![]() |
در جزیره تنهایی من زیبا ترین بهانه برای یاد تو آخرین حرفی بود که زدی به من که گفتی دیگه نه من نه تو
http://www.img4up.com/images1/76635630761692373333.jpg |
من به بعضی چهره ها چون زود عادت می کنم
پـیـششـان سـر بـر نمی آرم ، رعایت می کنم همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر درخـت مـایـه ی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت می کنم این دهـــــان بـاز و چـشم بی تحرک را ببخش آنـقــدر جــذابـیـت داری کـه حـیـرت می کـنـم کـم اگـر با دوسـتـانم می نشینم جـرم تـوست هر کسی را دوست دارم در تـو رویـت می کنم فکر کردی چیست مـوزون می کند شعـر مـرا؟ در قــدم بـرداشــتـن هـای ِ تـو دقـت می کـنم یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـی روم لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت می کنم ترک ِ افـیـونی شبیه تو اگـر چه مشـکـل اسـت روی دوش دیــگـــران یـک روز تـرکـت می کـنـم تـوی دنـیـا هـم نـشـد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت می نـشیـنم تـا قـیامـت بـا تـو صحبت می کنم http://www.img4up.com/images1/76174424772444487788.jpg |
خداوندا نمی دانم در این دنیای وانفسا كدامین تكیه گه را تكیه گاه خویشتن سازم نمیدانم نمی دانم خداوندا. در این وادی كه عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد. كدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم نمی دانم خداوندا به جان لاله های پاك و والایت نمی دانم دگر سیرم خداوندا. دگر گیجم خداوندا خداوندا تو راهم ده. پناهم ده . امیدم خداوندا . كه دیگر نا امیدم من و میدانم كه نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است و لیكن من نمیدانم دگر پایان پایانم. همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم كه آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد. چرا پنهان كنم در دل؟ چرا با كس نمی گویم؟ چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟ همه یاران به فكر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . كه دردم را فرو ریزد دگر هنگامه ی تركیدن این درد پنهان است خداوندا نمی دانم نمی دانم و نتوانم به كس گویم فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم. دلی بی آب و گل دارم به پو چی ها رسیدم من به بی دردی رسیدم من به این دوران نامردی رسیدم من نمیدانم نمی گویم نمی جویم نمی پرسم نمی گویند نمی جوند جوابی را نمی دانم سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند چرا من غرق در هیچم؟ چرا بیگانه از خویشم؟ خداوندا رهایی ده كلام آشنایی ده خدایا آشنایم ده خداوندا پناهم ده امیدم ده خدایا یا بتركان این غم دل را و یا در هم شكن این سد راهم را كه دیگر خسته از خویشم كه دیگر بی پس و پیشم فقط از ترس تنهایی هر از گاهی چو درویشم و صوتی زیر لب دارم وبا خود می كنم نجوای پنهانی كه شاید گیرم آرامش ولی آن هم علاجی نیست و درمانم فقط درمان بی دردیست و آن هم دست پاك ذات پاكت را نیازی جاودانش هست… http://pix2pix.org/my_unzip/129019670022.jpg |
مدتهاست که می خواهم بنویسم و نمی شود... |
کدامین چشمه سمی بود که آب از آب میترسید
که حتی ذهن ماهیگیر از قلاب میترسید گرفته دامن شب را سکوتی آنچنان مبهم که اشک از چشم و چشم از پلک و پلک از خواب میترسید در این جولانگه خونین در این ماتم سرای ساکت و غمگین نفسها یخ زده سنگین شدیم ما کافران ملحد و بی دین در این افسانه ننگین تنم آماج شلاق خرافات است سزای مرگ در کنج خرابات است جهان سرشار آفات است...... |
....... خاطره هاي آدم ها که زياد ميشه ديوار اتاقشون پر عکس ميشه اما هميشه دلت واسه اوني تنگ ميشه کهنميتوني عکسشو به ديوار بزني........
|
خدا ما رو برای هم نمی خواست
فقط می خواست همو فهمیده باشیم بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم تموم لحظه های این تب تلخ خدا از حسرت ما با خبر بود خودش ما رو برای هم نمی خواست خودت دیدی دعامون بی اثر بود http://www.picerz.com/photos/farapix...8897251025.jpg |
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت فکر را خاطره را باید زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران درخت زیر باران باید بازی کرد زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت http://asheghaneha-ir.persiangig.com/image2/barun.gif زندگن تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن در حوضچه - اکنون - است رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی است و نترسیم از مرگ مرگ پایان کبوتر نیست مرگ وارونه یک زنجیره نیست مرگ در ذهن اقاقی جاری است مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید |
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچید زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست خبر رفتن موشک به فضا لمس تنهایی - ماه - فکر بوییدن گل در کره ای دیگر زندگی شستن یک بشقاب است زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است زندگی - مجذور - آیینه است زندگی گل به - توان - ابدیت زندگی - ضرب - زمین در ضربان دل ماست زندگی - هندسه - ساده و یکسان نفس هاست http://www.picerz.com/photos/farapix...8897251045.jpg |
درونم از غصه و ماتم
مثال روح بی خوا ب است دلم غمگین تنم سنگین سرابی در چشم رنگین خودم شرمگین از این ننگی که در خواب است |
گاهی دلت میخواد همه بغضات از تو نگاهت خونده بشه
که جسارت گفتن کلمه هارو نداری اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری و یه جمله مثله:چیزی شده؟؟؟! اونجاست که بغضتو با لیوان سکوتت سر میکشی و با لبخند میگی: نه هیچی...! |
دلتنگم تنها
کاش پاره ابری میشد دلم و مهربانی می بارید وفا می بارید دوستی ومحبت می بارید آه که دوست داشتن چه کلام کاملی است من دلم چقدر تنگ دوست داشتن است |
|
باز دوباره دلم گرفته
باز دوباره بغض داره خفم میکنه امشب از اون شبهایی هستش که دوست ندارم هیچ وقت صبح بشه ای کاش امشب صبح نشه ای کاش میتونستم جلوی خورشید رو بگیرم تا طلوع نکنه اما چه کنم که چنین قدرتی رو ندارم دلم میخواد گریه کنم اما نمیدونم چرا اشکهام خشک شده امروز از صبح که بلند شدمحالم خوب نبود اما وقتی اینجا شروع میکنم به نوشتن آروم میشم... http://images.takpix.com/2011/3-4/Si...elected_17.jpg |
|
قسم میدم به چشمونت دیگه گریه نکن بعد از جداییمون که می میرم یه روزی توی اون دنیا کنار هر کی که باشی میام دستاتو می گیرم می دونم که پر دردی ولی یک روز با این دستام خودم زخمات می بندم نکن گریه که اشک تو مثل اتیش تو قلبم منم دیگه نمی خندم واسم غصه نخور یک روز دوباره مال هم میشیم دوباره تو همین خونه موهاتو میزنم شونه نکن گریه برای من نشو اینجوری دیونم من و تو سهم هم میشیم خدا هم اینو می دونه |
رنج نامه من |
حتی دریــا
با این وسعتش حریف نیست این همه ناپاکی ام را بشویــد! ... امــا ذره ای از خاک کـوی " تـــو" پاکـم خواهد کرد ... اگر لطفـت شامل حالـــم شود! |
خاک شد هرکه بر این خاک زیست
خاک چه داند که در این خاک کیست سرانجام که باید در خاک رفت ٬ خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت |
به شيطان گفتم: «لعنت بر شيطان»! لبخند زد.
پرسيدم: «چرا مي خندي؟» پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام مي گيرد» پرسيدم: «مگر چه كرده ام؟» گفت: «مرا لعنت مي كني در حالي كه هيچ بدي در حق تو نكرده ام» با تعجب پرسيدم: «پس چرا زمين مي خورم؟!» جواب داد: «نفس تو مانند اسبي است كه آن را رام نكرده اي. نفس تو هنوز وحشي است؛ تو را زمين مي زند.» پرسيدم: «پس تو چه كاره اي؟» پاسخ داد: «هر وقت سواري آموختي، براي رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواري بياموز |
گیجم مثل کودکی که از شیر گرفته شده باشد
گیجم و دلتنگ ... نه برای کسی . نه برای چیزی ... انگار گم کرده باشم خودم را و هر چه می گردم... هیچ |
شاه داغیم، چال پاپاغیم، ائل دایاغیم، شانلی سهندیم، باشی طوفانلی سهندیم. (ای سهند! ای شاه کوه استوار من، ای کلاه خاکستری بزرگوار، و ای پشتوانه ی ائل و تبار من! ای سهند صاحب شان و شوکت من! و ای سربلند طوفانی و باعظمت من!)
|
قله ای که چند بار فتح شود
تفریحگاه عمومی خواهد شد مواظب دلت باش ... http://up98.org/upload/server1/02/b/...afts8c0r26.jpg |
خنده خوب است،قهقه عالیست،گریستن آدم را آرام خالی میکنداما.... لعنت بر بغض
|
من بیتو... مگر... مگر منی بیتو هست از زنـدگی بــدون تـو، شستم دسـت میخواستم از دست خودم بگریزم مرگ آمد و بند کفشهایم را، بست |
کاش می توانستم تمام دلتنگیایم را در کوله بار خدا میریختم تا با تنهائیش به کول بکشد بدون هیچ خمی بر ابرو.....اما افسوس که داده را پس نمی گیرد
|
چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی کزان گل کاغذین روید؟
|
زخـمـی كـهنـه امــ
سایـه ی رنـجی پـایان یـافتــه دوستـت دارمــ و بـه لـمـس ِ سرانـگشتـانـت بـر سایـه ی ایـن زخمــ دلـخوشمــ |
من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم، زیرا در گیر دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند. |
در آغوش خدا گریستم تا نوازشم کند ,
پرسید : فرزندم پس حوایت کو ؟! , اشکهایم را پاک کردم و به او گفتم: در آغوش آدم دیگریست... |
دیـگر بغـضمـ
در چشمانـمـ گـیر مـی کـند نگـاهمـ در صدایـمـ اشک در گلویمـ مـن که گفته بودمـ آدمـ نمی شومـ .../! |
زمانه قصه تکرار خواب و بیداریست....
و من در این تکرار با تمام وجود بیدار خواهم ماند...... |
آدمهای ساده را دوست دارم.
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند. همان ها که برای همه لبخند دارند. همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند. ... آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاهاست. بسکه هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد. آدم های ساده را دوست دارم. بوی ناب “آدم” می دهند . . |
و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد … روزگار غریبی است نازنین … آنکه بر در می کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است نور را در پستوی خانه نهان باید کرد … |
صدای همهمه میآید.
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم. و رودهای جهان رمز پاک محو شدن را به من میآموزند، فقط به من. و من مفسر گنجشکهای دره گنگم و گوشواره عرفان نشان تبت را برای گوش بی آذین دختران بنارس کنار جاده «سرنات» شرح داده ام. به دوش من بگذار ای سرود صبح «ودا»ها تمام وزن طراوت را که من دچار گرمی گفتارم. و ای تمام درختان زیت خاک فلسطین وفور سایه خود را به من خطاب کنید، به این مسافر تنها، که از سیاحت اطراف "طور" می آید و از حرارت "تکلیم" در تب و تاب است |
قـطعاً روزے صـدایـم را خـواهـے شنیــد ! روزے کـہ نـہ صــدا اهمیــت دارد و نـہ روز ... |
انگشت های مرثیه ام را عزا کم است
باید تفنگ دست بگیرم ، دعا کم است دست از دولول کهنه ی دیروز برندار از غیرتی که سخت در این روستا کم است گردوبنان دره ی تاریک را بگو چشمه برای تشنگی ببرها کم است این آینه به قدر کفایت وسیع نیست این برکه در کشیدن تصویر ما کم است |
دیر آمدی تمام شده ام دیگر ...
بس كه بلعیده ام اندوه نبودت را ... هنوز اما همانند حاتم ام .... می بخشمت با آنكه هزار شب بی خوابی ... طلب دارم از تو ... |
بیا به حال بشر های های گریه کنیم
که با برادر خود هم نمی تواند زیست. |
فردا صبح كه چشماى قشنگت رو باز مى كنى يادت باشه كه ديشب يكى به ياد تو چشما شو بسته ... _:2:
|
اکنون ساعت 07:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)