دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم چون سیل از مژه روانه |
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد |
دریغ قافله عمر کآن چنان رفتند
که گردشان به هوای دیار ما نرسد |
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند |
از بن هر مژهام آب روان است بیا
اگرت میل لب جوی و تماشا باشد |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد |
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
حکم آنچه تو اندیشی لطف آنچه تو فرمایی |
یار مفروش به دنیاکه بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود |
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد |
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
حکم آنچه تو اندیشی لطف آنچه تو فرمایی |
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هرکه خاک در میخانه به رخساره نرفت |
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد |
در حکمت سلیمان هرکس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
اگر چه رسم خوبان تند خوییست
چه باشد گر بسازد با غمینی |
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
با این همه هر آن که نه خواری کشید از او
هر جا که رفت هیچ کسش محترم نداشت |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامان بدارمت |
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری |
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش |
شکفته شد گل حمرا وگشت بلبل مست
صلای سر خوشی ای صوفیان باده پرست |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
جای من که بلغزد سپهر شعبده باز |
تب دوشین در آن بت چون اثر کرد
مرا فرمود و هم در شب خبر کرد |
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
تو خواه از سخنم پند گر وخواه ملال |
لطیفه ای به میان ار و خوش بخندانش
به نکته ای که دلش بدان رضا باشد |
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما |
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود
در سایه تو ملک فراغت میسرم |
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا |
آب و آتش به هم آمیختهای از لب لعل
چشم بد دور که بس شعبده بازآمدهای |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
آخر ای خاتم جمشید همایون آثار
گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود |
اکنون ساعت 01:22 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)