شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت |
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یار بیار |
روز و شب خوابم نمیآید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع |
عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش |
شکر خدا که از مدد بخت کار ساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست |
تا غایت ره میخانه نمی دانستم
ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد |
دور از رخ تو دم بدم از گوشه چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت |
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين
كس واقف ما نيست كه از ديده چها رفت |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت |
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزند
با صبا گفت و شنودم سحري نيست كه نيست |
اکنون ساعت 10:07 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)