لاله ساغر گیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یارب که راداور کنم م |
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست ه |
هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک د |
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست ق |
دعوی درست نیست گر از دست نازنین
چون شربت شکر نخوری زهر ناب را ...... |
با ق مجتب میگم
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس ز |
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بد نامی چند ی |
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد ل |
لعلی از کان مروت بر نیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد ص |
صبح پیری اثر قطع امید است اینجا
تار و پودکفنت موی سفید است اینجا ی |
یارب این بچه ترکان چه دلیرند به خون
که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند ت |
تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم
ذاک دعوای و ها انت و تلک الايام // م |
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب خ |
خواهم شدن بکوی مغان آستین فشان
زین فتنه ها که دامن آخر زمان گرفت ع |
عاشق شوريده ترک يار نتوانست کرد
صبر بيدل کرد و بيدلدار نتوانست کرد ب |
بر رهگذر بلا نهادم دل را
خاص از پی تو پای گشادم دل را الف |
اگر هزار گزند آيد از تو بر دل ريش
بد از منست که گويم نکو نميآيد گر از حديث تو کوته کنم زبان اميد که هيچ حاصل از اين گفت و گو نميآيد ج |
جز عشق نبود هیچ دمساز مرا
نی اول و نی آخهر و آغاز مرا جان میدهد از درونه آواز مرا کی کاهل راه عشق درباز مرا ش |
شالودهي کاخ جهان بر آبست
تا چشم بهم بر زني خرابست ايمن چه نشيني درين سفينه کاين بحر هميشه در انقلابست ف |
فریاد من از فراق یارست
و افغان من از غم نگارست بی روی چو ماه آن نگارین رخساره من به خون نگارست س |
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد **ج |
جوییست جهان و ما برونیم
بر جوی فتاده سایه ماست این جا سر نکتهایست مشکل این جا نبود ولیکن این جاست ه |
هر که در عاشقي قدم نزده است
بر دل از خون ديده نم نزده است ق |
قد همه دلبران عالم
پیش الف قدت چو نون باد چشمی که نه فتنه تو باشد چون گوهر اشک غرق خون باد ش |
شبان آز را با گلهي پرهيز انسي نيست
بگرگي ناگهان خواهد بدل کردن شباني را گ |
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید ک |
کشتن آن مرد بر دست حکيم
نه پي اوميد بود و نه ز بيم او نکشتش از براي طبع شاه تا نيامد امر و الهام اله ی |
یارب آن شاهوش ماهرخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست ف |
فلك به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلي ودانش همين همين گناهت بس م |
مه و سال چون کاروانیست خامش
تو یکچند همراه این کاروانی ب |
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و ز قضا مگریز د |
در بهای بوسه ای جانی طلب
می کنند این دلستانان الغیاث ی |
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم گرد آن شمع طرب میسوختم پروانهوار پای آن سرو روان اشک روانی داشتم ب |
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را س |
سر ما فرو نیاید به کمان ابروی کس
که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد |
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست ل |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است م |
مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد
بس کشته دل زنده که بر یکدگر افتاد ا |
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت خ |
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد ت |
اکنون ساعت 08:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)