پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

ساقي 11-02-2012 03:37 AM

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
 
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

با چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند
هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی

دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌ست
کان جا نتواند رفت اندیشه دانایی

امید تو بیرون برد از دل همه امیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی

زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش
آن کش نظری باشد با قامت زیبایی

گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پایی

زنهار نمی‌خواهم کز کشتن امانم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی

در پارس که تا بودست از ولوله آسوده‌ست
بیمست که برخیزد از حسن تو غوغایی

من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی






{پپوله}:53:{پپوله}

ماهین 11-02-2012 07:39 AM

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
 

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر زخار و خاره سازد بستر و بالین غریب

می نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب

بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب

گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحر گاهان حذر کن چون بنالید این غریب

گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب


حافظ

مستور 11-02-2012 10:13 AM

در چهره ی مه رویان انوار تو می بینم
در لعل گهر باران گفتار تو می بینم
در مسجد و میخانه جویای تو می باشم
در کعبه و بتخانه رخسار تو می بینم
هر کس شده در کاری سرگشته چو پرگاری
سرگشتگی عالم در کار تو می بینم
هر جا که روم نالم چون بلبل شوریده
سر تاسر عالم را گلزار تو می بینم

فیض کاشانی

افسون 13 11-02-2012 12:54 PM

به سر افکنده مرا سایه‌ای از تنهایی
چتر ِ نیلوفر این باغچه‌ی بودایی
بین تنهایی و من راز بزرگی ‌ست ، بزرگ
هم از آنگونه که در بین تو و زیبایی
بارَش از غیر و خودی هر چه سبک ‌تر ؛ خوش‌تر
تا به ساحل برسد رهسپَرِ دریایی
آفتابا تو و آن کهنه ‌درنگ‌ات در روز
من شهاب‌ام ، من و این شیوه‌ی شب ‌پیمایی
بوسه‌ای دادی و تا بوسه ‌ی دیگر مستم
کس شرابی نچشیده ‌ست بدین گیرایی
تا تو برگردی و از نو غزلی بنویسم
می‌گذارم که قلم پُر شود از شیدایی

"حسین منزوی"

ماهین 11-03-2012 10:50 AM

قیصر امین پور
 
چشم های من به جای دست های تو
من به دست های تو آب می دهم
تو به چشم من آبرو بده
من به چشم های بی قرار تو قول می دهم
ریشه های ما به آب ، شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز خواهیم شد !

زنده یاد قیصر امین پور


natanaeil 11-03-2012 02:20 PM

نگران تنهایی من نباش
رو به راهم،

رو به راهی که رفته ای..
رو به راهی که مانده ام....

"برات رفیعی"

natanaeil 11-03-2012 02:23 PM

فرقی نمیکند که پاییز از کدام سو می آید

یا بهار فصل چندم سال است...

دست های توست که سالهای مرا ورق میزند!

افسون 13 11-03-2012 02:46 PM


اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم
دستهامان خالی
دلهامان پُر
گفتگوهامان مثلاً یعنی ما !
کاش می دانستیم
هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد !!

"سیـ ــد علی صالحی"

ماهین 11-03-2012 02:53 PM

کافی ست حرف تو باشد
هیچ واژه ای روی پایش بند نمی شود
راهش را می گیرد و
تا دور دست عطر تو
پروانه می شود ...!
پرویز صادقی

افسون 13 11-03-2012 03:22 PM

باران باشد

تو باشی

غزل و شعر و ترانه

من هستم و نگاه مستانه

دست در دست تو شادمانه

نخواهم دگر هیچ ز این رسم زمانه ...


اکنون ساعت 03:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)