راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست |
بر لبش جانا چنان بشكفته باز
غنچه بوسه كه قلب عاشقان |
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم |
برو به هر چه تو داری بخور دریغ مخور که بیدریغ زند روزگار تیغ هلاک |
برو اي گداي مسكين در خانه ي علي زن
كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را |
كفر
از كفر من تا دين تو راهي بجز ترديد نيست
دلخوش به فانوسم مكن اينجا مگر خورشيد نيست |
tasalaجان بايد يه كلمه از شعر من پيدا كني بعد يه شعري بنويسي كه اون كلمه توش باشه
|
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند |
اي زن كه دلي پر از صفا داري
از مرد وفا مجو مجو هرگز او معني عشق را نميداند راز دل خود به او نگو هرگز |
کم عيالي سعادتيست که مرد
نرود جز براي خويش بدان |
دهل برگیر و در بازار میرو ندا میکن که یوسف خوب سیماست دریدم پرده ناموس و سالوس که جان من ز جان خویش برخاست |
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور |
آندم كه با تو باشم ، يكسال هست روزي وآندم كه بي تو باشــــم، يكروز هست ســـالي |
تو را من در سرای عشق دیدم
به کویت جای پای عشق دیدم همه بیگانه اند با عشق اما تو را من آشنای عشق دیدم |
دعوي عشق کسي راست مسلم که مدام
اشک سرخ و رخ زرد و تن لاغر دارد |
ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما ای چشم ابر این اشکها میریز همچون مشکها زیرا که داری رشکها بر ماه رخساران ما |
اشك در چشمان مردم حلقه زد
بي مروت گريه ام را ديدو رفت |
هنگام وداع تو ز بس گريه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست |
بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران |
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم |
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی |
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی |
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن |
مرغ دل باز هوادار کمان ابروییست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد |
جهان چو خلد برین شد به دور سوسن و گل ولی چه سود که در وی نه ممکن است خلود چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار سحر که مرغ درآید به نغمه داوود |
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد |
ز حسرت لب شیرین هنوز میبینم که لاله میدمد از خون دیده فرهاد مگر که لاله بدانست بیوفایی دهر که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد |
لاله لعل برگ بيني روز باد
چون يكي مست نوان سرنگون |
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا |
سلام ساقي:
پيري آنجا به آتش افروزي به ادب گرد پير مغ بچگان |
سلام آقا مهدي عزيز کم پيدايين؟ شنیده طعنههای همچو آتش رسیده تیر کاری زان کمانها اگر دل را برون آریم پیشت ببخشایی بر آن پرخون نشانها |
در خدمتم ساقي جان:
تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینیم دیدار آشنا را |
ای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آن کز تونیاید هیچ کار |
پنهان ز ديده ها و همه ديده ها ازوست
آن آشكار صنعت پنهانم آرزوست |
زين همرهان سست عناصر دلم گرفت شير خدا و رستم دستانم آرزوست دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست |
چون چرخ بکام یک خردمند نگشت
خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت چون باید مرد و آرزوها همه هشت چه مور خورد بگور و چه گرگ بدشت |
گر چرخ به کام ما نگردد کاري بکنيم تا بگردد |
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما این بشد و آن آمد |
جور دشمن چه كند گر نكشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادي بهمند |
اکنون ساعت 02:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)