نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد |
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع |
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد |
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی |
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود |
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را |
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم |
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا |
آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو
که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود |
دوتا شد قامتم همچون کمانی
ز غم پیوسته چون ابروی فرخ |
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم |
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما |
ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود
در سایه تو ملک فراغت میسرم |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها |
اگر چه رسم خوبان تند خوئیست
چه باشد گر بسازد با غمینی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرود گل و ریحان را |
آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد
تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم |
مارا بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه باز بین به ترحم غلام را |
اعظم جلال دولت و دین آنکه رفعتش
دارد همیشه توسن ایام زیر ران |
در ازل داده است ما را ساقی لعل لبت جرعه جامی که من مدهوش ان جامم هنوز
|
شما باید با اخرین حرف مشاعره کنید:53:
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت |
تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو |
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود سیل و از مژه روانه |
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد |
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی |
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند |
در کوی نیکنامی مارا گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را |
ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
شرح جمال حور ز رویت روایتی |
یاد باد آنکه چو چشمت به عتابم می کشت
معجز عیسوی ات در لب شکر خا بود |
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش |
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی
دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام |
مرغ روحم که همیزد ز سر سدره صفیر
عاقبت دانه خال تو فکندش در دام |
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم |
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی |
اکنون ساعت 03:13 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)