من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد |
دوش لعلش عشوه ای می داد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانه ها باور کنم |
من ازآن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را |
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم |
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن |
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد |
دل ما به گرد رویت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد |
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمخانه ابروی تو بود |
در تیره شب هجر جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان بدر آیی |
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
اکنون ساعت 01:31 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)