در کف غصه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد |
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامهای در نیک نامی نیز میباید درید |
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد |
درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز |
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا |
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را |
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا |
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر |
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب |
بی تو در کلبه ی گدایی خویش
رنجها کشیده ام که مپرس |
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا |
الایاایهاالساقی ادرکاساوناولحا که عشق اسان نمودولی افتادمشکلها |
المنة لله که در میکده باز است
زآن رو که مرا بر در او روی نیاز است سلام علیکم خوش آمدی :cool: |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را |
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما |
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت |
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری |
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی |
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان |
نمی بینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی |
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان |
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی |
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای
سوختم زین اشنایان ای خوشا بیگانه ای |
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی |
یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
یا رب چه درخور آمد گردش خط هلالی |
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان برعرش دست افشان کنند |
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما |
ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت روزی تفقدی کن درویش بینوا را
|
آب حیوانش زمنقار بلاغت می چکد
زاغ کلک من بنام ایزد چه عالی مشرب است |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
اکنون ساعت 11:13 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)