درو کرد گندمزار دلهايمان را و تهي شد همه جا از عطر گل عشق و در کوچ پرنده هاي غمگين در آن کوير آرزو شاعري دل شکسته و تنها مي نوشت شعري به ياد با هم بودن ها |
اهل دنیا سه فرقه بیش نیاند چون طعاماند و همچو دارو و درد |
در كار گلاب و گل حكم ازلي اين بود
كان شاهد بازاري وين پرده نشين باشد حافظ |
در انجمن عقل فروشان ننهم پای دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد |
دم غروب میان حضور خسته اشیاء
نگاه منتظری حجم وقت را میدید!! و روی میز هیاهوی چند میوه نوبر به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود. |
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید |
دست مرا بگيرو مرا نوازش كن
مرا شريك بگير و مرا هم آغوش كن |
نظر آنان که نکرند درین مشتی خاک الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند |
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال شب پرنده پر نمیزند |
دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان حق عیانست ولی طایفهای بیبصرند |
اکنون ساعت 06:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)