جانور از نطفه میکند شکر از نی
برگتر از چوب خشک و چشمه ز خارا ف |
فروغ ماه می دیدم ز بام قصر او روشن
که روی از شرم او روشن در و دیوار می آورد گ |
گر می کنی به خار بیابان جفاوجور
با نوگل گزیده گلشن چنین مکن ن |
نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
بد پسندی جان من برهان نادانی بود ل |
لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد ض |
ضمن اينکه پرسيدي چيست؟؟؟
گفتم همان که ميداني با نفس تو جاريست... روح من در درون توست.. همان که با هر نفس تو مي آيد و ميرود.. ع |
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز غ |
غیرتم بین که برآرنده حاجات هنوز
از لبم نام تو هنگام دعا نشنیدست ز |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد د |
دفتر دانش ما جمله بشوئید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود |
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما ل |
لاله ساغر گیر و نرگس مست و برما نام فسق
داوری دارم بسی یارب که را داور کنم م |
فرانک جون حرف سر جاشه:d
|
می خوام از تو بنویسم فکرت از سرم نمیره
هرجا باشم هرجا باشی هیشکی جاتو نمی گیره ن |
نیکی پیر مغان بین که چو با بد مستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود غ |
غلام همت آنم که گرزدست برآید دست به کاری زنم که غصه سرآید ص |
صبا! به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان، تو دادهای ما را شِکَرفروش، که عمرش دراز باد، چرا تفقدی نکند طوطی شکرخا را؟ ا |
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سرا پرده گل نعره زنان خواهد شد خ |
خواجه آنست که آزاده بود، پروین
بانو آنست که باشد هنرش زیور ر |
راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران نیست
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد ف |
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش ازین از شمس تبریزی مگوی ت |
تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش ک |
کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را ح |
حاصل کار گه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست ت |
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد س |
سالها پیروی مذهب رندان کردم تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم ه |
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع ز |
زمانه افسر رندی نداد جز به کسی که سرفرازی عالم در این کله دانست گ |
فلک را اين همه تمکين نباشد
فروغ مهر و مه چندين نباشد گ |
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را چ |
چشم خود را گفتم آخر یک نظر شیرین ببین
گفت میخواهی مگر تا جوی خون را نذر من و |
ورطه و سیلاب نداری به پیش
تا خردت کشتی و جان ناخداست ی |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ز |
زخم ها را شمرده نشمرده زخمهایی که از خودش خورده
باز احساس میکند باید از کسی زخم تازه ای بخورد پ |
پیش از اینت بیش ازاین اندیشه ی عشاق بود مهرورزی تو با ما شهره ی آفاق بود ق |
قیاس کردم و آن چشم جاودانه مست
هزار ساحر چون سامریش در گله بود گ |
گل بی رخ یار خوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد ج |
جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را از زعفران روی من رو میبگردانی چرا //... |
//..حرف جدیده؟
//...درید و برید و شکست و ببست یلان را سر و سینه و پا و دست:d م |
ماجفا ازتوندیدیم وتوخودنپسندی
آن چه درمذهب ارباب طریقت نبود ب |
اکنون ساعت 03:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)