پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 11-10-2011 08:16 PM


نمي خواهم خدايم بيکران باشد
نمي خواهم عظيم و قادر و رحمان
نمي خواهم که باشد اين چنين آخر
خدا را لمس بايد کرد.

نگو کفر است

خدا را مي توان در باوري جا داد
که در احساس و ايمان غوطه ور باشد
خدا را مي توان بوئيد
و اين احساس شيريني است

نگو کفر است

که کفر اين است
که ما از بيکران مهربانيها
براي خود
خدايي لامکان و بي نشان سازيم
خدا را در زمين و آسمان جستن
ندارد سودي اي آدم
تو بايد عاشقش باشي
و بايد گوش بسپاري
به بانگ هستي و عالم
که در هر خانه اي آخر خدائي هست

نگو کفر است

اگر من کافرم، باشد
نمي خواهم خدايا زاهدي چون ديگران باشم
نمي خواهم خدايم را
به قديسي بدل سازم
که ترسي باشد از او در دل و جانم

نگو کفر است

که سوگند ياد کردم من
به خاک و آب و آتش بارها اي دوست
خدا زيباترين معشوق انسانهاست
خدا را نيست همزادي
که او يکتاترين
عاشق ترين
معبود انسانهاست.


behnam5555 11-10-2011 08:18 PM

عجب صبري خدا دارد
عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي اوبودم
همان يك لحظه اول
كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان
جهان را باهمه زيبايي وزشتي
بروي يكديگر ويرانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد

كه درهمسايه صدها گرسنه چند بز مي گرم عيش ونوش مي ديدم
نخستين نعره مستانه را خاموش اندم
برلب پيمانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد

اگرمن جاي اوبودم
كه مي ديدم يكي عريان و ارزان ديگري پوشيده ازصد جامه رنگين
زمين و آسمان را واژگون مستانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد

اگرمن جاي او بودم
نه طاعت مي پذيرفتم نه گوش از بهراستغفار اين بيدادگرها تيزكرده
پاره پاره دركف زاهد نمايان صد دانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد

اگرمن جاي اوبودم براي خاطرتنها يكي مجنون صحراگرد بي سامان
هزاران ليلي نازآفرين را كوكوآواره و ديوانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد

اگر من جاي او بودم
بعرش كبريائي باهمه صبرخدايي
تاكه مي ديدم عزيزنابجايي ناز بر يك ناروا گرديده خواري مي فروشد
گردش اين چرخ را وارونه بي صبرانه مي كردم

عجب صبري خدادارد

اگرمن جاي اوبودم
كه مي ديدم مشوش عارف وعالم ز برق
فتنه اين علم عالم سوز مردم كش
بجز انديشه عشق و وفا معدوم هرفكري
دراين دنياي پرافسانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد

چرا من جاي او باشم
همين بهتركه اوجاي خود بنشسته وتاب تماشاي زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد
وگرنه من بجاي اوچو بودم
يكنفس كي عادلانه سازشي
با جاهل و فرزانه مي كردم

behnam5555 11-10-2011 08:21 PM


قدرت عجیب یک کودک
جمعیتی عظیم، مردی را در خیابان می بردند، بازوهای مرد با ریسمان بسته شده بود. مرد، بلند قد و راست قامت بود، سرش را بالا گرفت و همچون پادشاهی گام برداشت.
از سیمای باوقارش آشكار بود كه او مردمی را كه احاطه اش كرده بودند تحقیر می كرد و از آنان متنفر بود. جمعیتی که با ابراز تنفر فریاد می زدند : "به او شلیك كنید! بكشیدش، همین الآن! گلویش را ببرید! او جنایتكار است! بكشیدش!"

او افسری بود كه، در جریان شورش مردم، از حکومت جانبداری كرده بود. اكنون مردم او را گرفته بودند، و برای اجرای مجازات اش می آوردند.

مرد با شگفتی با خود گفت: "اكنون چه كاری می توانم بكنم؟ خب، هیچ کس برای همیشه پیروز نمی شود. هیچ كاری نمی توانم بكنم. شاید زمان مرگ من فرا رسیده است. شاید این سرنوشت من است." با وجود آنكه ناامید بود، با خونسردی شانه هایش را بالا انداخت و لبخندی سرد به اسیركنندگانش زد.

فریادها ادامه یافت. مرد شنید كه فردی می گوید: "خودش است! همان افسر است! همین امروز صبح بود كه او به طرف ما تیراندازی می كرد."

جمعیت با بی رحمی به جلو فشار آوردند، و او را به جلو بردند. وقتی آن ها به خیابانی كه از اجساد مردگان دیروز پر شده بود آمدند، اجساد هنوز در پیاده روها انباشته شده و توسط سربازان دولت حفاظت می شد. جمعیت خشمگین شدند. "چرا منتظر مانده اید؟ بكشیدش!"

زندانی روی در هم كشید و سر خود را بالاتر گرفت. جمعیت او را تحقیر كردند، اما او بیش تر از آنچه آن ها از او متنفر بودند، از آن ها متنفر بود.

چند زن با هیجان شدید فریاد زدند: "بكشیدش! همه شان را بكشید! جاسوس ها را بكشید! روسا را! وزرا را! اراذل را! همه شان را بكشید!" اما رهبر جمعیت اصرار داشت تا او را جلوتر بیاورند، درست پایین میدان شهر، جایی كه قرار بود جلوی چشمان تمام جمعیت كشته شود.

آن ها خیلی از میدان شهر دور نبودند هنگامی كه، در یك سكوت بی سابقه، گریه ی گوشخراش كودكی در پشت جمعیت شنیده شد!

"پدر! پدر!" پسر بچه ی شش ساله ای از میان جمعیت فشار آورد تا به زندانی نزدیك تر شود. "پدر! آن ها می خواهند با تو چه كنند؟ صبر كن، صبر كن، مرا با خود ببر، مرا ببر."

داد و فریادهای مردم خشمگین در نقطه ای كه كودك بود متوقف شد، جمعیت از هم جدا شدند تا به او اجازه ی عبور بدهند، گویی كودك كنترل عجیبی بر روی مردم داشت.

زنی گفت: "نگاهش كنید! چه پسر بچه ی دوست داشتنی یی!"

كودك فریاد زد: "پدر! من می خواهم با پدرم بروم!"

"چند سالته، بچه؟"

پسر جواب داد: "با پدرم چه می كنید؟"

یكی از مردان از داخل جمعیت گفت: "برو خونه، پسر. برو پیش مادرت."

اما افسر صدای پسرش و آنچه را كه كه مردم به او گفتند، شنیده بود. چهره اش غمگین تر شد، و شانه هایش در میان ریسمان هایی كه او را بسته بود پایین افتاد. او در جواب مردی كه چند لحظه پیش صحبت كرده بود فریاد زد: "او مادر ندارد!"

پسر خود را از میان جمعیت به جلو كشید. سرانجام به پدرش رسید و از بازوهای او بالا رفت. جمعیت به فریاد زدن ادامه داد: "بكشیدش! او را دار بزنید! این رذل را بكشید!"

پدر پرسید: "چرا خانه را ترك كردی؟"

پسر گفت: "آن ها می خواهند با تو چه كنند؟"

"گوش كن، از تو می خواهم كه كاری برای من بكنی."

"چه كاری؟"

"تو كاترین را می شناسی؟"

"همسایه مان؟ البته."

"پس گوش كن. بدو. برو پیش او بمان. من خیلی زود به آنجا می آیم."

پسرك گفت: "من بدون تو نمی روم"، سپس شروع به گریه كرد.

"چرا؟ چرا نمی روی؟"

"آن ها می خواهند تو را بكشند."

"آه نه، این فقط یك بازی است. آن ها فقط دارند بازی می كنند." زندانی با مهربانی پسرش را از خود جدا كرد و خطاب به مردی كه جمعیت را رهبری می كرد گفت:

"گوش كن، هر طور و هر موقع كه می خواهید مرا بكشید، اما این كار را در حضور فرزند من انجام ندهید"، و به پسر اشاره كرد. "برای دو دقیقه مرا باز كنید و دستانم را بگیرید و به فرزندم نشان دهید كه شما دوستان من هستید و قصد هیچ گونه صدمه زدن را ندارید، بعد از این او ما را ترك خواهدكرد. پس از آن... پس از آن می توانید دوباره مرا ببندید، و مرا هرگونه كه می خواهید بكشید."

رهبر جمعیت موافق بود.

سپس زندانی با دستان خویش پسر را گرفت و گفت: "پسر خوبی باش، حالا، فرزندم. برو پیش كاترین."

"اما تو چی؟"

"من خیلی زود در خانه ام، كمی بعد. برو، پسر خوبی باش."

پسر به پدرش زل زد، سرش را به یك طرف كج كرد سپس به طرف دیگر. برای مدتی فكر كرد. "تو واقعاً به خانه می آیی؟"

"برو پسرم، من می آیم."

"می آیی؟" و پسر از پدرش اطاعت كرد.

زنی او را به بیرون جمعیت راهنمایی كرد.

اكنون پسر رفته بود. زندانی نفس خود را فرو برد و سرانجام گفت: "من آماده ام، اكنون می توانید مرا بكشید".

اما پس از آن چیزی رخ داد، چیزی غیرقابل توصیف و دور از انتظار ...

در یك آن، وجدان همه ی آن جمعیت بی رحم و نامهربان كه وجودشان مملو از تنفر بود بیدار شد.

یك زن گفت: "می دانید چه شده؟ بگذارید او برود."

دیگری با او همراه شد: "خداوند در مورد او قضاوت خواهدكرد. بگذارید برود".

دیگران نیز زمزمه كردند: "آری بگذارید برود! بگذارید برود." و بلافاصله تمام جمعیت برای آزادی او فریاد می زدند.

افسر آزادشده و سربلند ـ كه چند لحظه ی پیش از آن جمعیت متنفر بود ـ شروع به گریه كرد. دستانش را بر روی صورتش گذاشت. و سپس، مانند فردی گناهكار، به سوی جمعیت دوید، و كسی او را متوقف نكرد.

گرچه "خشم" پاسخ طبیعی و موجه در برابر نابرابریها، صدمه دیدن ها یا مورد هر ظلم و خشونتی قرار گرفتن است و این احساس بخشی از احساسات واقعی بشر است، اما "عواطف انسانی" و گذشتی که از محبت حاصل شود نیز حقیقتی است که بشر همواره آن را محترم شمرده است ...

behnam5555 11-10-2011 08:37 PM


اشعار طنز دانشجویی


خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند
دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند
که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند
چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند

هر آن کس را که دیدی هست دلشاد
بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد
بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی
پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد

غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم
به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم
درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم
به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم

behnam5555 11-10-2011 08:46 PM

اگر اين قسمت را بخوانيد برايتان جالب خواهد بود و بيشتر به رياضي علاقمند مي شويد.


هر عددي دوست داريد در نظر بگيريد ( مثلا عدد 674328 )


تعداد رقمهاي اين عدد را شمرده و آنرا بنويسيد ( در اين مثال 6 مي شود )


سپس تعداد ارقام زوج را شمرده کنار عدد قبلي قرار دهيد ( تعداد زوجها 4 است پس داريم 64 )


حال تعداد ارقام فرد را شمرده کنار عدد قبلي قرار دهيد ( تعداد فردها 2 است پس داريم 642 )


هم اکنون عدد 642 را داريم با اين عدد نيز مراحل با لا را تکرار کرده


تعداد رقمهاي اين عدد را شمرده و آنرا بنويسيد ( 3 مي شود )


سپس تعداد ارقام زوج را شمرده کنار عدد قبلي قرار دهيد ( تعداد زوجها 3 است پس داريم 33 )


حال تعداد ارقام فرد را شمرده کنار عدد قبلي قرار دهيد ( تعداد فردها 0 است پس داريم 330 )


حالا براي عدد 330 اين کار را انجام مي دهيم


تعداد رقمهاي اين عدد را شمرده و آنرا بنويسيد ( 3 مي شود )


سپس تعداد ارقام زوج را شمرده کنار عدد قبلي قرار دهيد ( تعداد زوجها 1 است پس داريم 31)


حال تعداد ارقام فرد را شمرده کنار عدد قبلي قرار دهيد ( تعداد فردها 2 است پس داريم 312 )


در اين مثال مشاهده نموديم که آ خر به 312 رسيديم


ما ادعا مي کنيم که هر عدد طبيعي با اين روال به 312 ختم مي شود باور نداريد امتحان کنيد

behnam5555 11-10-2011 08:51 PM


ديازپام diazepam را بشناسيم

ديازپام براي تسكين اضطراب ، اختلالات خواب ، و اختلالات هراس تجويز مي
شود. اين دارو همچنين به عنوان ضد تشنج و شل كننده ماهيچه اسكلتي استفاده
مي شود.
چگونگي مصرف
ديازپام بسته به شرايط متفاوت و در افراد متفاوت با مقادير متفاوتي تجويز
مي شود. هيچگاه بيشتر يا كمتر از مقدار تجويز شده مصرف نكنيد. از دستورات
پزشكتان به دقت پيروي كنيد. شكل هاي مايع ديازپام را مي توان با غذاهاي
مايع يا نيمه جامد مثل پوره مخلوط كرده نگذاريد ديازپام مايع يخ بزند. اگر
يك نوبت را فراموش كرديد ، به مجردي كه آن را به ياد آورديد مصرفش كنيد.
اگر تقريباً موقع نوبت بعدي مصرف دارو رسيده است ، نوبت فراموش شده را رها
كرده به برنامه دارويي منظمتان بازگرديد. مقدار دارو را دوبرابر نكنيد.
هشدارها و عوارض جانبي
در صورت بروز هريك از علايم نادر ولي جدي زير، مصرف ديازپام را قطع كرده ،
با پزشكتان تماس بگيريد: افت قواي ذهني ؛ خواب آلودگي شديد؛ تكلم نامفهوم
؛ ضربان قلب كند؛ تنگي نفس ؛ عدم تعادل ؛ بثورات جلدي ؛ گلودرد؛ تب ؛ لرز؛
كبودي يا خونريزي غيرعادي ؛ زخم هاي دهاني ؛ زردي پوست يا چشمان ؛ از دست
رفتن حافظه ؛ بي خوابي ؛ اضطراب ؛ يا تحريك پذيري . ديازپام مي تواند
اعتيادآور باشد، و علايم ترك دارو ممكن است در صورت قطع ناگهاني آن روي
دهد؛ علايم ترك دارو عبارتند از: گيجي ، افت قواي ذهني ، دردهاي شكمي ،
افزايش تعريق ، تهوع ، استفراغ ، حساسيت به نور و صدا، يا احساس سوزن سوزن
شدن يا گزگز. اگر مي خواهيد مصرف ديازپام را قطع كنيد با پزشكتان تماس
بگيريد تا شايد اين كار تدريجي انجام گيرد. علايم زير ممكن است مشاهده
شوند اما فقط در صورتي كه مشكل ساز شوند نياز به گزارش دارند: سرگيجه ،
خواب آلودگي ، خشكي دهان ، سردرد، تهوع ، يبوست ، اسهال ، ضربان قلب سريع
و شديد، يا لرزش .
موارد احتياط
در صورت وجود هريك از موارد زير پيش از مصرف ديازپام ، پزشكتان را مطلع سازيد:
حساسيت به ديازپام ، بنزوديازپين هاي ديگر، يا هرگونه ماده غذايي ، رنگ هاي خوراكي ، يا نگه دارنده ها.
بارداري يا شيردهي .
مصرف داروهاي ديگر، به ويژه الكل ، آرامبخش ها، داروهاي ضدافسردگي ، يا داروهاي ضدتشنج .
سابقه اعتياد به الكل يا مواد مخدر، گلوكوم (افزايش فشار داخل چشم )،
مياستني گراويس ، بيماري انسدادي ريوي مزمن شديد، يا آمفي زم يا ابتلا به
اين موارد.
هنگام مصرف ديازپام توصيه مي شود
به پزشكتان به طور منظم مراجعه كنيد تا بهبود شما را زير نظر داشته باشد.
تا مشخص شدن پاسخ بدنتان به دارو در رانندگي و كار با وسايل خطرناك احتياط
كنيد. برخي افراد با مصرف اين دارو دچار خواب آلودگي و افت سطح هوشياري مي
شوند.
در صورت شك به مصرف بيش از حد دارو، بلافاصله تقاضاي كمك پزشكي كنيد.
اگر در هنگام مصرف ديازپام دچار افكار يا احساسات عجيب شديد با پزشكتان مشورت كنيد.
يك برگه شناسايي پزشكي به همراه داشته باشيد كه نشان دهد ديازپام مصرف مي كنيد.
ديازپام را دور از دسترس كودكان ، و دور از گرما، نور مستقيم و حرارت مرطوب نگه داريد (در اين شرايط ديازپام فاسد مي شود).
ديازپام تاريخ مصرف گذشته را دور از دسترس كودكان در توالت دور بريزيد.
هنگام مصرف ديازپام نبايد
داروهاي آرامبخش ديگري مصرف كنيد.
الكل بنوشيد.
ديازپام را به عنوان قرص خواب مصرف كنيد، مگر اينكه برنامه شما اجازه دهد
8-7 ساعت خواب داشته باشيد؛ در غير اين صورت ممكن است تا بي اثر شدن دارو
خواب آلوده باشيد و فراموشكار شويد.

behnam5555 11-10-2011 08:52 PM

آبسالان

هرمزد روز از اسفندماه برابر با 1 اسفند در گاهشماری ایرانی جشن «اسفندی» و هدیه به زنان در نیاسر كاشان، اقلید و محلات؛ و پختن آش «اسفندی».
آغاز سال نو در تقویم محلی نطنز، ساوه و كاشان.
در فراهان معروف به «آفتو به حوت»(آفتاب در برج ماهی).
همچنین جشن «آبسالان» یا «بهارجشن» یا «جشن روباه» به مناسبت روان شدن جویبارها و طلیعه بهار. خجستگی دیدار روباه. (واژه ی «آبسالان» با «آبشار» و فشار آب ها در پیوند است.)
در متون كهن، هنگام این جشن به گونه های مختلفی آمده است كه مانند بسیاری از دیگر دگرگونی ها ناشی از محاسبه ی زمان با تقویم های گوناگون و كبیسه گیری های متنوع بوده است.
همچنین روز جشنی به نام «كوسه سواری» یا «كوسه برنشین».
مراسم نمایشی خنده آور كه توسط مردی كوسه رو كه بر درازگوشی سوار بوده برگزار می شده است. كوسه خود را باد می زده و مردم به او آب می پاشیده اند.

بن نوشت :

راهنمای زمان جشن ها و گردهمایی های ملی ایران باستان - رضا مرادی غیاث آبادی

behnam5555 11-10-2011 08:53 PM

جشن اسفندگان

سپندارمذ روز از اسفندماه برابر با 5 اسفند در گاهشماری ایرانی
اینک زمین را می ستاییم؛
زمینی که ما را در بر گرفته است.
ای اََهوره مَزدا !
زنان را می ستاییم.
زنانی را که از آن ِتو به شمار آیند
و از بهترین اَشَه برخوردارند، می ستاییم.

اوستا - یسنا 38 - بند 1

روز پنجم هرماه و ماه دوازدهم هر سال «اسفند» یا «سپندارمذ» نام دارد. این واژه که در اوستایی «سْپِنـْـتـَه آرمَئیتی»(Spenta-Ârmaiti) می باشد و نام چهارمین امشاسپند است، از دو بخش «سپنته» یا «سپند» به مانک پاک و مقدس و «آرمئیتی» به معنی فروتنی و بردباری تشکیل شده است و معنی این دو با هم فروتنی ِپاک و مقدس است.
این واژه در پهلوی «سپندارمت»(SpandÂrmat) و در فارسی «سپندارمذ» و «اسفندارمذ» و «اسفند» شده است.
امشاسپند سپندارمذ، نگهبان و ایزدبانوی زمین ِسرسبز و نشانی از باروری و زایش است. جشن «سپندارمذگان» یا «اسفندگان»، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده و این روز به نام «مردگیران» یا «مژدگیران» یا «مزدگیران»(=هدیه گرفتن از مردان) نیز در ادبیات فارسی بكار رفته است.
یکی دیگر از نام های این جشن نیز، جشن «برزگران» یا «برزیگران» است که به مناسبت نقش مهم برزگران و کشاورزان در سبز کردن زمین و باروری زمین بوده است.
به بیان ابوریحان بیرونی، «اسفندارمذ» ایزد موکل بر زمین و ایزد حامی و نگاهبان زنان شوهر دوست و پارسا و درست کار بوده. به همین مناسبت این روز، عید زنان به شمار می رفت. مردم به جهت گرامیداشت، به آنان هدیه داده و بخشش می کردند. زنان نه تنها از هدایا و دهش هایی برخوردار می شدند، بلکه به نوعی در این روز فرمانروایی می کردند و مردان باید که از آنان فرمان می بردند.
گردیزی نیز در کتاب زین الاخبار خود به واژه ی «مردگیران» اینگونه اشاره کرده است که از این جهت این جشن را مردگیران می گفتند که زنان به اختیار خویش و با آزادی، شوی و مرد زندگی خود را برمی گزیدند.
هنوز نیز در برخی از گوشه های ایران زمین مانند اصفهان، پهله، ری و دیگر شهرهای ناحیه ی مرکز و غرب ایران، مراسم جشن اسفندگان همچون گذشته برگزار می شود، در این روز بانوان لباس و کفش نو می پوشند، زنانی که مهربان، پاکدامن، پرهیزگار و پارسا بوده اند و در زندگی زناشویی خود فرزندان نیک را به جامعه تحویل داده اند مورد تشویق قرار می گیرند و از مردهای خود پیش کش هایی دریافت می کنند. آن ها در این روز از کارهای همیشگی خود در خانه و زندگی معاف شده و مردان و پسران وظایف جاری زنانه را در خانه به عهده می گیرند.

behnam5555 11-10-2011 08:55 PM


انسانهای اولیه غذای خود را با رعد و برق می پخته اند!

محققان دانشگاه آریزونا با تجزیه رسوبات خاکی که رعد با آنها برخورد کرده اعلام کردند میکروبهای اولیه از موادی در خاک تغذیه می کرده اند که توسط رعد و برق قابل هضم تر می شده اند.

به گزارش مهر، محققان معتقدند میکروبهایی اولیه ای که بر روی زمین زندگی می کرده اند از رعد و برق طبیعی برای پخت غذاهای خود استفاده می کرده اند.

آزمایشهای انجام شده بر روی آثار لوله ای شکل و براق به جا مانده از برخورد رعد با خاک و رسوبات (Fulgurite) نشان می دهد زمانی که رعد با ماسه ها یا رسوبات برخورد می کند مواد غذایی فسفری موجود در آنها را به موادی قابل هضم تر تبدیل می کند.
اکثر مواد فسفری موجود در زمین به شکل فسفات اکسید شده یافت می شوند اما اکثر تک سلولی های زنده و میکروبها ماده ای متفاوت و تا اندازه ای اکسید شده به نام فسفیت را برای تغذیه ترجیح می دهند.
محققان دانشگاه آریزونا با استفاده از اسکنر ام آر آی بر روی Fulgurite ها مطالعه کرده و دریافتند این قسمت از خاک از پنج نوع فسفیت برخوردار است. به گفته دانشمندان حیات اولیه برای شکل دادن به مولکولهای کلیدی خود مانند DNA و RNA از فسفیتها استفاده کرده است.

بر اساس گزارش نیوساینتیست، امروزه تاثیرات اتمسفری بر روی مواد مانند زنگ زدگی فلزها می تواند منبع ابتدایی برای تولید فسفیتها در محیط زیست به شمار رود اما قبل از دوران تکامل حیات محققان معتقدند رعد و برق به عنوان اصلی ترین منبع تولید این ماده، سالانه بالغ بر سه هزار کیلوگرم فسفیت را وارد محیط زیست می کرده است



behnam5555 11-10-2011 08:57 PM


راز سبیل معروف آدولف هیتلر


به گزارش پارسینه، يك كارشناس آلمانى علت روش اصلاح منحصر به فرد سبيل ادولف هيتلر را توضيح داده است.

روزنامه اينترنتى روسى لنتا نوشت: الكساندر موريتس فراى در يادداشت هاى خود اظهار داشته كه در زمان جنگ جهانى اول به هيتلركه درحال خدمت سربازى بود دستور داده شد كه سبيل پرپشت خود را اصلاح كند تا پرپشتى سبيل مانع استفاده از ماسك هاى ضد گاز جديد نشود.

به گفته اين نويسنده المانى هيتلر پيش از ان سبيل خود را به خاطر پنهان كردن بريدگى بسيار زشت روى لب خود بلند نگه مى داشت.

بر اساس اين گزارش تا كنون تصور مى شد كه هيتلر به تبعيت از مد سبيل خود را كوتاه مى كرده است اما يادداشت هاى فراى كه در دوران جنگ جهانى اول هم زمان با هيتلر در ارتش خدمت مى كرده علت اصلى اين كار وى را مشخص كرده است.

اين ياداداشتها به تازگى در بايگانى شهر كوچك مارباخ به دست امده اند و تاكنون منتشر نشده بوده اند.




اکنون ساعت 05:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)