فخر دو عالمیم و گدای تو آمدیم
بر درگه تو بهر عطای تو آمدیم در گوش ما فتاد بنا گه ندای کن جستیم از عدم بندای تو آمدیم الف |
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را چ |
چنین گفت پیغمبر راست گوی
ز گهواره تا گور دانش بجوی ر |
راستی کن که راستان رستند در جهان راستان قوس دستند ف |
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست و |
ولله که شهر بی تو مرا حبس میشود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست ک |
کز زهد ندیدهام فتوحی
تا کی زنم آبگینه بر سنگ خون شد دل من ندیده کامی الا که برفت نام با ننگ ب |
برسر آنم که گر زدست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید ش |
شنیدستم که شهبازی کهنسال
کبوتر بچه ای را کرد دنبال گ |
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل |
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا بازآمد //... |
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت /..ن |
نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن
بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام |
حرف انتخابي ؟ ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری ز |
ز تاب آتش سودای عشقش
بسان دیگ دائم میزنم جوش ت |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب در میخانه بستهاند دگر افتتح یا مفتح الابواب /...ل |
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گناه موسوس شد |
حرف؟
دانستهام غرور خریدار خویش را خود همچو زلف میشکنم کار خویش را ش |
شر ممان باد ز پشمینه آلوده خویش
گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم م |
محمود بود عاقبت کار در این راه
گر سر برود در سر سودای ایازم گ |
گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری
من به آه سحرت زلف مشوش دارم //ع |
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را چ |
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند درد عشق است و جگر سوز دوائی دارد س |
ساغر نیرنگ نهگردون به این دوران ناز
کرد سرگرداندهٔ چشم جنون پیمانهات ز |
زلفین سیاه تو بدلداری عشاق دادند قراری و ببردند قرارم گ |
گر کار تو فضل است چه پر وا ز گناهم
ور شغل تو عدل است چه حاصل ز ثوابم |
باچی بگم؟
سلامی چو بوی خوش آشنایی بر آن مردم دیده روشنایی س |
سرتسلیم من و خشت در میکده ها مدّعی نکندفهم سخن کو سر وخشت ه |
سرتسلیم من و خاک در میکده ها
مدّعی گر نکند فهم یخن کو سر وخشت ه |
هر گز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما م |
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما ج |
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد س |
سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه من
اگر ادا نکنی قرض دار من باشی ح |
حیف لحظه هایی که پای چشمات سر شد
دل من تنها بود بی تو تنها تر شد ر |
حیف لحظه هایی که پای چشمات سر شد
دل من تنها بود ،بی تو تنهاتر شد ر |
روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهی
بر روی مه افتاد که شد حل مسائل ج |
جز محفل مستان نروم جای دگر من
گر توبه بکردم همه از اهل ریا بود //ه |
هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه
روشندل و صاحب اثر و پاک ضمیریم ل |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است س |
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما |
اکنون ساعت 11:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)