یاد باد آنکه رخت شمع طرب می افروخت
وین دل سوخته پروانه ناپروا بود |
در بهای بوسهای جانی طلب
میکنند این دلستانان الغیاث |
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی |
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسید ای محب خموش |
شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد |
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما |
اگر نه عقل به مستی فروکشد لنگر
چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد |
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش |
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست |
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ارزد |
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث |
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی |
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش |
شکنج زلف پریشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش |
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت |
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش |
شکنج زلف پریشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش |
شراب خانگی ترس محتسب خورده
به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش |
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش |
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز |
ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم
چنان گریست که ناهید دید و مه دانست |
تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش |
شراب خانگیم بس می مغانه بیار
حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع |
عارفی گو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد |
دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده
صد ماه رو ز رشکش جیب قصب دریده |
هوای کوی تو از سر نمی رود آری
غریب را دل سر گشته با وطن باشد |
در چین طره تو دل بی حفاظ من
هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد |
دوش از این غصه نخفتم که رفیقی می گفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد |
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد |
داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند |
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسن خداداد آمد |
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد |
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید |
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدارا با که این بازی توان کرد |
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
دل منه بر دنیی و اسباب او |
در آب و رنگ رخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم
چو نقشش دست داد اول رقم بر جانسپاران زد |
اکنون ساعت 01:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)