خاکیان بیبهرهاند از جرعهٔ کاس الکرام
این تطاول بین که با عشاق مسکین کردهاند |
با صبا همراه بفرست از رخت گلدستهای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما |
به سمع خواجه رسان ای ندیم وقتشناس
به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد |
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد |
درون خلوت کروبیان عالم قدس
صریر کلک تو باشد سماع روحانی |
روح القدس آن سروش فرخ
بر قبهٔ طارم زبرجد میگفت سحر گهی که یا رب در دولت و حشمت مخلد |
پاینده باد صاحب در ظل نعمتی
کش دامن مظله ز عز مخلد است |
ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست
آرزو میبخشد و اسرار میدارد نگاه |
دور از این بهتر نباشد ساقیا عشرت گزین حال از این خوشتر نباشد حافظا ساغر بخواه |
ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست
آرزو میبخشد و اسرار میدارد نگاه |
پدر عاشقی بسوزه
از دست این نسیم :24: حسین جان نگرانتم |
نقل قول:
نقل قول:
نقل قول:
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست |
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست |
:24: راست میگید خدائیش :24:
خصمت کجاست در کف پای خودش فکن یار تو کیست بر سر چشم منش نشان |
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو بازپرسید خدا را که به پروانه کیست |
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت مهدی من با امضات قاطی میکنم شعراتو |
نقل قول:
کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید صبا بگو که چهها بر سرم در این غم عشق ز آتش دل سوزان و دود آه رسید |
نقل قول:
وین دل سوخته پروانه ناپروا بود |
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان چه کند سوخته از غایت حرمان میرفت |
تا به غایت ره میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد |
چون غنچهٔ گل قرابهپرداز شود نرگس به هوای می قدح ساز شود فارغ دل آن کسی که مانند حباب هم در سر میخانه سرانداز شود |
ای شرمزده غنچهٔ مستور از تو
حیران و خجل نرگس مخمور از تو |
گر دست رسد رسد در سر زلفین تو بازم
چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم |
ماهی که قدش به سرو میماند راست آیینه به دست و روی خود میآراست |
ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم |
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد وقت آن است که بدرود کنی زندان را |
ای وای مهدی توام؟!!
|
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست |
ز من گو صوفیان با صفا را
خدا جویان معنی آشنا را |
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با ما هرچه کرد آن آشنا کرد |
توان بی منت بیگانگان سوخت
نه پنداری که من پروانه کیشم |
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت |
نقل قول:
نقل قول:
|
من میدونم، احتمالا با مشاعره سنتی اشتباه گرفتی
با حرف آخر شروع کردی، برا همه پیش میاد:) نقل قول:
هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست |
ز استخاره زاهد بزیر خرقه کید
ز دیگ جوش فقیر و درون پر جوشش |
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز |
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها |
آواز جرس بر خاست از قافله طاعت
وین قافله را توحید کرده است شتر بانی |
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کس آن آستان بوسد که جان در آستین دارد |
اکنون ساعت 06:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)