این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش |
زین سفر گر به سلامت به وطن باز رسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم |
وان خشک خار و خس که بسوزندش
فرعون بیسلامت و قارون است |
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است
غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است |
زاهد برو که طالع اگر طالع من است
جامم به دست باشد و زلف نگار هم |
دل صنوبریم همچو بید لرزان است |
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست |
گنج روان را که مهر خازن او داشت
پرده او ساخت رستگاری جان را |
پیش رخ تو ماه و سماک و جوزا
خوارند چو پیش مهر پروین و سها |
بدستش اندر فرمان شاه و پنداری
گرفته بود سها آفتاب را در بر |
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت رندان روزه دار |
ساقی خم الست آمد مخمور و مست
در صف رندان نشست ساغر سرشار زد |
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
وین بحث با ثلاثه غساله میرود |
با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ
از کریمی گوییا در گوشه ای بویی شنید |
از وقارش به صد هزاران رنج
نکشد کوه قاف یک خردل |
مقام عیش میسر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست |
بی خار شاخ عیش لذیذت گرفته بار
وز بیخ گشت عمر حسودت حصید باد |
مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند
به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را |
کوی تو کشد از کف من دامن دل را
با من خس و خارش اثر مهرگیا کرد |
سر کوی نگاری جان سپردیم
که خاکش آب حیوان است ما را |
لبش می بوسم در میکشم می
به آب زندگانی برده ام پی |
بوسی نمیدهد به فروغی مگر لبش
بوسیده درگه ملک ملک گیر را |
گیرم که لب ببندم و دم برنیاورم
خیزد زبند بند وجودم نوای تو |
خون من ریزی و دل گیری نوا
بینوایی به دلم را از نوات |
ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت |
صورت ماه را رقم بستر
آنکه این چهره را رقم برزد |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست زان روی که از شعاع نور رخ تو خورشید منیر و ماه تابنده شدهست |
اگر نه دامن از گوهر بریزد چون فلک شاید
که هر صبحی تو برخیزی چو خورشید از کنار او را |
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است |
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را |
ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
میداندت وظیفه تقاضا چه حاجت است |
پس آنگهش ز کرم این قدر به لطف بپرس
که گر وظیفه تقاضا کنم روا باشد |
بدان رسید ز سعی نسیم باد بهار
که لاف میزند از لطف روح حیوانی |
سلام علیک، ای نسیم صبا
به لطف از کجا میرسی؟ مرحبا |
به سمع خواجه رسان ای ندیم وقتشناس
به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد |
عجب که این غزل امشب به سمع یار رسد
که هست تازه و مطرب ز بر نکرده هنوز |
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست |
ابریشمی بساز و ازین حلقه پنبه کن
نقل حضور صوفی پشمینه پوش را |
صوفی چو تو رسم رهروان میدانی
بر مردم رند نکته بسیار مگیر |
چون درین مقام آیی گوش کن که: در راهت
ز آب چشم مظلومان چاه زمزمست اینجا |
اکنون ساعت 06:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)