ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست |
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی |
یارب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هرکه خاک در میخانه به رخساره نرفت |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت |
ترا که حسن خدا داده هست و بخت
چه حاجت است که مشاطه ات بیاراید |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
ای معرا اصل عالی جوهرت از حرص و آز
وی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو |
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
اگر چه زنده رود آب حیات است
ولی شیراز ما از اصفهان به |
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را |
ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد
آفرین بر تو که شایسته صد چندینی |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری |
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت |
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما |
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست |
تا بود نسخه عطری دل سودا زده را
از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم |
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست |
تا بدیدم بتکده بی بت دلم آتشکدست
فرقت نامهربانی آتشم در جان ز دست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
در گوشه امید چو نظارگان ماه
چشم طلب برآن خم ابرو نهاده ایم |
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است |
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری |
یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
یا رب چه درخور آمد گردش خط هلالی |
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان |
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست |
تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم
جان نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی |
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسید ای محب خموش |
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است |
اکنون ساعت 11:31 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)