پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

ساقي 08-04-2009 04:08 PM


تصنیف ساغر هستی


ساقيا در ساغر هستي شراب ناب نيست
و آنچه در جام شفق بيني بجز خوناب نيست

جلوه صبح و شكرخند گل و آواي چنگ
دلگشا باشد ولي چون صحبت احباب نيست

زندگي خوشتر بود در پرده وهم خيال
صبح روشن را صفاي سايه مهتاب نيست

گر ترا با ما تعلق نيست ما را شوق هست
ور ترا بي ما صبوري هست ما را تاب نيست


......
با صداي علي رضا قرباني

NeGin 08-04-2009 04:10 PM

دشتهاي آلوده ست
در لجنزار گل لاله نخواهد روئيد

در هواي عفن آواز پرستو به چه كارت آيد ؟
فكر نان بايد كرد
و هوايي كه در آن
نفسي تازه كنيم

گل گندم خوب است
گل خوبي زيباست
اي دريغا كه همه مزرعه دلها را
علف كين پوشانده ست

هيچكس فكر نكرد
كه در آبادي ويران شده ديگر نان نيست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
كه چرا سيمان نيست
و كسي فكر نكرد
كه چرا ايمان نيست

و زماني شده است
كه به غير از انسان
هيچ چيز ارزان نيست .


"حمید مصدق"

ساقي 08-04-2009 04:16 PM

سحر با من درآميزد كه برخيز
نسيمم گل به سر ريزد كه برخيز

زرافشان دختر زيباي خورشيد
سرودي خوش برانگيزد كه برخيز

سبو چشمك زنان از گوشه طاق
به دامانم در آويزد كه برخيز

زمان گويد كه هان گر برنخيزي
غريو مرگ برخيزد كه برخيز

سحر با من درآميزد كه برخيز
نسيمم گل به سر ريزد كه برخيز

زرافشان دختر زيباي خورشيد
سرودي خوش برانگيزد كه برخيز
سرودي خوش برانگيزد كه برخيز





» شاعر : فریدون مشیری

ساقي 08-06-2009 02:34 PM

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند
غمزه شوخش و آن طره‌ی طرار دگر
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر
بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر




...

ساقي 08-06-2009 02:38 PM

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است

در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز

وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
از ننگ چه گویی از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است




....

Hiwa 08-08-2009 01:30 PM

زندگي دفتري از خاطرهاست ...
يک نفر در دل شب ، يک نفر در دل خاک ...
يک نفر همدم خوشبختي هاست ،
يک نفر همسفر سختي هاست ،
چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد...
ما همه همسفريم!!!

k@vir 08-08-2009 03:39 PM

قناعت وار
تکیده بود
باریک وبلند
چون پیامی دشوار
در لغتی
با چشمانی
از سئوال و
عسل
و رخساری بر تافته
از حقیقت و
باد.
مردی با گردش ِ آب
مردی مختصر
که خلاصه خود بود.

خرخاکی ها در جنازه ات به سو‏‎‍ء ظن می نگرد.
***
پیش از آن که خشم صاعقه خاکسترش کند
تسمه از گرده گاو ِ توفان کشیده بود.
بر پرت افتاده ترین راه ها
پوزار کشیده بود
رهگذری نا منتظر
که هر بیشه و هر پل آوازش را می شناخت.
***
جاده ها با خاطره قدم های تو بیدار می مانند
که روز را پیشباز می رفتی،
هرچند
سپیده
تو را
از آن پیشتر دمید
که خروسان
بانگ سحر کنند.
***
مرغی در بال های یش شکفت
زنی در پستانهایش
باغی در درختش.

ما در عتاب تو می شکوفیم
در شتابت
مادر کتاب تو می شکوفیم
در دفاع از لبخند تو
که یقین است و باور است.

دریا به جرعه یی که تواز چاه خورده ای حسادت می کند.


شاملو

Hiwa 08-12-2009 10:12 AM

سلام بر روي ماه تو عزيز دل سلام از ماست

تو يك روياي كوتاهي دعاي هر سحر گاهي

شدم خواب عشقت چون مرا اينگونه ميخواهي

من آن خاموش خاموشم كه با شادي نمي جوشم

ندارم هيچ گناهي جز كه از تو چشم نمي پوشم

دو غم در شكل آوازي شكوه اوج پروازي

نداري هيچ گناهي جز كه بر من دل نمي بازي

مرا ديوانه مي خواهي ز خود بي گانه ميخواهي

مرا دل باخته چون مجنون ز من افسانه مي خواهي

شدم بيگانه با هستي ز خود بي خودتر از مستي

نگاهم كن نگاهم كن شدم هر آنچه ميخواستي

بكش اي دل شهامت كن مرا از غصه راحت كن

شدم انگشت نماي خلق مرا تو درس عبرت كن

نكن حرف مرا باور نيابي از من عاشق تر

نميترسم من از اقرار گذشت آب از سرم ديگر


سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا بر جاست

مرد تنهای شب 08-12-2009 11:04 AM

هرشب گویم که فردا ترک این سودا کنم
باز چون فردا اید امروز را نیز فردا کنم
چون از روز نخستین سودایت در سر است
پس همان بهتر که سر در این سودا کنم

Hiwa 08-12-2009 09:39 PM

سبز بودم
سبزتر از سرو كنار خانه امان
وای نمی دانی چه ناگه
دست غم
سبزی ام را از من ربود
زرد گشتم ، زرد
زردتر از صورت آن كودكی
كز غم مرگ مادرش گشته تباه


اکنون ساعت 12:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)