موسی عمران در غمت بنشسته بد در کوه طور
داوود می خواندت زبور الله مولانا علی |
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش |
یارب چه شدی اگر به رحمت
باری سوی ما نظر فکندی |
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين
كس واقف ما نيست كه از ديده چه ها رفت |
غربت آن است که بدانند کجایی و نگیرند خبرت
رحمت آن است که ندانند کجایی و بگیرند خبرت |
صباح الخير زد بلبل كجايي ساقيا برخيز
كه در سر مي كند غوغا خيال خواب دوشينم |
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت باور نکنی خیال خود را بفرست تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت |
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما |
کس نیست که افتاده آن زلف دو تا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده ست |
اکنون ساعت 03:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)