در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است پیاله گیر که عمر عزیز بیبدل است |
رفیق خیل خیالم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قران فراق |
در این زمانه رفیق که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است |
ذره ای خاکم و در کوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم |
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم |
قلب من در شهر چشمان شما جا مانده است
قدر يك شب هم شده از آن پرستاري كنيد |
به آب دیده بشوییم خرقه ها از می
که موسم ورع و روزگار پرهیز است |
مژه بر هم نزدم تا نرود از دستم
ناز چشمان تو قدر مژه بر هم زدنی . |
دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور |
گنه کاری گنه کردو زکردارش پشیمان شد
گنهکارپشیمان رانبخشیدن گنه باشد |
ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است |
روانه به یک سوختن آزاد شدازشمع
بیچاره دل ماست که درسوزوگدازست |
هر دل که ز عشق توست خالی
از حلقه وصل تو برون باد |
مژه بر هم نزدم تا نرود از دستم
ناز چشمان تو قدر مژه بر هم زدنی |
بهشت بر مژه تصویر میکند مهتاب
پیاله را قدح شیر میکند مهتاب |
زیر خاکستر ذهتن باقیست اتشی سرکش و سر زنده هنوز
یادگاریست ز عشقی سوزان که بود گرم و فروزنده هنوز |
نیست در طینت جدایی عاشق و معشوق را
شمع از خاکستر پروانه میریزیم ما |
از براي غم منسینه ی دنيا تنگ است
بهر اين موج خروشان دل دريا تنگ است |
دیوانهٔ خموش به عاقل برابرست
دریای آرمیده به ساحل برابرست |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هرکه خاک در میخانه به رخساره نرُفت |
.
بار دل مجنون و خم طره لیلی رخساره محمود و کف پای ایاز است |
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است
حیوانی که ننوشد می و انسان نشود |
در ره منزل لیلی که خطرهاست در ان
شرط اول قدم ان است که مجنون باشی |
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانهای افتادهام در دام دوست |
اگرچه باده فرحبخش و باده و گل بیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است |
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت |
ساقیا لطف نمودی قدحت پر می باد که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد |
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش |
ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
طامات تا به چند و خرافات تا به کی |
ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید |
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
که تاب من به جهان طره فلانی داد |
شبی می گفت چشم کس ندیده ست
ز مروارید گوشم در جهان به |
بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم |
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را |
فردا شراب کوثر و حور از برای ماست
و امروز نیز ساقی مه روی و جام می |
ساقی چمن و گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی |
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را |
گفتم که چاره غم هجران شود نشد
در وصل یار مشکلم آسان شود نشد |
ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن |
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود |
اکنون ساعت 05:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)