در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمی آید //ی |
یک حرف صوفیا نه بگویم اجازت است
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری ا |
اشک خونین به طبیبان بنمودم گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد //ی |
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوشخرامش در ناز پروریده ل |
لذت بوسه رکاب از کف پای تو گرفت
که نیاید به میان ، پای شمار و عددی . //ی |
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو ا |
آن ترک پری چهر که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت //ی |
عصبی هستی؟
یارب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان وآن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان |
نه ،عصبی چرا؟؟؟
ندانستم که حرفي تازه داري ميان مردمان آوازه داري ندانستم که ازروي محبت توهم يک لطف بي اندازه داري |
حرف یادت رفت
یا سخن آرای چو مردم بهوش یا بنشین چون حیوانان خموش ه |
اکنون ساعت 04:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)