حرفت؟
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد ک |
کلام حق بدان گشته است منزل
که یادت آورد از عهد اول د |
دوتا شد قامتم همچون کمانی
ز غم پیوسته چون ابروی فرخ ب |
به خدا و به سراپای تو کز دوستیت
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست ق |
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گر چه غرق گناه است میرود به بهشت ش |
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است ص |
صوفی چو تو رسم رهروان میدانی
بر مردم رند نکته بسیار مگیر ث |
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی ط |
طلب نمی کنی از من سخن جفا این است وگرنه با تو چه بحث است در سخن دانی ض |
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست چ |
چون بخت به تدبیر نکو نتوان کرد
بیفایده سعی و گفت و گو نتوان کرد ( ف ) |
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را و |
واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود ب |
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را گ |
گل سپیده به دامان خاک پژمرده ستاره ها همه امواج تیرگی برده ل |
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گناه موسوس شد ی |
یوسف پرده نشین!بی تو ،زلیخا صفتان
شبی از حسرت پنهان شدنت می میرند م |
مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق
گرت مدام میسر شود زهی توفیق ر |
رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز
غرق گل است بسترم از بوی او هنوز دوران شب ز بخت سیاهم بسر رسید نگشوده تاری از خم گیسوی او هنوز ک |
کاروانی که بود بدرقه اش حفظ خدا
بتجمل بنشیند بجلالت برود ح |
حسنت باتفاق ملاحت جهان گرفت
آری باتفاق جهان میتوان گرفت ش |
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم چ |
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی ارزد ث |
ثبات عمر تو باد و دوام عافیتت
نگاهداشته از نائبات لیل و نهار ///..... |
///.....سهم هر کسی باشی خوش به حال روزگارش
پاییز و زمستان هم میشه همرنگ بهارش ی |
حالا که توی مخزن تاریخ مانده اید حالا شبیه چفیه وساکی پراز غمید غ |
غم کهن به می سالخورده دفع کنید
که تخم خوشدلی اینست پیر دهقان گفت ف |
فانوس وار ما را از شمع دل فروزي
آتش ز سينه سر زد دود از درون برآمد ت |
تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی
وانچه دانی که نیکوش جواب است مگوی ق |
قرآن که میهن کلام خوانند آن را
گهگاه نه بر دوام خوانند آن را د |
درد پنهان به تو گويم که خداوند کريمي
يا نگويم که تو خود واقف اسرار ضميري //ی |
یا بخت من طریق محبت فرو گذاشت
یا او به شاهراه حقیقت گذر نکرد لیلیزیر درخت انار نشست.درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ.گلها انار شد داغداغ.هر اناری هزار دانه داشت.دانه ها عاشق بودند.دانه ها توی انار جانمیشدند.انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت.خون انار روی دستلیلی چکید.لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.مجنون به لیلی اش رسید.خداگفت: راز رسیدن فقط همین است.کافی است انار دلت ترک بخورد. |
عید است و آخر گل و یاران در انتظار
ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار گ |
گر خیال یاری اندیشند باری چون تو یار
یا هوای دوستی ورزند باری چون تو دوست ع |
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت ص |
صوفی که بی تو توبه ز می کرده بود دوش
بشکست عهد چون در میخانه دید باز خ |
خداوندا به فریاد دلم رس
کس بی کس توئی من مانده بی کس ج |
جان رفت و ما به آرزوی دل نمی رسیم
هر چند میرویم به منزل نمیرسیم و |
وضع دوران بنگر ساغر عشرت بر گیر
که بهر حالتی این است بهین اوضاع و |
وصف تو بیمثال نیاید به فهم عام
وافزاید از مثال خیال مشبهی ی |
اکنون ساعت 11:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)