چو سلک در خوشاب است شعر نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق ميبرد ز نظم نظامي |
لطف تا منزل آدمی سرای دنیاست کارش همه جرم و کار حق ، لطف و عطاست خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود سالی که نکوست ، از بهارش پیداست |
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاين چنين رفتهست در عهد ازل تقدير ما |
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند |
مي خور به شعر بنده که زيبي دگر دهد
جام مرصع تو بدين در شاهوار |
مرصع گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل ای بسا دُر که به نوک مژهات بايد سفت تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هر که خاک در ميخانه به رخساره نرفت |
ميخانه
ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم محصول دعا در ره جانانه نهاديم در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش اين داغ که ما بر دل ديوانه نهاديم |
تلقين و درس اهل نظر يک اشارت است
گفتم کنايتي و مکرر نميکنم |
نظر از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مژ میشد وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه ... |
اگر نه عقل به مستي فروکشد لنگر
چگونه کشتي از اين ورطه بلا ببرد |
اکنون ساعت 01:38 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)