زانجا كه فيض جام سعادت فروغ توست
بيرون شدي نماي زظلمات حيرتم ك |
کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود
که عالم بی خبر افتاد و عقل بیحس شد ژ |
ژاژ تا چند سرایی بر شه قاآنی
عرض دانش بر شاهان نه طریق ادب است ب |
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و ز قضا مگریز |
حرفتون؟:)
زان رونق هر سماع آواز دف است زانست که دف زخم وستم را هدف است ب |
ببخشید:)
به شوق چشمه نوشت چه قطره ها که فشاندم ز لعل باده فروشت چه عشوه ها که خریدم م |
مانند شمع، جامهٔ فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ الف |
آنكه تاج سر من خاك كف پايش بود
از خدا مي طلبم تا به سرم باز آيد س |
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست ت |
تعظيم تو بر جان وخرد واجب ولازم
انعام تو بر كون ومكان فايض وشامل ج |
جانا تبش عشق به غایت برسید از شوق تو کارم به شکایت برسید از انکه نخواهی که بنالم سحری دریاب که هنگام عنایت برسید ل |
لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است
وز پي ديدن او دادن جان كار من است ن |
نی دست که در مصاف خونریز کنم نی پای که در صبر قدم تیز کنم نی رحم ترا که با رهی در سازی نی عقل مرا که از تو پرهیز کنم ق |
قومیکه چو آفتاب دارند قدوم
در صدق چو آهنند و در لطف چو موم ب |
به خدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحر خیز
که دعای صبحگاهی اثری کن شما را ر |
راهيست راه عشق که هيچش کناره نيست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نيست هر گه که دل به عشق دهي خوش دمي بود در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست م |
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد ت |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست م |
مغان که خدمت بت میکنند در فرخار
ندیدهاند مگر دلبران بت رو را ن |
بازم تداخل :d
ما را ز منع عقل مترسان و مي بيار کان شحنه در ولايت ما هيچ کاره نيست از چشم خود بپرس که ما را که ميکشد جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست ژ |
ژاله بر برگ سمن همچون عرق بر روی او
لاله در صحن چمن مانند آن رخسار نیست //// .... |
نکنه بازم بنویسم یکی دوباره از ن گفته باشه
_:2: نگرفت در تو گريه حافظ به هيچ رو حيران آن دلم که کم از سنگ خاره نيست |
حرف یادت رفت ;)
تا درآید اندرو غمهای تو هر سو در است خانهٔ دل را که جز نقش تو بر دیوار نیست ب |
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری س |
سرمست درآمد از خرابات
با عقل خراب در مناجات بر خاک فکنده خرقه زهد و آتش زده در لباس طامات ز |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد س |
ساقی نداده ساغر چندان نموده مستم
کز خود خبر ندارم در عالمی که هستم از بس قدح کشیدم در کوی می فروشان هم جامه را دریدم، هم شیشه را شکستم ک |
کوه صبرم نرم شد چون موم از دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع ت |
تاب رخ یار من نداری ای گل
جامه چه دری رنگ چه آری ای گل سودت نکند تا که به خواری ای گل از بار خجل فرو نیاری ای گل ر |
روزی اگر از چشمهایت رو بگردانم، از آفتاب و ماه بر می گردد ایمانم |
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت ن |
نمی دانم چه گرمی کرده ای با دل نهان از من..
که تا غافل از وی دوان سوی تو می آید... پ |
پیاله بر کفنم بند تا سحر گه حشر
بمی ز دل ببرم هول روز رسثاخیز ش |
شب به کاشانه اغیار نمی باید بود غیر را شمع شب تار نمی باید بود همه جا با همه کس یارنمی باید بود یار اغیار دل آزار نمی باید بود ف |
فتادهام به طلسم کشاکش تقدیر
نه گرد خانه به دوشم نه خاک دامنگیر دل رمیده و شوق بهانه خود دارم که دیده است دو دیوانه را به یک زنجیر ه |
هما و جغد را آخر چه علت بود در خلقت
چرا شد آن چنان مشوم و چون شد اين چنين ميمون //ع |
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را ر |
رنج از کسي بريم که دردش دواي ماست
زخم از کسي خوريم که رنجش شفاي ماست //س |
سرهای سراندازان در پای تو اولیتر
در سینهٔ جانبازان سودای تو اولیتر ای جان همه عالم، ریحان همه عالم سلطان همه عالم مولای تو اولیتر ب |
بتي دارم که گرد گل ز سنبل سايه بان دارد
بهار عارضش خطي به خون ارغوان دارد //ش |
اکنون ساعت 08:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)