اسمان
آسمان تاریک است دل من حادثه ای می خواهد که در آن بال زند کفتر عشق دل من عطر خوشی می جوید که در آن مست شود بی پروا و بخواند تا صبح تا همان لحظه که خورشید نمایان گردد شب تنهائی من باز آمد که مرا دور کند از نفس گرم طلوع چه کسی می داند که در این لحظه پر غصه و زار آفتاب می خندد و چه زیباست نگاه گل سرخ به لب خسته یار |
عزیز بشین به کنارم !
سر کوه بلند تا کی نشینم عزیز بشین به کنارم که لاله سر زنه، گل را بچینم عزیز بشین به کنارم گلای سرخ و سفید بر هم خمیده عزیز بشین به کنارم نمی دونم کدوم گل را بچینم عزیز بشین به کنارم کنون که می روی هموار و هموار عزیز بشین به کنارم نمی ترسی که بر پایت بُره خار عزیز بشین به کنارم اگر خاری بُره سوزن ندارم عزیز بشین به کنارم به مژگون بر کنم ای جون غمخوار عزیز بشین به کنارم گل سرخ و سفیدم دسته دسته عزیز بشین به کنارم میون سنگ مرمر ریشه بسته عزیز بشین به کنارم الهی بشکنه اون سنگ مرمر عزیز بشین به کنارم که یار نازنین تنها نشسته عزیز بشین به کنارم عزیز بشین به کنارم، زعشقت بیقرارم، جون تو طاقت ندارم حالا مرو از کنارم، به خدا دوست می دارم |
شب زنده داری
شب زنده داری
بیا ای بی وفای من و امشب را فقط امشب برای خاطر آن لحظه های درد کنار بستر تاریک من شب زنده داری کن که من امشب برای حرمت عشقی که ویران شد برایت قصه ها دارم تو امشب آخرین اشکم به روی گونه می بینی و امشب آخرین اندوه من مهمان توست بیا نامهربان من و امشب را کنار بستر تاریک من شب زنده داری کن چه شبهایی که من تا صبح برایت گریه می کردم و اندوهم همیشه میهمان گوشه و سقف اتاقم بود قلم بر روی کاغذ لغزشی دشوار می پیمود که من در وصف چشمانت کلامی سهل بنویسم درون شعر های من همیشه نام و یادت بود درون قصه های من همیشه قهرمان بودی ولی امشب کنار عکس های پاره ات آخر تمام شعرهایم را به آتش می سپارم ببخش ای خاکی ِ خسته اگر امشب به میل من کنارم تا سحر بیدار ماندی برای آخرین شب هم ز چشمت عذر می خواهم که امشب میزبان رنج من گشتی " خداحافظ |
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی |
*گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر* *چون ماه شبی می کشم از پنجره سر* *اندوه که خورشید شدی تنگ غروب* *افسوس که مهتاب شدی وقت سحر* |
از من آزرده مشو میرم از خانه ی تو قبل رفتن تو بدان عاشق و بی تقصیرم تو اگر خسته ای از دست دلم حرفی نیست امر كن تا كه بمیرم به خدا می میرم *** |
گفته بودي مي شوي هم راز و هم آواي من مي سرايي عشق را در خلوت شبهاي من گفته بودي در کنارم تا ابد مي ماني و همره دل مي شوي در شادي و غمهاي من گفته بودي بين ما ديگرنمي آيد فراغ گفته بودي مي شوي ياد دل تنهاي من آه اما امشب از آن کوچه ها رفتم ولي باز هم تنها صداي شعر تو بود و صداي پاي من نامه هاي تو هنوز از عشق لبريز و چه سود که خودت رفتي و مانده اين شب يلداي من *** |
روحی مشوشم كه شبی بی خبر زخویش در دامن سكوت بتلخی گریستم نالان زكرده ها و پشیمان زگفته ها دیدم كه لایق تو و عشق تو نیستم |
کاش مي دانستي بعد از آن دعوت زيبا به ملاقات خودت من چه حالي بودم خبر دعوت ديدار چو از راه رسيد پلک دل باز پريد من سراسيمه به دل بانگ زدم: آفرين قلب صبور، زود برخيز عزيز، جامهء تنگ به درآر! و به چشمم گفتم: باورت مي شود اي چشم به در ماندهء خيس که پس از اين همه مدت، زتو دعوت شده است؟ چشم خنديد و به اشک گفت: برو. بعد از اين دعوت زيبا به ملاقات نگاه، با تو هم کاري نيست. و به دستان رهايم گفتم: کف برهم بزنيد هرچه غم بود گذشت. ديگر انديشه ي لرزش به خودت راه نده. وقت آن است که آن دست محبت، زتو يادي بکند خاطرم را گفتم: زودتر راه بيفت، هرچه باشد بلد راه تويي، ما که يک عمر بدين خانه نشستيم و تو تنها رفتي! بغض در راه گلو گفت: مرحمت کم نشود. گويا با من بنشسته، دگر کاري نيست. جاي ماندن چون دگر نيست از اينجا بروم! پنجه از مو بدر آورده، بدان شانه زدم و به لبها گفتم: خنده ات را بردار، دست در دستِ تبسم بگذار! و نبينم ديگر، که تو ورچيده و خاموش به کنجي باشي سينه فرياد کشيد: من نشان خواهم داد قاب نامش را در طاقچه ام و هواي خوش يادش را، در حافظه ام مژده دادم به نگاهم، گفتم: نذر ديدار قبول افتاده ست و مبارک باشد، وصلت پاک تو با برق نگاه محبوب! و تپش هاي دلم را گفتم: اندکي آهسته، آبرويم نبريد! پايکوبي زچه برپا کرديد؟ پاي بر سينه چنان طبل مکوب! نفسم را گفتم: جانِ من تو دگر بند نيا. اشک شوقي آمد، تاريِ جامِ دو چشمم بگرفت. و به پلکم فرمود: همچو دستمالِ حرير، بفشان برق نگاه پاي در راه شدم... دل به مغزم مي گفت: من نگفتم به تو آخر که سحر خواهد شد!!! هي تو انديشيدي که چه بايد بکني؟؟؟!!! من به تو مي گفتم: او مرا خواهد خواند، او مرا خواهد ديد سر به آرامي گفت: خوب چه مي دانستم. من گمان مي کردم ديدنش ممکن نيست و نمي دانستم بين تو با دلِ او حرف صد پيوند است . من گمان مي کردم.... سينه فرياد کشيد: خب فراموش کنيم. هرچه بوده ست گذشت. حرف از غصه و انديشه بس است، به ملاقات بينديش و نشاط! آفرين پاي عزيز، قدمت را قربان، تندتر راه برو، طاقتم طاق شده ست! چشم برق مي زد/ اشک برگونه نوازش مي کرد/ لب به لبخند،تبسم مي کرد/ مرغ قلبم با شوق/ سر به ديوار قفس مي کوبيد/ تاب ماندن به قفس، هيچ نداشت/ دست برهم مي خورد/ نفس از شوق، دم و سينه تعارف مي کرد/ سينه بر طبل خودش مي کوبيد عقل شرمنده به آرامي گفت: راه را گم نکنيم! خاطرم خنده به لب گفت: نترس، نگران هيچ مباش! سفر منزل دوست کار هر روزه من است. چشم برهم بگذار، دل تو را خواهد برد. سر به پا گفت: کمي آهسته، بگذاريد که من هم برسم!!! دل به سر گفت: شتاب! تو هنوزم عقبي؟ فکر فرياد کشيد: دست خالي که بد است، کاشکي.... سينه خنديد و بگفت: دست خالي زچه روي! اينهمه هديه، کجا چيزي نيست؟! چشم را گريهء شوق. قلب را عشق بزرگ. سينه، يک سينه سخن. روح را شوق وصال . لب پر از ذکر حبيب. خاطر، آکندهء ياد کاشکي خاطر محبوب قبولش افتد! شوق ديدار نباتي آورد. کام جانم شيرين، پاي و سر همه انديشهء وصل... وه چه روياي قشنگي ديدم!!! خواب،اين موهبت خالق پاک، خواب را دريابم که در آن، مي توان با تو نشست، مي توان با تو سخن گفت و شنيد. خواب سهم من از تو و ديدار تواست. خواب دنياي فراموشي هاست! خواب را دريابم که تو در خواب، مرا خواهي خواست. که تو در خواب مرا خواهي خواند و تو در خواب به من خواهي گفت: تو به ديدار من آي!!! آه کاش ميدانستي: بعد از اين دعوت زيبا به ملاقات خودت من چه حالي دارم پلک دل باز پريد. خواب را دريابم من به ميهمانيِ ديدار تو مي انديشم |
آری تو راست می گویی آسمان مال من است پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است من نمی دانم که چرا این مردم ، دانه های دلشان پیدا نیست. صبر کن ای سهراب قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم به سراغ من اگر می آیید ، تند و آهسته چه فرقی دارد؟ تو به هر جور دلت خواست بیا مثل سهراب دگرجنس تنهایی من چینی نیست، که ترک بردارد مثل مرمر شده است چینی نازک تنهایی من.... |
اکنون ساعت 03:30 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)