بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا نا گه ز یکدیگر نمانیم |
خیال شهسواری پخت و شد ناگه دل مسکین
خداوندا نگه دارش که بر قلب سواران زد |
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن از دوستان جدایی مشکل توان بریدن |
همه شب در آستانت شده کار من گدایی
به خدا که این گدایی ندهم به پاذشایی |
چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم |
صبر است مرا چاره هجران تو لکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست |
چون جامه چرمین شمرم صحبت نادان
زیرا که گران باشد و تن گرم ندارد از صحبت نادان بترت نیز بگویم خویشی که توانگر شد و آزرم ندارد زین هر دو بتر دان تو شهی را که در اقلیم با خنجر خونریز دل نرم ندارد |
در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ورنه سخن این بود و ما گفتیم |
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد |
نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان بشکستنیست لاجرم هرکس که بالا تر نشست استخوانش سخت تر خواهد سکشست |
اکنون ساعت 04:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)