منم خرم و یک فتاده است نقشم |
در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است
ز ابرو غمزه او تیر و کمانی به من آر |
غمزه مانند آرزوی مضر
در کمین طبع بیماران |
شعر از کیه نجات؟
ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که می بینم کمین از گوشه ای کرده ست و تیر اندر کمان دارد |
فاء تو فروغ روشن صبح سپید
ر راستی و رهایی و عشق و امید آزاده الف و نون نامت ناهید کاف است کمال کامل و بخت سعید ف ر ا ن ک شعر از دوستمه رزی جون;) |
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چه ها کرد |
ولی چه تفرقه میان جمع فتد
همان حکایت صوفی و سید و ملاست |
پروانه او گر رسدم در طلب جان
چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم |
ور خشم تو افزود مصباح نتابد
پروانه مصباح به هنگام مصباح |
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را |
ز کیمیای خداوند کارگاه وجود
مرا فریشته شد طبع همچو اهریمن |
خداوندی که نام اوست، چون خورشید گسترده
ز مشرقها به مغربها، ز خاورها به خاورها |
دولت او رایتی فراخت که خورشید
پیسه نیارست کرد سایه آن را |
الا یا سایهٔ یزدان و قطب دین پیغمبر
به جود اندر چو بارانها، به خشم اندر چوتندرها |
کردگار اندر فراز شرع و پیغمبر به خلد
مرتضی اندر لب تسنیم و قائم در مغیب |
کف راد تو بازست و فرازست اینهمه کفها
دربارت گشادهست و ببستهست اینهمه درها |
جباه خلق دربارت معفر
وجوه خصم بر خاکت مرمل |
بر سر او تاج او نور فزوده به ملک
در کف او تیغ او خصم کشیده به دم |
تاج نرگس به فرق نرگس
جام زرین خواجه منصور است |
نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به مثل
گر بود چاه ز دینار و ز نقره ذقنا |
یاد باد آنکه به اصلاح شما می شد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود |
به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مست باده ازل است |
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را |
غبار راه راهگذارت کجاست تا حافظ
به یادگار نسیم صبا نگه دارد |
حافظ می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را |
سرور اهل عمایم شمع جمع انجمن
صاحب صاحبقران خواجه قوام الدین حسن |
به جانت ای بت شیرین دهن که همچون شمع
شبان تیره مرام فنای خویشتن است |
سراغکاروان ملک خاموشی بود مشکل |
مبین به سیب ز نخدان که چاه در راه است
کجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا |
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید زینهار ای دوستان جان من و جان شما |
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه ز نخدان شما |
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما |
در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل
بربست مشاطهوار پیرایهٔ گل |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب |
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست |
گل از خلوت به باغ آورد مسند
بساط زهد همچون غنچه کن طی |
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو |
نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ
همه را نعره زنان جامه دران می داری |
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت |
عالم همه سر به سر رباطیست خراب
در جای خراب هم خراب اولیتر |
اکنون ساعت 05:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)