پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   غمنامه (http://p30city.net/showthread.php?t=639)

Omid7 11-04-2009 10:39 AM

گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه اینقدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصهء تنهایی نیست؟
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست

تاري 11-04-2009 10:42 AM

دلم در اندرون خويش رازهائي دارد كه اگر بگشايمش اشك د رچشمان حقيقت جويان جمع ميشود و اگر انها را با صداي بلند بازخواني كنم خدا دلش ميگيرد پس بايد چه كرد با اين رازهاي حقيقي كه حال تبديل به غمي بس بزرگ و سنگين شده تو بگو با كه باز گويم حال غمم را

Omid7 11-04-2009 10:45 AM

می بینی سکوتم را ؟می بینی درماندگی ام را ؟می بینی نداشتنت چه بر سر فریاد خاموشم آورده است می بینی دیگر رویای داشتنت هم نمی تواند تن لرزه های شبانه ام را آرام کند؟ می بینی هق هق نگاهم چه سرد بردیواره ی همیشه جاودانه ی نبودنت مشت می زند ؟ می بینی ؟دیگر شانه هایم تاب تحمل خستگی هایم را ندارد ...دیگر حتی باران هم نمی تواند حسرت نداشتن تو را کم کند... دیگر آنقدر پشتم سنگین شده است که توان گریستن نیست ...اما ای کاش ...ی کاش همه را می دیدی ...

فرگل 11-04-2009 10:51 AM

درون کوچه ی قلبم چه غمگینانه می پیچد
صدای تو که می گفتی بجز تو دل نمی بندم

فریب وعده هایت را ندانستم ولی اکنون

به یاد وعده های تو، میونه گریه می خندم

برو دیگر که دل از غم رها کردم

خداحافظ ،خداحافظ که دیگر بر نمی گردم

تو بودی آسمان من، غمت همسایه ی قلبم

ولی خورشید چشم تو به بام دیگری سر زد

قسم بر سوزه پنهانم، تو را دیگر نمی خوانم

که از باغ دو چشم تو پرستوی دلم پر زد

برو دیگر که دل از غم رها کردم

خداحافظ ،خداحافظ که دیگر بر نمی گردم...

در آن غمگین غروبه سرد تو از قلبم سفر کردی

نگاهم در افق ها مرد و من افسوس می خوردم

شیاره گونه هایم را گل اشکم نوازش کرد

و من از تو جدا ماندم، ولی ای کاش می مردم

برو دیگر که دل از غم رها کردم

تاري 11-04-2009 10:54 AM

صدايم را ميشنوي و اشكهايم را ميبيني اما غمهاي بزرگم را چگونه ميبيني كه حال در تارو پود وجودم نقش دلتنگي ميزنند

Omid7 11-04-2009 10:55 AM

رفتن دلیل نبودن نیست در آسمان تو پرواز می کنم عصری غمگین و غروبی غمگین تر در پیش من بیزار از خود و از کرده خویش دل نا مهربانم را به دوش میکشم تا آن سوی مرزهای بی انزوا پنهانش کنم در اوج نیزارهای پشیمانی و پای سیاه وسرگردان که با من از یک طایفه اند سلام می گویم، تو باور مکن اما من عاشقم... رفتن دلیل نبودن نیست...

تاري 11-04-2009 11:00 AM

ميدانم بين اين دنيا و اين مردمان نا آشنا ،‌غريبه ام ميدانم صدايم و سكوتم تنها براي تو معنا دارد ميدانم اشكهايم سرچشمه چشمه هائي د ربهشت توست ميدانم اينجا تنهايم و در تنهائي خاطرات نوازشهايت درونم را از تلاطمهاي گمگشتگي ارام ميكند ميدانم روزي به سوي تو پر خواهم كشيد و ميدانم بايد اينجا باشم تا دردهايت را كه بندگانت اسان بر وجودت نقش ميكنن ببينم و به بزرگي و كرمت پي ببرم ميدانم ميدانم تنهاي تنهائي و در اين تنهائي تنها انان كه ميبينند از تو دور نخواهند شد اما خدايا دلم گرفت بين اين ادميان ، چگونه انان توئي كه اينچنين دوستشان داري ازرده ات ميكنند مگر در رسم عاشقي اينان ازرده كردن معشوق رسمي خوشايند است نميدانم ......
خدايا مرا به سويت بخوان كه بودن در اين بين مرا ديگر حاجتي نيست مرا بخوان ............................................. از تاري

فرگل 11-04-2009 11:01 AM

چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه اشکها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه

برای عده ای ولی چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام

دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد نیامدی...http://blogfa.com/images/smileys/02.gif

Omid7 11-04-2009 11:08 AM

چه زيباست بخاطر تو زيستن وبراي تو ماندن بپاي تو مردن وبه عشق تو سوختن؛ وچه تلخ وغم انگيز است، دور از توبودن، براي تو گريستن؛ و به عشق و دنياي تو نرسيدن؛ ايکاش مي دانستي بدون تو، مرگ گواراترين زندگيست؛ بدون تو وبه دور ازدستهاي مهربانت، زندگي چه تلخ وناشکيباست. ايکاش مي دانستي مرز خواستن کجاست، وايکاش ميديدي قلبي راکه فقط براي تو مي تپد

فرگل 11-04-2009 11:26 AM

من تموم قصه هام قصه ی توست
اگه غمگینه
اگه غمگینه اون از غصه ی توست
یه دفعه مثل یه اهو توی صحراها رمیدی
بس که چشم تو قشنگ بود گله ی گرگ رو ندیدی
دل نبود توی دلم تورو گرگا نبینن
اونا با دندون تیز به کمینت نشینن
الهی من فدای تو چیکار کنم برای تو
اگه تو این بیابونا خاری بره به پای تو
یه دفعه مث پرنده قفس عشقو شکستی
پرزدی تو اسمونا رفتی اون دورا نشستی
دل نبود توی دلم گم نشی تو کوچه باغا
غروبا که تاریکه نریزن سرت کلاغا
نخوره سنگی به بالت پرت نشه فکر و خیالت
من تموم قصه هام قصه ی توست
اگه غمگینه اون از غصه توست
یه دفعه مث یه گل رفتی تو دست خزون
سیل بارون و تگرگ میومد از اسمون
بردمت تورو خونه که نریزه رو سرت
که یه وقت خیس نشه یخ کنه بال و پرت
نشکنی زیر تگرگ نریزه از تویه برگ
من تموم قصه هام قصه ی توست
یه دفعه مثل یه شمع داشتی خاموش میشدی
اگه پروانه نبود تو فراموش میشدی
اره پروانه شدم که پرام سوخته شه
که اتیش دل تو به دلم دوخته شه
که بسوزه پر و بالم که راحت شه خیالم
دارم از تو مینویسم تو که غم داره نگات
اگه دوست داشتی بگو تا بازم بگم برات
اینقده میگم تا خسته شم با عشق تو شکسته شم


اکنون ساعت 09:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)