سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم |
يا رب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالم
رخساره به كس ننمود ان شاهد هرجايي |
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت |
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
غم زمانه خورم يا فراق يار كشم
به طاقتي كه ندارم كدام بار كشم |
ببرد از من قرار و طاقت و هوش
بت سنگین دل سیمین بناگوش |
دل و جانیکه دربردم من از ترکان قفقازی
به شوخی میبرند از من سیه چشمان شیرازی من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی |
اگرآن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و تن را دل و جان را که هر که چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمر قند و بخارا را!!! |
حافظ دیوانه فالم را گرفــــــــت
یک غزل آمد که حالم را گرفــــت* *ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم!* |
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سـپردهاند بـه مـسـتی زمام ما |
اکنون ساعت 02:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)