حرف؟
می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی گوید تو را که باده مخور گو هوالغفور هـ |
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران ط |
طرب سرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد ش |
شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر گر نشود لطف تهمتن چه کنم ف |
فصل پاییزه و دلم چیه ولت
بی پولی نییله زنگی بیم لد ق |
قدت گفتم که شمشاد است بس خجلت به بار آورد
که این نسبت چرا کردیم و این بهتان چرا گفتیم چ |
چل سال بیش رفت که من لاف میزنم
کز چاکران پیر مغان کمترین منم ک |
کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع ب |
باد آمد و سوی یار رفت
دل من با سادگی سویش رفت افسوس که با این کار عشق از دست رفت م |
میچکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
گر چه در شیوه گری هر مژهاش قتالیست ب |
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را ص |
صافیست جام خاطر در دور آصف عهد قُم فَاسقِی رَحیقاً اَصفی مِنَ الزُّلال |
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سر بسته چه دانی خموش گ |
گفتم ملامت آیدگر گرد دوست گردم والله ما رَ اَینا حُبّاً بِلامَلامَة و |
ولله که شهر بی تو مرا حبس میشود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست ت |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست ك |
که را گویم که با این در جانسوز طبیبم قصد جان نا توان کرد |
جزوه ی ترم اول نقش برباده
تا خودت گفتنی معنایش پیشنهاده گر این ترم آیم برای جزوه نگویی این پسر چه بی رحمه (شاعرش خودمم تقدیم به دانشجویان فروم) م |
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم گ |
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوش خوان غم مخور غ |
غمت در نهان خانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند ش |
شد عمر و نشد سیر دل ما ز تپیدن
این قطرهٔ خون از سر تیغ که چکیدهست س |
ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی کند آ |
آمد ازدور رخش چون ماه بود
افسوس آن نو رسیده دگر ارباب بود ب |
بس که بد می گذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند |
دل چون شکسته سازم ز گذشته های شیرین
چه ترانه های محزون ز گذشته یاد دارد گ |
گر صبحدم به دامن گلشن گذر کنی
دست نسیم، گل به سرافشان کند تو را ب |
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی ف |
فردا می آید...
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان امد وقت است که باز ایی ی |
ایمان جان تقلب داش;) حالا کی می خواد فردا بیاد
یکی را به سر برنهد تاج بخت یکی را به خاک اندر آرد ز تخت ه |
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد س |
ساقیا کمتر می امشب از کرم دادی مرا
تا سحر پیمانه پر کردی و کم دادی مرا ح |
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم ج |
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد ک |
کو جلوه ای ز ابروی او تا چو ماه نو
گوی سپهر در خم چوگان زر کشیم ج |
جز نقد جان به دست ندارم شراب کو
کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار |
حرفت کو؟
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم ل |
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح داغ دل بـود به امّید دوا باز آمد ف |
فردا که به محشر اندر آید زن و مرد
گویم که حساب من از این باید کرد ی |
یک طرفه عصاست موسی این رمه را
یک لقمه کند چو بفکند این همه را نی سور گذارد او و نی ملحمه را هر عقل نکرد فهم این زمزمه را ن |
اکنون ساعت 06:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)