آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا |
صوفی ز کنج صومعه پای خم نشست
تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش |
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است |
چو ما در چنگ عشق اندرفتادیم چه کم آید بر ما چنگ و سرنا رباب و چنگ عالم گر بسوزد بسی چنگی پنهانیست یارا |
ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت
کار چراغ خلوتیان باز در گرفت |
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا |
هان ای دل عبرت بین از دیده نظز کن هان
ایوان مداین را آیینه عبرت دان |
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت |
به رندان می ناب و معشوق مست خدا میرساند ز هر جا که هست |
اولين بارمه اگه درسته ادامه بدم. ساقیا می بده و غم مخوراز دشمن ودوست :53: که به کام دل ماآن بشدو این آمد |
اکنون ساعت 03:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)