ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما |
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را |
آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد |
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما |
آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست
روشن است این که خضر بهره سرابی دارد |
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما |
آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب |
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را |
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب |
بکن معاملهای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما |
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و نا ولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت |
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجچی و مجلس تورانشاهی |
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما |
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود |
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما |
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا |
ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما |
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را |
آبی که خضر حیات از او یافت
در میکده جو که جام دارد |
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان دربازم |
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
آنکه بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم |
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را |
ای منعم آخر بر خوان جودت
تا چند باشیم از بی نصیبان |
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت |
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند |
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی |
یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست..
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست.. |
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری |
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است |
تا نیست نگری ره هستت ندهند وین مرتبه با همت پستت ندهند |
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت..
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت.. |
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست |
اکنون ساعت 11:18 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)