كيسه سيم و زرت پاك ببايد پرداخت
زين طمع ها كه تو از سيمبران مي داري ش |
سفره خالي
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد داد می زد : کهنه قالی می خرم دسته دوم جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت اقا سفره خالی می خرید...؟ |
عزيزم starlightجان اين شعر هاي زيبا رو در اشعار زيبا بنويس:53:
اين جا حرف انتخابي نفر قبلي اول شعر شما بايد باشد نقل قول:
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست ل |
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام ظ |
لبش خندان و دستش گرم نگاهش شاد
تو پنداری که دارد خاطری از هر چه غم آزاد ف |
سلام، ببخشيد من تازه كارم بلد نبودم تازه ياد گرفتم.:)
|
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را د |
دل گفت به جان کای خلف هر دو سرا
زین کار که چشم داری از کار و کیا س |
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما خ |
خورشید رخت ز آسمان بیرونست
چون حسن تو کز شرح و بیان بیرونست ب |
بی همگان به سر شود بی تو بسر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود م |
می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را
زنده کن در می پرستی سنت پرویز را مایه ده از بوی باده باد عنبربیز را در کف ما رادی آموز ابر گوهر بیز را ر |
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه در بر داشتن بر تو ارزانی که ما را خوش تر است لذت یک لحظه مادر داشتن ح |
حلالم کن دم رفتن ،کمی بعد از پشیمونی
تو آوار نگاهی که تو هم با ما نمی مونی پ |
پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم
غایت جهل بود مشت زدن سندان را ف |
فیض از دل بزور و زرار امدی ای بدست
اب خضر نصیب اسکندری امدی غ |
غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند آ |
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبورمیان را گ |
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست ح |
حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست م |
مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست
قرین دوست به هر جا که هست خوش جاییست ف |
فتنه باشد شاهدی شمعی به دست
سرگران از خواب و سرمست از شراب ت |
تا تو اجازت دهی که در قدمم ریز
جان گرامی نهاده بر کف دستیم ب |
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا
عشق آن لولی سرمست خریدار من است ز |
زهد نخواهد خرید چاره رنجور عشق
شمع و شرابست و شید پیش تو نفروختن د |
دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت ؟؟؟؟؟ |
نوروز و جهان چون بت نو آیین
از لاله ، همه کوه بسته آذین و |
و دیگر که گنجم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست ع |
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نبود باده پرست غ |
غمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت
ز خیل شادی روم رخت زداید باز چ |
چشم ما خفت و فلک هیچ نخفت
خبر این خفته ز بیدار نداشت ج |
جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا ف |
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را د |
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد ز |
زین قرن قرین تو کی آید کس
تا چون تو یکی به صد قران یابد ش |
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت ت |
تو یار یگانهای و بایست
یار تو که همچو تو یگانهست خ |
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای تو بست ن |
نه از خاکم، نه از آبم، نه از بادم، نه از آتش
نه از عرشم، نه از فرشم، نه از کونم، نه از کانم م |
مرا کس نخواهد خريدن به هيچ
به ديوانگي در حريرم مپيچ //ف |
اکنون ساعت 09:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)