پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 11-22-2011 07:54 PM


اينگونه زندگي كنيم


شاد اما دلسوز ، ساده اما زیبا ، مصمم اما بیخیال
متواضع اما سربلند ، مهربون اما جدی ، سبز اما بی ریا ، عاشق اما واقعی

اگر بوي گلي را دوست نداري شاخه هايش را نشكن
ارزش علم در آن است كه به ديگران هم بياموزي
اشتباه را تصحيح نكردن خود اشتباه ديگري ست




behnam5555 11-22-2011 07:57 PM


ابر بارنده

ابر بارنده به دریا میگفت
من نبارم توکجا دریایی؟

زیر لب خنده کنان دريا گفت
ابر بارنده تو خود از مايي




behnam5555 11-22-2011 08:00 PM


جشن سده

روز مهر از ماه بهمن
شانزدهمين روز از بهمن ماه باستاني
10بهمن خورشيدي

سده واژه اي پارسي است. در پهلوي بايد به شكلي از اين اشكال: سَتْSAT، سَتَگْSATAG، سَذَكْSADHAG و يا سَذْ SADH بوده باشد. معمولا واژه هايي كه از پارسي ميانه به پارسي جديد درآمده و به هاي غيرملفوظ ختم مي شود، در اصل به حرف گ يا ك تمام مي شده و هم چنين حرف ت در پهلوي، در پارسي جديد به د تبديل مي شود و در پارسي ميانه و پارسي باستان و اوستا به هر حال واژه سَتَ SATA به معني سد، عدد سد مي باشد، چنانكه در پارسي نيز سَدَه به معني سد سال در برابر قرن به كار مي رود.
در دوراني ايرانيان سال را به دو فصل تقسيم مي كردندو تابستان بزرگ= هَمَه كه هفت ماه بود، از آغاز فروردين تا پايان مهرماه، و زمستان بزرگ= زَينَه كه از اول آبان ماه شروع و به پايان اسفندماه مي رسيد و بعضي پنجه را نيز در اين پنج ماه به شمار مي آوردند كه مجموعا يك سد و پنجاه روز مي شد.
گويند چون سد روز از زمستان بزرگ سپري مي شد(50شب و 50 روز مانده به جشن نوروز)، ايرانيان جشن سده را برپا مي كردند، چون برآن بودند كه اوج و شدت سرما سپري شده و اين پديده نابساماني و سكون كه از كردار اهريمن است، توان و نيرويش رو به زوال و كاستي است. پس همگان در دشت و صحرا گرد آمده و تلي بزرگ از خار و خس و خاشاك و هيزم فراهم آورده و با فرا رسيدن تاريكي شب، آتش مي افروختند و معتقد بودند كه اين جلوه گاه و فروغ اهورايي، بازمانده هاي سرما را نابود مي سازد. جشن سده از زمان هاي بسيار دور به يادگار مانده است و به روايتي جشن پيدايش آتش نيز به شمار مي رود(اشاره به داستان هوشنگ شاه/شاهنامه فردوسی)
مراسم سده، علاوه بر آتش افروزي هاي عظيم به مقياسي بسيار گسترده، با برپايي مجالس سور و سرور و ميهماني هاي بسيار مفصل بوده است. ايرانيان پس از مراسم آتش افروزي، بر سر خوان مي نشستند. نوشيدن، رقص، و موسيقي و آواز تا بامداد به طول مي انجاميد و به اميد آنكه تا جشن سال ديگر روشنايي و گرمي در دلهايشان باشد به خانه باز مي گشتند.

behnam5555 11-25-2011 07:05 PM


لباس کردی

از آنجا که لباس مردم کرد تقریبا به هم شبیه است ،در اینجا بصورت کلی به ذکر مشخصه های بارز لباس های زنانه و مردانه این ملت می پردازیم.این لباس نسبت به لباس سایر ایرانیان متفاوت است و بر اساس شرایط اقلیمی منطقه ، که منطقه ای کوهستانی و بسیار سرد است ، طی زمان شکل گرفته ، و رنگ بوزو یا شال یا سربند مردان وپوشاک زنان در هر طایفه نسبت به طایفه ی دیگر ، به خاطر مشخص شدن فرق می کند . مثلا طوایف بارزانی ، مردانشان دارای سربندی به رنگ زمینه ی سفید با خطوط خشتی قرمزند یا کردهای هرکی و شکاک دارای سربندی خاکستری هستند. در کل لباس مردم کرد عبارت است از:
لباس مردانه ؛ شامل:
1. بوزو و شال (جمدانی): که عبارت است از یک فرجی بافتنی پشمی لطیف و ظریف که در مناطق کردنشین بافته می شود، همراه با شالی که دور آن بسته میشود.
2. شال کمر(شویتک یا پشتنه)
3. پیراهن پشمی (کراس) : که در حال حاضر پارچه ای است.
4. نیمتنه ی کوتاه (چوخک)
5 . شلوار پشمی گشاد که در محل بافته و دوخته می شود و رشته های بند آن در جلو بسته می شود.
در حال حاضر برای دوخت این لباس ها به جای پشم از پارچه استفاده می شود.
6 .کفش محلی که به آن گیوه گفته می شود ولی استفاده از آن از رواج افتاده و تنها در جشن ها از آن استفاده می شود.


لباس زنانه ؛ شامل:
1. پیراهن بلندی که تا نوک پا را می پو شاند و عموما گلدار و رنگی است،(کراس).
2. شلوار زنانه که بسیار گشاد است و به حفظ کامل حجاب زن کمک می کند.(درپی)
3 . دستمال سر یا روسری که اغلب به رنگ های قرمز ، زرد و سبز است.(در گذشته یک روسری بزرگ ، بنام کوفی بر سر می گذاشتند که دور تادور آن را با تارها و منگوله های رنگارنگ می آراستند ولی امروزه تنها تعداد کمی ازپیرزن های عشایر از آن استفاده می کنند.
4 . کلیجه (سخمه) که همان جلیقه است
5.شال کمر با دستمال بند.
علاوه بر کراس که در بالا به ذکر آن پرداختم زنان یک عدد رو پوش بلند را که جلوی آن باز است را به روی کراس می پوشند،(فیستان) که این جامه بیشتر در بین کردهای کرمانج معمول است.

م : که سکه سور


behnam5555 11-26-2011 10:18 PM


به ياد قديم

روباه و زاغ
http://www.sharemation.com/poorochist/F1.jpgزاغكي قالب پنيري ديد
به دهن برگرفت و زود پريد


بر درختي نشست در راهي
كه از آن مي گذشت روباهي


روبه پر فريب و حيلت ساز
رفت پاي درخت و كرد آواز


گفت: به به چه قدر زيبايي!
چه سري چه دمي عجب پايي!


پر و بالت سياه رنگ و قشنگ
نيست بالاتر از سياهي، رنگ!


گر خوش آواز بودي و خوش خوان
نَبُدي بهتر از تو در مرغان


زاغ مي خواست قارقار كند
تا كه آوازش آشكار كند


طعمه افتاد چون دهان بگشود
روبهك جست و طعمه را بربود



سروده: حبيب يغمايي




behnam5555 11-26-2011 10:22 PM





باز هم باران


باز هم آن روز ها و شب هايي كه همرنگند
روز هيچ از روز پيدا ني
وشب از شب نگسلد گويي
آه.... گويا باز هم بايد
هفته‌اي را رفته
پندارم
هفته اي زرين
از شبانروزان فروردين
غرق خواهد گشت در بيهودگي
شايد
بس كه باران شبانروزي
آيد و آيد
و دريچه ي روزني زين سقف ماتم‌فام
نگشايد
***
باز هم آن روز و شب هايي كه تاريكند
روز همچون شبچراغ رنگها خاموش
همچنان رنگ چراغان، مات
باز گويي تا پسين واپسين ايام
همچنان در گريه خواهد بود
اين سياه،‌ اين سقف ماتم، ‌بام بي‌اندام
***
باز باران، باز هم باران
چون پرير و دوش و دي، ‌امروز
باز باراني كه ساعتهاست مي بارد
زين سياه ساكت دلگير
قطره ها پيوسته همچون حلقه
زنجير
باز آن ساعات پي در پي نشستن،‌ وز پس شيشه
اشكريزان خدا را ديدن و ديدن
گوش دادن، غرق انديشه
از مدام ناودانها ضجه شب را
و گشودن گاه
با ترجيع تصنيفي
بسته لب را
و نياوردن به خاطر هيچ مطلب را
***
محرم غمگينم، ‌اي شيطان شعر، اي نازنين همزاد
باز در اين تيرگي ها از تو خوشنودم
با شگفتي هاي هستي _ اين كهن بازيچه بيهودگي_ امشب
از تو خوشنودم كه
بازم پاره اي بر آفرينش زهر خنداندي
از تو نيز اي باده خرسندم
سرد نوشاندي مرا و گرم پوشاندي
وسپاست مي‌گزارم، اي فراخاي خيال امشب
كاندرين باران بي پايان
همچنان بي انقطاع آيان
با سكوت سرد من دمساز
همعنانم تا ديار ناكجا راندي
ور سيلم بودي و ترجيع شيواي خموشي را
در حزين ساز من،
سوي چشم‌انداز روحم، ‌باغ تنهايي
راندي و آنگه مرا خواندي
به تماشاي تماشايي
ور نه امشب،‌ باز هم باران
زندگي را زهر من مي‌كرد
ور نه كس جز بي‌كسي آيا
با سكوت من سخن مي كرد؟

مهدي اخوان ثالث
فروردين۱۳۵۷


behnam5555 11-26-2011 10:23 PM

پيشينه نظام حقوق و دستمزد در ايران باستان
برگرفته از مقدمه كتاب ارزشمند: از زبان داريوش
نوشته: پرفسور هايد ماري كخ
ترجمه: دكتر پرويز رجبي- نشركارنگ چاپ نهم مرداد1385

در سال هاي 1933 و 1934 ، ضمن حفريات تخت جمشيد ، پايتخت امپراتوري پارس ، در ديوار استحكامات ، چندين هزار لوح گلي با متن هايي به خط ميخي عيلامي به دست آمد . اين لوح ها در زمان فرمانروايي داريوش بزرگ ( 522 – 486 پ . م . ) نوشته شده و تاريخ آنها سيزدهمين تا بيست و هشتمين سال فرمانروايي داريوش ، يعني از سال 509 تا 494 پ . م . را در بر مي گيرد . اين مجموعه بخش كوچكي است از بايگاني واقعي ديوان شاهي .
لوح ها به صورت خام نگهداري مي شد ، اما وقتي اسكندر در سال 330 پ . م . پس از تسخير تخت جمشيد مجموعه ي كاخ ها را به آتش كشيد ، در حالي كه تعداد نامشخصي از لوح ها براي هميشه نابود شد ، تصادفاً بخشي از آنها در لهيب آتش بزرگ پخته شد و براي ما محفوظ ماند . لوح هاي موجود ، مربوط به سرزمين اصلي هخامنشيان ، يعني پارس يا فارس امروز و سرزمين جلگه اي و پرآب عيلام در دامنه ي فارس مرتفع است .
« به خواست اهورامزدا ، من چنينم كه راستي را دوست دارم و از دروغ روي گردانم . دوست ندارم كه ناتواني از حق كشي در رنج باشد . همچنين دوست ندارم كه به حقوق توانا به سبب كارهاي ناتوان آسيب برسد . آن چه را كه درست است من آن را دوست دارم . من دوست برده ي دروغ نيستم . من بدخشم نيستم . حتي وقتي خشم ، مرا مي انگيزاند ، آن را فرو مي نشانم . من سخت بر هوس خود فرمانروا هستم »
اين است بخشي از معتقدات داريوش كه خود در سنگ نبشته اش اعلام مي كند . چنين بيانيه اي از زبان يك شاه ، در سده ي ششم پيش از ميلاد به معجزه مي ماند . از بررسي دقيق لوح هاي ديواني تخت جمشيد نتيجه مي گيريم كه در زمان داريوش و نظام او حتي كودكان خردسال از پوشش خدمات حمايت اجتماعي بهره مي گرفته اند ، دستمزد كارگران در اساس نظام منضبط مهارت و سن طبقه بندي مي شده ، مادران از مرخصي و حقوق زايمان و نيز « حق اولاد » استفاده مي كرده اند ، دستمزد كارگراني كه دريافت اندكي داشتند با جيره اي ويژه ترميم مي شد تا گذران زندگي شان آسوده تر شود . فوق العاده « سختي كار » و « بيماري » پرداخت مي شد ، حقوق زن و مرد برابر بود و زنان مي توانستند كار نيمه وقت انتخاب كنند ، تا از عهده ي وظايفي كه در خانه به خاطر خانواده داشتند ، برآيند . اين همه « تأمين اجتماعي » ، كه لوح هاي ديواني هخامنشي گواه آن است ، براي سده ي ششم پيش از ميلاد دور از انتظار است . چنين رفتاري ، نيازمند ادراك و دورنگري بي پاياني بوده است و مختص شاه مقتدر و بزرگي است كه مي گويد : « من راستي را دوست دارم » .

behnam5555 11-26-2011 10:25 PM

زبانهاي ايراني
برگرفته از كتاب: زبان پهلوي
نوشته خانم ژاله آموزگار و آقاي احمد تفضلي
انتشارات معين
زبانهاي ايراني به گروهي از زبانها و لهجه ها اطلاق مي شود كه از نظر ويژگيهاي زباني وجوه مشترك دارند. در اين نامگذاري معيارهاي زبان شناختي مورد نظر است و نه مرزهاي جغرافيايي يا سياسي كنوني ايران. از اين رو مثلا زبان آسي كه در قفقاز بدان سخن گفته مي شود يا پشتو كه در افغانستان كنوني معمول است، از زمره زبانهاي ايراني به شمار مي روند، اما زبان تركي يا عربي كه در بخشي از ايران كنوني بدانها سخن گفته مي شود، جزء زبانهاي ايراني نيست.
زبانهاي ايراني شاخه اي از گروه زبانهاي ""هند و ايراني"" هستند كه خود شاخه عمده اي از زبانهاي ""هند و اروپايي"" است. گروه زبانهاي""هند و ايراني"" به دو شاخه هندي و ايراني تقسيم مي شود. از لحاظ تحول تاريخي مي توان براي زبانهاي ايراني سه دوره قائل شد: 1. دوره باستان، 2. دوره ميانه، 3. دوره جديد.

1) دوره باستان: از دوراني كه نخستين آثار زبانهاي ايراني وجود دارد، يعني زمان تاليف گاهان يا گاتهاي اشو زرتشت(احتمالا حدود سده12 تا10 قبل از ميلاد)، آغاز مي شود و در اواخر دوره هخامنشي( حدود300 ق. م.) پايان مي پذيرد. از اين دوره از دو زبان آثار مكتوب در دست است.
الف- زبان اوستايي كه از نظر ويژگيهاي زباني متعلق به شرق و شمال شرقي ايران باستان يا ايران بزرگ است و كتاب اوستا بدان نوشته شده است. ميان زمان تاليف قديم ترين بخش اوستا، يعني گاهان تا زمان تدوين و به نگارش درآمدن مجموعه اوستا (احتمالا در سده چهارم ميلادي) قرنها فاصله است و در اين مدت اين كتاب سينه به سينه حفظ مي شده است. هيچ يك از زبانهاي بعدي را نمي توان دنباله مستقيم و تحول يافته زبان اوستايي دانست.
ب- زبان فارسي باستان در جنوب غربي ايران معمول بوده و كتيبه هاي پادشاهان هخامنشي( قرن ششم تا چهارم ق. م. ) بدان نوشته شده است. بر خلاف زبان اوستايي، كتابت آثار فارسي باستان همزمان با تاليف آنهاست.
از ديگر زبانهاي اين دوره آثار مكتوبي در دست نيست. تنها از زبان سكايي و مادي واژه هايي در منابع خارجي بر جاي مانده است. صورتهاي تحول يافته برخي از اين زبانها را در ميان زبانهاي دوره ميانه يا دوره نوين مي يابيم.

2) دوره ميانه: از اواخر دوره هخامنشي ( در حدود300 ق. م.) آغاز مي شود و در اوايل دوره اسلامي (قرن هفتم م.) پايان مي پذيرد، ولي نگارش به زبانهاي اين دوره تا قرن سوم و چهارم هجري و در مواردي ( مانند زبان خوارزمي) تا قرن هفتم هجري نيز ادامه مي يابد. زبانهاي معمول در اين دوره را بنابر موازين زباني و جغرافيايي به دو گروه تقسيم مي كنند:
الف- زبانهاي شرقي كه دو شاخه شمالي و جنوبي تقسيم مي شوند. سغدي و خوارزمي جزء زبانهاي شرقي شمالي و سكايي (ختني) و بلخي جزء زبانهاي شرقي جنوبي هستند.
ب- زبانهاي غربي نيز به دو شاخه شمالي و جنوبي تقسيم مي شوند. شاخه غربي شمالي در قلمرو پارتها يا اشكانيان متداول بوده است و آن را پهلوانيگ، پهلوي اشكاني يا پارتي مي نامند. شاخه غربي جنوبي اساسا زبان متداول در فارس، در دوره ساسانيان بوده كه در نواحي ديگر گسترش يافته است. دانشمندان جديد اين زبان را در مقايسه با فارسي باستان و فارسي جديد، فارسي ميانه مي نامند، ولي بنابر سنت، نام آن پهلوي است.

3) دوره جديد: از اواخر زمان ساساني آغاز گرديده است و تاكنون ادامه دارد. مهمترين زبان اين دوره فارسي است. زبانها و لهجه هاي ايراني گوناگوني كه در قلمرو كنوني ايران و خارج از ايران معمول اند، مانند كردي، بلوچي، آسي، گيلكي، مازندراني و غيره همه به اين دوره تعلق دارند.

behnam5555 11-26-2011 10:32 PM


نکته های با مزه وحکمت آموز
فقط یه راننده ایرانی میتونه بچه ی 2 سالشو موقع رانندگی بگیره بغلش، دستشو بذاره رو فرمون و فکر کنه که عاشقه بچشه!
  • فقط و فقط یه ایرانی میتونه تو ماه رمضون به جای اینکه لاغر شه ... اضافه وزن پیدا کنه !!

  • از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیم عمم داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه یهو عمه صاف نشست گفت دِ نـَـه دِ تازه الان بهم ریختس!به داداشم ميگم صداي تلويزيون کم کن. ميگه اذيتت ميکنه؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ ميخوام لب خونيم قوي بشه!

    دختره داره غرق ميشه ميگم دستتو بده به من ميگه مي خواي نجاتم بدي؟

    پــَـَـ نــه پــَـَـــ ميخوام واست لاک بزنم!

  • مریدی نقل می کرد :
    روزی من و تعداد دیگری از مریدان نزدِ شیخ رفته بودیم من سمتِ راست ایشان نشسته بودم،که ناگهان یکی از مریدانِ خودشیرین از شیخ پرسید:
    "یاشیخ! کدامیک از ما نزدِ شما عزیزتر است؟"
    و شیخ قاطعانه انگشتِ اشاره ی دستِ خود را با سرعت و قدرتِ زیادی به سوی صورتِ من آوردند و فرمودند: "ایـــــن!"
    و از آن روز به بعد من فقط با یک چشم به زندگی خود ادامه دادم...!

    قبلنا باباها ٧ تا دختر شوهر می دادن همشون هم خوشبخت می شدند، الان: یه دختر را ٧ بار شوهر میدن آخرش برمی گرده خونه باباش!

  • با آغاز طرح جداسازی خانمها از اقایون در دانشگاهها، بانکها و ... کارشناسان تنها راه تولید مثل در ایران را تا 10 سال آینده روش گرد افشانی اعلام کردند!
  • لپ تاپم رو بردم نمایندگیش می گم ضربه خورده کار نمیکنه، یارو میگه ضربه فیزیکی؟!!
    پـَـَـ نــه پـَـَـــ بی محلی کردم یکم، ضربه روحـــی خورده!

  • متصدی بانک : خانم بریزم به حساب جاری تون ؟!!
    زن : وا نه!! خدا مرگم بده! الهی جاریم بمیره! بریز به حساب خودم...!


behnam5555 11-26-2011 10:43 PM

عجيب ولي حقيقي

مـرده پیـــروز:
«فرانـک هایس» معروف به «جاکی» یک اسب‌سوار معروف که در مسابقات اسب‌سواری مختلفی شرکت کرده بود. او در آخرین مسابقه خود دچار حمله قلبی شد و روی اسب از دنیا رفت ولی اسب همچنان به دویدن ادامه داد و «هایس» را اولین «مرده پیروز» میدان اسب‌سواری کرد.(1953)

همکلاسی خوشمزه:
یک زن 25 ساله هلندی به نام «رنه هارت ولت» که در شهر پاریس مشغول به تحصیل بود با یکی از همکلاسی‌های ژاپنی خود به نام «ایزی ساگاوا» دوست شد. مدتی بعد «ایزی»، «رنه» را برای شام به منزل خود دعوت کرد. وقتی «رنه» دعوت «ایزی» را پذیرفت، هرگز تصورش را نمی‌‌کرد که شام آن شب خود او خواهد بود. ایزی در خونسردی کامل رنه را کشت و گوشت بدنش را برای شام پخت و خورد. او مدتی بعد دستگیر شد ولی به دلیل نامساعد بودن وضعیت جسمانی در دادگاه حضور نیافت و کمی بعد به کشورش ژاپن فرستاده شد. او پانزده ماه بعد، از زندان ژاپن آزاد شد!(1981)


خبر خوش همسر:
« فرانسیس فیبر» برنده لوکزامبورگی مسابقه دوچرخه‌سواری «توردو فرانس» در زمان جنگ جهانی اول در اثر شنیدن یک خبر خوش جان خود را از دست داد. در آن زمان او درون سنگر نشسته بود که همسرش با بیسیم به او خبر داد دخترشان به دنیا آمده است. فرانسیس از شنیدن این خبر آنچنان خوشحال شد که به هوا پرید و در همان زمان مورد اصابت گلوله یک سرباز آلمانی قرار گرفت و مرد.(1915)


شاهزاده‌ای که خانواده‌اش را دوست نداشت:
روز اول ماه ژوئن، شاهزاده «دینپدرا» ولیعهد کشور نپال از برنامه ازدواجی که خانواده برای او ترتیب داده بودند، خشمگین شد و سر میز شام تقریبا همه اعضای خانواده را به گلوله بست در این قتل عام پدر پادشاه او هم کشته شد ولی طبق قوانین و سنت نپال دینپدرا که خودش هم به شدت زخمی شده بود، تاج پادشاهی را بر سرگذاشت و سه روز بعد از دنیا رفت.(2001)


مرگ شعبده‌باز:
«تامی کوپر» شعبده‌باز معروفی در کشور انگلیس بود. او در حال اجرای یک برنامه روتین تلویزیونی بود که از دنیا رفت. بیشتر تماشاگران و حاضران در استودیو تا مدتی فکر می‌‌کردند این هم بخشی از نمایش تامی کوپر شعبده‌باز است.(1984)


نخست‌وزیر، شنا بلد نیست:
«هارولد هالت» نخست‌وزیر وقت کشور استرالیا در ساحل شهر ملبورن در حال شنا بود که ناپدید شد و جسد او هرگز پیدا نشد.(1967)


ملخ هلی‌کوپتر:
«ویک مارو» هنرپیشه دهه هفتاد آمریکا در حال بازی در صحنه‌ای از فیلم «منطقه گرگ و میش» بود. در این صحنه او باید به همراه دو هنرپیشه خردسال فیلم «میکا دین‌له» و «رنه شین یی‌چن» سوار بر یک هلی‌کوپتر می‌‌شدند ولی در برابر چشمان حیرت‌زده عوامل پشت صحنه، ملخ هلی‌کوپتر به او اصابت کرد و سرش را از بدن جدا کرد. در این حادثه دو کودک هنرپیشه هم جان خود را از دست دادند.
(1982)


اکنون ساعت 11:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)