشمت به عتابم می کشت
معجز عیسوی ات در لب شکر خا بود |
دوستان در پرده میگویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز هم |
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما |
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی وان گه برو که رستی از نیستی و هستی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند گر از آن یار سفرکرده پیامی داری خال سرسبز تو خوش دانه عیشیست ولی بر کنار چمنش وه که چه دامی داری |
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد |
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد |
در میخانه بسته اند دگر
افتتح یا مفتح الابواب |
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب |
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد |
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنبر پست |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد |
اکنون ساعت 01:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)