گرچه با دلق ملمع می گلگون عیب است
مکنم عیب کز او رنگ ریا می شویم ل |
لیک گفتی گرچه میدانم سرت
زود هم پیدا کنش بر ظاهرت پ |
پدرم گفت و چه خوش گفت که در مکتب عشق
هر کسی لایق آن نیست که بردار شود // ه |
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را زدو عالم طلبیدند... ف |
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد ج |
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست
می خور که چنین فسانهها کوته نیست و |
ور چنین زیر خم زلف نهد دانه خال
ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد خ |
خویش را دیدم به راهی بس دراز
پاک و روشن چون ضمیر اهل راز ر |
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست ل |
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست ش |
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت ب |
باز آي و بر چشمم نشين اي دلستان نازنين
كاشوب و فرياد از زمين بر آسمانم ميرود... خ |
خداوندا به فریاد دلم رس
کس بی کس توئی من مانده بی کس ر |
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمنزارش همی گردد چمان ابرو ز |
زمشکلات طریقت عنان متاب ای دل که مردِ راه نیندیشد از نشیب وفراز ف |
فکر فردای خود امروز، کن ای مرد خدا
که کسی یاری تو، غیر تو فردا نکند // ق |
قطره ی اشکیم اما در درون دل نهان
گر به سوی دیده ره یابیم دریا می شویم ( س ) |
ساقی چمن و گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی ف |
فردا كه گل زخم ها را عشاق شاهد بگيرند
واحسرتا نيست ايدل زخمي گواه من و تو (گ) |
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم گشاد از کرمش میدارم ل |
لاله ساغر گیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یارب که را داور کنم |
حرف انتخابی؟
من از نسیم سخن دچین چه طرف بربندم چو سرور است در این باغ نیست محرم راز ت |
ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست و |
وقت اجلم ناله نه از رفتن جان است
از یار جدا می شوم این ناله از آن است ( ب ) |
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي //ع |
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما پ |
پر تپش از شعر و شعوریم ما / منتظر صبح ظهوریم ما فکه و دهلاویه را دیده ایم/ از شجر عشق، بلا چیده ایم ن |
نی حدیث راه پر خون میکند
قصههای عشق مجنون میکند ح |
حرف همه خلق شد انگشت رس
حرف تو بی زحمت انگشت کس ث |
ثـــــلاثین و ثـــــلاثین و ثـــلاثین
به حق سوره ی طه و یاسین ی |
یارب و زنهار که خود چند بود
تا دل درویش در آن بند بود؟ چ |
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را و |
ولله که شهر بی تو مرا حبس میشود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست ن |
ندیدم مطرب و ساقی همه اوست
خیال آب و گل در ره بهانه ه |
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست ت |
تار و پود هستیام بر باد رفت، اما نرفت
عاشقیها از دلم، دیوانگیها از سرم! "ب" |
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
که تاب منبجهان طره فلانی دارد ق |
قصه امواج دریا را ز دریادیده پرس
هر دلی آگه ز طوفان دل من نیست نیست... "ش" |
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما ل |
لب نوشش لب نوشش لب نوش دوای تو دوای توست حافظ ظ |
اکنون ساعت 06:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)