تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب ای مهار عاشقان در دست تو در میان این قطارم روز و شب |
بنام خداوند جان و خرد
كزين برتر انديشه بر نگذرد |
دل هم که سایه سار مستی ما بود گاه گاه
ما را گذاشت با غم آن خود پرست و رفت |
تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی .. |
یاد می آوردم از صبح بهار
از نسیم صبحگاهی بی قرار از خرامیدن چو کبکان دری از شمیم گیسوان تابدار |
روز ها با سوزها همراه شد
در غم ما روزها بی گاه شد |
دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا مست آمد با یکی جامی پر از صرف صفا جام می میریخت ره ره زانک مست مست بود خاک ره میگشت مست و پیش او میکوفت پا ... |
اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد
ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد برون ز زلف تو یک حلقه هم نخواهد رفت کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد |
دردی به دل نشسته که درمان نمیشود
مشکل چنان فتاده که آسان نمیشود... |
دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را گفتمش خدمت رسان از من تو آن مه پاره را .. |
اکنون ساعت 03:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)