دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
زفکر آنان که در تدبیر درمانند درمانند |
دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ |
خوش گرفتند حریفان سرزلف ساقی
گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند |
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست |
توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر وگنج درم نخواهد ماند |
دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز |
زبان مور به آصف دراز گشت ورواست
که خواجه خاتم جم یاوه کرد وبازنجست |
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را |
از آستان پیرمغان سر چراکشیم
دولت در این سرا وگشایش دراین دراست |
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد |
دل فریبان نباتی همه زیور بستند
دلب ماست که با حسن خدادادآمد |
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج |
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد |
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش |
شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد |
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا |
ای دوست دل از جفای دشمن درکش
با روی نکو شراب روشن درکش با اهل هنر گوی گریبان بگشای وز نااهلان تمام دامن درکش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
تو بدری وخورشید تو را بنده شده ست
تا بنده ی تو شده ست تابنده شد ست |
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک |
کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
محقق است که او حاصل بصر دارد |
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد |
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا |
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
تو میشنیدم و بر یاد روی تو
دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم |
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب |
بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح
نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم |
میدمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب |
بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن |
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت |
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که میرویی |
یاد باد آن صحبت شبها که با زلف توام
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود |
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل |
اگر چه زنده رود آب حیات است
ولی شیراز ما از اصفهان به |
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی |
یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
یا رب چه درخور آمد گردش خط هلالی |
اکنون ساعت 01:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)