پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

آريانا 03-07-2010 03:29 AM

دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی , بر خسروی گزیدن

از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن

خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن

گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن

بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن

فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی
یا رب به یادش آور درویش پروریدن

ساقي 03-08-2010 09:13 PM

سايبان آرامش ما، ماييم
 
سايبان آرامش ما، ماييم


در هواي دوگانگي تازگي چهره‌ها پژمرد.
بياييد از سايه روشن برويم
بر لب شبنم بايستيم، در برگ فرود آييم.
و اگر جا پايي ديديم، مسافر كهن را از پي برويم.
برگرديم، و نهراسيم، در ديوان آن روزگاران نوشابه
جادو سركشيم.
شب بوي ترانه ببوييم چهره خود گم كنيم.
از روزن آن سوها بنگريم، در به نوازش خطر بگشائيم.
خود روي دلهره پرپر كنيم.
نياويزيم نه به بند گريز، نه به دامان پناه.
نشتابيم نه به سوي روشن نزديك، نه به سمت مبهم دور.
عطش را بنشانيم، پس به چشمه رويم.
دم صبح، دشمن را بشناسيم ، و به خورشيد اشاره كنيم.
مانديم در برابر هيچ، خم شديم در برابر هيچ، پس نماز
مادر را نشكنيم.
برخيزيم و دعا كنيم:
لب ما شيار عطر خاموشي باد!
نزديك ما شب بي درد است، دوري كنيم.
كناري ما ريشه بي شوري است، بر كنيم.

و نلرزيم ، پا در لجن نهيم، مرداب را به تپش درآييم.
آتش را بشويم، ني‌زار همهمه را خاكستر كنيم.
قطره را بشويم. دريا را در نوسان آييم.
و اين نسيم، بوزيم، و جاودان بوزيم،
و اين خزنده، خم شويم، و بينا خم شويم.
و اين گودال ، فرود آييم، و بي پروا فرود آييم.
برخود خيمه زنيم، سايبان آرامش ما، ماييم.
ما وزش صخره‌ايم، ما گام شبانه‌ايم.
پروازيم، و چشم به راه پرنده‌ايم.
تراوش آبيم، و در انتظار سبوييم.
در ميوه چيني بي گاه، رؤيا را نارس چيدند، و ترديد
از رسيدگي پوسيد.
بياييد از شوره‌زار خوب و بد برويم.
چون جويبار آيينه روان باشيم: به درخت، درخت را پاسخ
دهيم.
و دو كران خود را در هر لحظه بيافرينيم، و هر لحظه
رها سازيم.
برويم، برويم، و بيكراني را زمزمه كنيم..

...

zahra48 03-08-2010 10:00 PM

در حاشيه درد قدمتيست اصيل، عهديست كهن ،
پيمانيكه جا مانده در جاودانگيهاي از ياد رفته.
كه وامانده در پس ناشكيبائيهامان در انبوه اندوه اندودمان،
در حاشيه درد سالخوردگيهايي انبار گشته اند كه
لابه لاي خطوط چهره زمختشان عطري لطيف ضربان دارد
بويي عميق در حاشيه درد بوي داغ نان پيچيده
بوي كاه گل هاي خيس خورده شايد كمي انسوتر
و گاه گم مي شوند. اين عطر هاي كهن
اين قدمت هاي اصيل اين حاشيه هاي نم زده
و تنها درد در ياد مي ماند و درد بي حاشيه بي عطر...........

raha_10 03-09-2010 08:55 AM

نه صداي پا مي ياد نه زنگ در نه تلفن
صبرمن تموم شده دير نشده كاري بكن
دل اين كلون در ميزنه اما بيصدا
دلهره يه عالمه نفس يه آهه بي هوا
دم به دم يه حرفي باز مياد ميشينه تو گلوم
همه جمع ميشه واسه وقتي نشستي روبروم
نمي شه رو تو حساب كرد مثل آفتاب زمستون
ميري بي خبر نگفته مي شي باز دوباره مهمون
نميشه حتي كمت كرد از تو جمع دلخوشي ها
تو نباشي ديگه از ما چي ميمونه جز يه تنها
نه هواي جاده ها نه كوچه و خيابونا
نه غم پياده رو نه گريه هاي ناودونا
نه سكوت سرد پاك نه سقف دلگير خونه
تو كه نيستي به دلم حتي غمم نمي مونه
باشه هرچي تو بخواي هرجوري كه تو راحتي
تو پري قصه ها نميشي يار پاپتي
نمي شه رو تو حساب كرد مثل آفتاب زمستون
ميري بي خبر نگفته مي شي باز دوباره مهمون
نميشه حتي كمت كرد از تو جمع دلخوشي ها
تو نباشي ديگه از ما چي ميمونه جز يه تنها

topic_sun 03-09-2010 02:37 PM

روز،چون گل،می شکوفد بر فراز کوه
عصر،پرپر میشود این نو شکفته_در سکوت دشت_
روزها اینگونه پرپر گشت
لحظه های بی شکیب عمر
چون پرستو های بی آرام در پرواز
رهروان راچشم حسرت باز...

فرانک 03-09-2010 04:16 PM

تو از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو كتمان عشقت بود در حالی
كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
فقط يك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل كند كاری كه بازآرد پشيمانی؟

فرانک 03-09-2010 04:17 PM

آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم
تا برفتي ز برم صورت بي جان بودم
نه فراموشيم از ذكر تو خاموشي بود
كه در انديشه اوصاف تو حيران بودم
بي تو در دامن گلزار نخفتم يك شب
كه نه در باديه ی خارمغيلان بودم
زنده مي كرد مرا دم به دم اميد وصال
ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم
به تولاي تو در آتش محنت چو خليل
گوييا در چمن لاله و ريحان بودم
تا مگر يك نفسم بوي تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم
سعدي از جور فراقت همه روز اين مي گفت
عهد بشكستي و من بر سر پيمان بودم

فرانک 03-09-2010 04:18 PM

از پا تا سرت
سراسرت
نوری و نیرویی
وجود مقدست را در بر گرفته است
جنس تو ، جنس نان
نانی که آتش او را می پرستد
عشقم خاکستری زیر خاک بود
من با تو گر گرفتم
عشق من
عزیزم
پیشانی ات . پاهایت و دهانت
نانی است مقدس که زنده ام می دارد
آتش به تو درس خون داد
از آرد تقدس را فرا بگیر
و از نان بوی خوش را

saniz 03-09-2010 07:15 PM

حافظ شیرازی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
صائب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
شهریار
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
!نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

zahra48 03-09-2010 09:54 PM

هرگز برای دوست داشتن پایانی نیست
من خدای آسمان را- کهکشان را دوست دارم
من پل رنگین کمان را - آفتاب مهربان رادوست دارم
ابرهای پر ز باران- کوهساران- ماهتاب و لاله زاران
من تمام مردم خوب جهان را دوست دارم
عاشقان ناتوان را- عشق های بی امان را- من تمام
شاپرکهای جهان را دوست دارم
دوستی های نهان را- خنده های ناگهان را- من تمام درد های تلخ و شیرین
جهان را دوست دارم
مادران را - آرزوهای عزیز و خو بمان را- قلبهای
پاکشان را-اشکهای نابشان را- دستهای گرمشان را
حرفهای از صمیم قلبشان را- شوروشوق چشمشان را
من تمام ساکنان قلبهای عاشقان را دوست دارم
من دروغ بچگان را- شیطنتهای همیشه بکرشان را
رازشان را- پاکی احساسشان را- خنده های شادشان را
بادبادکهای قشنگ و نازشان را- دستهای کوچک و
پربارشان را- هر نگاه خالی از نیرنگشان را- اعتماد
خالی از تردیدشان را- من تمام شیطنتهای جهان را
دوست دارم
سایه های کاج های مهربان را- بید مجنون ها و برگ
نازشان را- سروها و قامت رعنایشان را- نخلها و ارتفاع
نابشان را- تاکها و مستی انگورشان را- سر کشی های
شراب و ... راستی من تمام درختان انگور جهان را
دوست دارم
نازهای معشوقان زمان را- دل شکستنهای بی منظورشان
را- قهرهای تلخشان را- آشتیهای
زود هنگامشان را- عشقهای آتشین و پر رنگشان را
قلبهای بی تاب و تنگشان را- آشنایی های پرلبخند شان
را و خداحافظی های پر اشکشان را- گریه های شوقشان
را- ضربه های قلبشان را- حرفهای بی حد و مرزشان
را- من تمام عشق های جاودان را دوست دارم
لیلی و مجنونمان را- خسرو و شیرینمان را- کوه کن
فرهادمان را....یادم آ مد من خدا را وخودم را وجهان را
دوست دارم
دوست دارم
دوست دارم
می پرستم.....

Hiwa 03-10-2010 12:10 AM

مهرورزان زمانهاي كهن
هرگز از خويش نگفتند سخن
كه در آنجا كه تويي
برنيايد دگر آواز ز من
ما هم اين رسم كهن را بسپاريم به ياد
هرچه ميل دل دوست
بپذيريم به جان
هرچه جز ميل دل او

بسپاريم به باد
آه!باز اين دل سرگشته من
ياد آن قصه شيرين افتاد
بيستون بود و تمناي دو دوست
آزمون بود و تماشاي دو عشق
در زماني كه چو كبك
خنده مي زد شيرين
تيشه مي زد فرهاد
نه توان گفت به جانبازي فرهاد :افسوس!
نه توان گفت ز بيدردي شيرين :فرياد!
كار شيرين به جهان شور برانگيختن است!
عشق در جان كسي ريختن است
كار فرهاد برآوردن ميل دل دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن
خواه با كوه درآويختن است
رمز شيريني اين قصه كجاست؟
آن كه مي آموخت به ما درس محبت مي خواست:
جان چراغان كني از عشق كسي
به اميدش ببري رنج بسي
تب و تابي بودت هر نفسي
به وصالي برسي يا نرسي
سينه بي عشق مباد...

T I N A 03-10-2010 09:41 AM

به تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روز می میرم از پا می یفتم
به تو گفتم خودم و می کشم و پر می زنم تو اسمون بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم
به تو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات چشاتم تنهام گذاشتن
حالا من موندم و اشک و بغض و اه و عکس پاره تو و من بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره
حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام اخر قصه رسیده
عطر تو مثل نفس بود واسه این نفس بریده
فرزاد فرزین:
به تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روز می میرم از پا می یفتم
به تو گفتم خودم و می کشم و پر می زنم تو اسمون بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم
به تو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات چشاتم تنهام گذاشتن
حالا من موندم و اشک و بغض و اه و عکس پاره تو و من بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره
حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام اخر قصه رسیده
عطر تو مثل نفس بود واسه این نفس بریده
محسن چاووشی:
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره
حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام اخر قصه رسیده
عطر تو مثل نفس بود واسه این نفس بریده
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره
فرزاد فرزین:
حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
محسن چاووشی:
دیگه جون نداره دستام اخر قصه رسیده
عطر تو مثل نفس بود واسه این نفس بریده

behnam5555 03-10-2010 10:19 AM

مژده‌-
 

مژده

روزی من
درخت افشانی خواهم شد
میان شهر...
سایه‌ میگسترانم
رهگذران خسته‌ را
تا بیاسایند
درسایه‌سار
شاخه‌ و برگهایم
و بر زمین نهند
بار سنگین اندوه یک روز خسته‌ را.
همشهریان خوب و مهربان
با کلامی که‌ از آن
عطر صمیمیت میتراود
از تنم میزدایند
گرد تنهایی یک روز پر ملال را.
آری روزی ما همه‌
درخت افشانی خواهیم شد
و به‌ هر سو
میبریم مژده‌ رهایی را
روزی که‌ کودکان با بادبادکهای رنگینشان
پر هیاهو کنند کوچه‌ها را
و بتارانند
با شلیک خنده‌هایشان
فقر و گرسنگی را
و نان و آزادی
به‌ ضیافت نشیند
سفره‌ بی نوایان را.



شعری از بهروز مکریانی

behnam5555 03-10-2010 10:22 AM

غم....
 

غم


شعری از احمد شاملو

دهانت را می بویند

مبادا گفته باشی دوستت دارم


دلت را می بویند
مبادا شعله ای در آن نهان باشد

روزگار غریبی است نازنین

و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بن بست کج و پیچ و سرما
آتش را
به سوخت بار سرود و شعر
فروزان می دارند

به اندیشیدن خطر مکن

روزگار غریبی است نازنین

آن که بر در می کوبد شبا هنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابان اند
بر گذرگاه ها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود

روزگار غریبی است نازنین

و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس

روزگار غریبی است نازنین

ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد



T I N A 03-10-2010 10:22 AM

یادمان باشد
به دل کوزه آب که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبت بزنیم تا اگر آب در آن سینه ی پاکش ریزند
آبرویش نرود
یادمان باشد
فردا حتماً ! ناز گل را بکشیم
حق به شب بو بدهیم ونخندیم دگر
به ترک های دل هر گلدان
و به انگشت نخی خواهیم بست
تا فراموش نگردد فردا
زندگی شیرین است
زندگی باید کرد
و بدانیم که شبی
خواهم رفت و شبی هست مرا
که نباشد پس از آن فردایی

T I N A 03-10-2010 10:23 AM

من از تو می مردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
وقتی که من خیابانها را
بی هیچ مقصدی می پیمودم
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
تو از میان نارونها گنجشکهای عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
وقتی که شب مکرر میشد
وقتی که شب تمام نیمشد
تو از میان نارونها گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی
تو با چراغهایت می آمدی به کوچه ما
تو با چراغهایت می آمدی
وقتی که بچه ها می رفتند
و خوشه های اقاقی می خوابیدند
و من در آینه تنها می ماندم
تو با چراغهایت می آمدی ...
تو دستهایت را می بخشیدی
تو چشمهایت را می بخشیدی
تو مهربانیت را می بخشیدی
وقتی که من گرسنه بودم
تو زندگانیت را می بخشیدی
تو مثل نور سخی بودی
تو لاله ها را میچیدی
و گیسوانم را می پوشاندی
وقتی که گیسوان من از عریانی می لرزیدند
تو لاله ها را می چیدی
تو گونه هایت را می چسباندی
به اضطراب پستان هایم
وقتی که من دیگر
چیزی نداشتم که بگویم
تو گونه هایت را می چسباندی
به اضطراب پستانهایم
و گوش می دادی
به خون من که ناله کنان می رفت
و عشق من که گریه کنان می مرد
تو گوش می دادی
اما مرا نمی دیدی

T I N A 03-10-2010 10:24 AM

آنقدر دوستت دارم
که هر چه بخواهی همان را بخواهم
اگر بروی شادم
اگر بمانی شادتر
تو را شاد تر می خواهم
با من یا بی من
بی من اما
شادتر اگر باشی
کمی
- فقط کمی -
ناشادم
و این همان عشق است
عشق همین تفاوت است
همین تفاوت که به مویی بسته است
و چه بهتر که به موی تو بسته باشد
خواستن تو تنها يک مرز دارد
و آن نخواستن توست
و فقط يک مرز ديگر
و آن آزادي توست
تو را آزاد مي خواهم

T I N A 03-10-2010 10:25 AM

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد،
گلویم سوتکی باشد،بدست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی
دم گرم و چموش خویش را بر گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد،
بدین سان بشکند در من،
سکوت مرگبارم را

T I N A 03-10-2010 10:25 AM

داشتم اشک هایم را روی نامه ای عاشقانه با قطره چکان جعل می کردم ، خاطرم آمد شاید دلتنگ خنده هایم باشی
ببخش اگر این روز ها عشق با گریستن اثبات می شود …

behnam5555 03-10-2010 10:28 AM

غمگین و تنها
 

غمگین و تنها

من تو رو دوست دارم اندازه دنیا
نمیتونم که بمونم بی تو اینجا
شبا وقتی میمونم خسته و تنها
تا بیای میشمرم ثانیه ها را
تو همونی . سهم من از عاشقی و آشنایی
اگه دوری اگه نزدیک . با دل من همصدایی

غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی . گل باغم شدی
واسه تشنگیها . یه بهانه تا من بمونم اینجا
غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی . گل باغم شدی
واسه تشنگیها . یه بهانه تا من بمونم اینجا

من میخوام پنجره ها رو به خورشید وا بشه
شب دلتنگی از این خونه بره . تو بمونی
من میخوام روزای بد . روز آفتابی بشه
شب خاکستری . مهتابی بشه . تو بمونی
تو بمونی . تو که دستات داره بوی مهربونی

غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی . گل باغم شدی
واسه تشنگیها . یه بهانه تا من بمونم اینجا
غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی . گل باغم شدی

واسه تشنگیها . یه بهانه تا من بمونم اینجا
من میخوام پنجره ها رو به خورشید وا بشه
شب دلتنگی از این خونه بره . تو بمونی
من میخوام روزای بد . روز آفتابی بشه
شب خاکستری . مهتابی بشه . تو بمونی
تو بمونی . تو که دستات داره بوی مهربونی

غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی . گل باغم شدی

واسه تشنگیها . یه بهانه تا من بمونم اینجا
غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی . گل باغم شدی
واسه تشنگیها . یه بهانه تا من بمونم اینجا



behnam5555 03-10-2010 10:37 AM

عاشق عاشق تر
 


عاشق عاشق تر


نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
دل از
تو

behnam5555 03-10-2010 10:46 AM

آخرین طبیب
 
آخرین طبیب


تو آخرین طبیبی
که لحظه های آخر به داد من رسیدی

تو نوری از خدائی

که پیغام خدا را
به گوش من رساندی
به روح من دمیدی

زیباترین بهاری

پایان انتظاری

برای منه تنها
تو یک حریم امنی
تو بهترین دوائی برا ی خستگیهام
من کوله بار عشقو
تا پای جان کشیدم در زیر سایه های خوش باوری خزیدم
اما یه قلب ساده ندیدم که ندیدم
من از تکرار حرفه

دوستت دارم خسته ام

من به اونکس که باید

دل ببندم بسته ام
تو آخرین طبیبی
که لحظه های آخر به داد من رسیدی

تو نوری از خدائی
که پیغام خدا را
به گوش من رساندی
به روح من دمیدی

زیباترین بهاری

پایان انتظاری

برای منه تنها

تو یک حریم امنی
تو بهترین دوائی برا ی خستگیهام



behnam5555 03-10-2010 10:48 AM

در عمق
 

در عمق

در عمق قلبم آتشى است
قلبى سوزان.
در عمق قلبم آرزويى است براى آغاز.
من در احساساتم ميميرم.
دنياي من در خيال است.
من در روياهايم زندگي مي كنم بلى در روياهايم . . .
تو در قلب من هستى
تو در وجود منى
هر جا كه بروم
جلوه گرش خواهم بود و خواهم كرد.
تورا بى پايان دوست دارم
و تا هميشه نگه خواهم داشت حضور سبزت را اى عزيزترينم.
همواره در كنارت خواهم ماند . . .
مثل بهشت است ديدن چشمهاي جادويى تو.
بهشت چشمانت مرا به اوج آسمان مى برد.
من عاشق تو هستم
بهترينم
عزيزترينم
نازنينم
مراقب خودت باش . . .
وقتى كه لبخندت را ميبينم ديوانه وار خوشحال مى شوم.
من صداي قلبت را مى شنوم . . .
من گلها را حس مى كنم
من بارش را حس مى كنم اما . . .
تنها با وجود پاك تو بهترينم . . . !

behnam5555 03-10-2010 10:50 AM

خداحافظ
 


خداحافظ
...



خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببين هم گريه هام از عشق .چه زندوني برام ساختن
خداحافظ گل پونه .گل تنهاي بي خونه
لالايي ها ديگه خوابي به چشمونم نمي شونه
يكي با چشماي نازش دل كوچيكمو لرزوند
يكي با دست ناپاكش گلاي باغچمو سوزوند
تو اين شب هاي تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهايي داره مي باره از هر سو
خداحافظ گل مريم .گل مظلوم پر دردم
نشد با اين تن زخمي به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از اين فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم
نمي دوني چه دلتنگم از اين خواب زمستوني
تو كه بيدار بيداري بگو از شب چي مي دوني
تو اين روياي سر دم گم .خداحافظ گل گندم
تو هم بازيچه اي بودي . تو دست سرد اين مردم
خداحافظ گل پونه . كه باروني نمي توني
طلسم بغضو برداره .از اين پاييز ديوونه خداحافظ


behnam5555 03-10-2010 11:01 AM

این منم
 

این منم

...من همونم که همیشه...
...غم وغصم بی شماره...
...اونیکه تنها ترین...
... حتی سایه ام نداره...
...این منم که خوبیامو...
...کسی هرگز نشناخته...
...اونکه در راه رفاقت...
...همه هستی شو باخته...
...هر رفیق راهی با من...
...دوسه روزی همسفر بود...
...ادعای هر رفاقت...
... واسه من چه زودگذربود...
...هر کی بازمزمه عشق...
... دو سه روزی عاشقم شد...
... عشق اون باعث زجر...
...همه دقایقم شد...
...اونکه عاشق بود عمری...
... ز جدا شدن می ترسید...
...همه هراس وترسش...
... به دروغش نمی ارزید...
... چه اثرازاین صداقت...
... چه ثمرازاین نجا بت...
... وقتی قد سرسوزن...
... به وفا نکردیم عا دت...

behnam5555 03-10-2010 11:04 AM


با نگاه خسته ام


یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم
گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم


دربرکه اشکم همه دم نقش تو دیدم
این هدیه خوبی است که از اب گرفتم


هرگز نتوانی که ز من دور بمانی
چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم


behnam5555 03-10-2010 11:07 AM



بی تو چشمی با نگاه خسته ام زاری نکرد
از دل پاییزیم دستی پرستاری نکرد

بی تو حتی عابری در کوجه های انتظار
با نگاه خسته ام یک لحظه معیاری نکرد

T I N A 03-10-2010 11:08 AM

ياد دارم در غروبي سرد سرد،
مي گذشت از كوچه ما،دوره گرد

داد ميزد:كهنه قالي ميخرم
دسته دوم،جنس عالي ميخرم
كاسه و ظرف سفالي ميخرم
گر نداري،كوزه خالي ميخرم
اشك در چشمان بابا حلقه بست..
عاقبآهي كشيد،بغضش شكست
اول ماه است و نان در سفره نيست
اي خدا شكرت ولي اين زندگيست
بوي نان تازه هوشش برده بود
اتفاقآ مادرم هم روزه بود
خواهرم بي روسري بيرون دويد
گفت:آقا سفره خالي ميخريد؟

T I N A 03-10-2010 11:09 AM

واي بر من ، همچنان مي سوزد اين آتش
آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان
و آنچه دارد منظر و ايوان
من به دستان پر از تاول
اين طرف را مي كنم خاموش
وز لهيب آن روم از هوش
ز آندگر سو شعله برخيزد ، به گردش دود
تا سحرگاهان ، كه مي داند كه بود من شود نابود

T I N A 03-10-2010 11:10 AM

ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت
این شام صبح گردد و این شب سحر شود

T I N A 03-10-2010 11:10 AM

همیشه اسم تو بوده اول و آخر حرفام
بس که اسم تو رو خوندم بوی تو داره نفس هام
عطر حرفای قشنگت عطر یک صحرا شقایق
تو همون شرمی که از اون
سرخ گونه های عاشق
شعر من رنگ چشاته
رنگ پک بی ریایی
بهترین رنگی که دیدم
رنگ زرد کهربایی
من و گنجشکای خونه
دیدنت عادتمونه
به هوای دیدن تو پر می گیریم از تو لونه

T I N A 03-10-2010 11:11 AM

چیزی به خاموشی بگو ، نوری به تاریکی بزن
اخمی به تنهایی بکن ، تیره دلی نکن به من
گرم شو از جنون من ، من همه عشق و آتشم
منو صدا کن و ببین چگونه شعله میکشم
نگاه کن ببین که من سایه ی با تو بودنم
بالا بلند عشق تو ، منم ولی منه تو ام
دیگر نمانده چیزی از آینه تا رفتن من
تاب بیاور و بمان خسته نشو از منه من

T I N A 03-10-2010 11:11 AM

هرگز نخواستم كه به داشتن تو عادت بكنم بگم فقط مال مني به تو جسارت بكنم
اينقد ظريفي كه با يك نگاه هرزه ميشكني اما تو خلوت خودم تنها فقط مال مني
هرگز نخواستم كه به داشتن تو عادت بكنم بگم فقط مال مني به تو جسارت بكنم
ترسم اينه كه رو تنت جاي نگاهم بمونه يا روي پيشه ي چشات غبارم آهم بمونه
تو پاك وساده مثل خواب حتي با بوسه ميشكني شكل همه آرزوهام تجسم خواب مني
حتي با اين كه هيچ كس مثل من عاشق تو نيست پيش تو آينه ي چشام حقيره لايق تو نيست

behnam5555 03-10-2010 11:12 AM

اگه...
 


اگه...


اگه سبزم اگه جنگل


اگه ماهی اگه دریا

اگه اسمم همه جا هست

روی لبها تو کتابا

اگه رودم رود گنگم

مثل مریم اگه پاک

اگه نوری به صلیبم

اگه گنجی زیر خاک

واسه تو قدر یه برگم

پیش تو راضی به مرگم

T I N A 03-10-2010 11:13 AM

واسه پر کشیدن من ، خواستی آسمون نباشی
حالا پرپر می زنم تا ، همیشه آسوده باشی

دیگه نه غروب پاییز ، رو تن لخت خیابون
نه به یاد تو نشستن زیر قطره های بارون

واسه من فرقی نداره وقتی آخرش همینه
وقتی دلتنگی این خاک توی لحظه هام می شینه

تو میری شاید که فردا رنگ بهتری بیاره
ابر دلگیر گذشته آخرش یه روز بباره

ولی من می مونم اینجا با دلی که دیگه تنگه
می دونم هر جا که باشم آسمون همین یه رنگه

T I N A 03-10-2010 11:16 AM

باید تو رو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
با این که بی تاب منی ، بازم منو خط می زنی
باید تو رو پیدا کنم ، تو با خودت هم دشمنی

کی با یه جمله مثل من ، می تونه آرومت کنه
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه
دل گیرم از این شهر سرد ، این کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر می کنی ، حس می کنم از راه دور

آخر یه شب این گریه ها ، سوی چشامو می بره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می پره
باید تو رو پیدا کنم ، هر روز تنها تر نشی
راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو ، احساسمو باور کنی
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو ، احساسمو باور کنی
باید تو رو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
باید تو رو پیدا کنم ، هر روز تنها تر نشی
راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی

T I N A 03-10-2010 11:17 AM

تو بارون که رفتی
شبم زیر و رو شد
یه بغض شکسته
رفیق گلوم شد
تو بارون که رفتی
دل باغچه پژمرد
تمام وجودم
توی آینه خط خورد
هنوز وقتی بارون
تو کوچه می باره
دلم غصه داره
دلم بی قراره
نه شب عاشقانه است
نه رویا قشنگه
دلم بی تو خونه
دلم بی تو تنگه
یه شب زیر بارون
که چشمم به راهه
می بینم که کوچه
پر نور ماهه
تو ماه منی که
تو بارون رسیدی
امید منی تو
شب نا امیدی

behnam5555 03-10-2010 11:18 AM

دلم برات خیلی تنگ می شه
 

دلم برات خیلی تنگ می شه
دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم
حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه ...


T I N A 03-10-2010 11:21 AM

من از پروانه بودن ها
من از دیوانه بودن ها
من از بازی یک شعلهٔ سوزنده که آتش زده بر دامان پروانه نمی ترسم

من از هیچ بودن ها
از عشق نداشتن ها
از بی کسی و خلوت انسانها می ترسم

T I N A 03-10-2010 11:21 AM

از جداشدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ
گریه کردم و نوشتم نازینم یا تو یا مرگ
به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار
تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدا نگهدار
بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم

من که تو بن بست غربت
زخمی از آوار پاییز
فکر چشمای تو بودم
با دلی از گریه لبریز
شب عاشقونه ی من که حروم شد
مهلتی بودن با تو که تموم شد
ندونستم باید از تو می گذشتم
وقتی از غربت چشمات می نوشتم

بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم


اکنون ساعت 02:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)