behnam5555 |
12-05-2011 10:46 PM |
|
behnam5555 |
12-05-2011 10:48 PM |
چگونه ازیخچال وفریزرنگهداری کنید
- نوار پلاستیکی در یخچال و فریزر را هر چند یک بار تمیز کنید (و یا گفته می شود به منظور بهتر شدن چسبندگی نوار لاستیک و بهتر بسته شدن در یخچال و فریزر دستمالی که با آب گرم خیس شده باشد روی نوار پلاستیکی بکشید. در ضمن برای حصول اطمینان از خوب بسته شدن در یخچال و فریزر روزنامه را لای در قرار دهید. اگر روزنامه آزاد نبود و درنیامد، معلوم می شود که نوار لاستیکی سالم است) و نیز برای جلوگیری از نشت هوا، سالی یک بار آن را بررسی نمایید.
- لوله های پشت یخچال و فریزر را دست کم سالی دوبار گردگیری نمایید.
- مواد غذایی گرم را قبل از سردشدن کامل، در یخچال و فریزر قرار ندهید و از گذاشتن همزمان مقدار زیادی مواد غذایی در یخچال و فریزر خودداری نمایید.
- مواد غذایی را با نظم خاص و با برچسب هایی که محتویات کیسه و تاریخ انجماد را مشخص کند، در فریزر بچینید.
- برای این که هوا گردش کند از کنار هم چیدن و چسباندن ظروف داخل یخچال و فریزر بپرهیزید.
- اگر فریزر و یا یخچال دومی دارید که از آن کمتر استفاده می کنید، آن را خاموش نمایید.
- فریزر پر بهتر از فریزر خالی عمل می کند؛ به خصوص هنگام قطع برق اگر فریزر شما پر نیست، بهتر است آب را در ظروف پلاستیکی بریزید تا یخ بزند. بدین ترتیب فریزر خالی نمی ماند.
بهتر است یخچال ها و فریزرهای مجهز به برفک زدای دستی و یا نیمه خودکار به طور منظم برفک زدایی شوند. تشکیل یخ روی پیچه های داخلی به معنی آن است که کمپرسور مجبور شده است مدت طولانی تری کار کند تا درجه حرارت را در حد مشخصی نگه دارد و این سبب اتلاف انرژی می شود. اگر در منطقه ای بسیار گرم و مرطوب زندگی می کنید و از تهویه مطبوع نیز استفاده نمی کنید و برفک زدایی یخچال شما نیز خودکار نیست، حتما خودتان این کار را انجام دهید. بعد از این کار می توانید ترموستات را روی درجه گرمتری قرار دهید که سبب صرفه جویی بیشتر در مصرف انرژی می شود.
- مواد داخل فریزر را علامت گذاری کنید تا بتوانید به راحتی هر یک را تشخیص دهید. در این صورت احتیاجی نیست که هنگام انتخاب مواد لازم در فریزر را مدت زیادی باز بگذارید.
|
behnam5555 |
12-05-2011 10:50 PM |
نكاتي را که طلا فروشها به شما نمیگویند
نمیتوانید انکار کنید که غیر از طلا چیز دیگری بتواند یک خانم را به وجد بیاورد. مهم ترین نکاتی که در خرید طلا برای همسرتان به دادتان می رسد را اینجا بخوانید.
1. بهترین طلا برای ایرانیها طلای 18 عیار است
یک سوالی که خیلی وقتها مشتریان از طلافروشها میپرسند این است که عیار طلایی که میخریم چقدر باشد؟ درباره طلا و عیارش چیزی که وجود دارد و شاید شما از آن اطلاع نداشته باشید
این است که پایینترین عیار طلا، یک عیار است و بالاترین آن 24 عیار. اما اگر قرار باشد بگوییم بهترین نوع عیار برای خرید ایرانیها چیست؟ جواب چیزی نیست غیر از طلای 18 عیار.
2. طلای دستدوم را از قفل آن بشناسید
بازار طلاهای دست دوم مدتهاست که داغ است؛ تشخیص طلای دستاول و دستدوم شاید تا حدودی مشکل باشد. سادهترین راه برای اینکه دستدوم بودن طلا را تشخیص بدهید،
یک نگاه به ظاهر آن، بهخصوص به قفل و بندی است که در آن به کار رفته. در طلای دستدوم، این قسمتها در مقایسه با بخشهای دیگر کمتر براقاند و به خاطر استفادههایی که از طلا شده، خشهایی هم در این بخشها دیده میشود.
3. اگر میخواهید سرمایهگذاری کنید، سکه بخرید، نه طلا
اگر هدفتان از خرید طلا، داشتن سرمایه است، بهتر است سکه بخرید. این به معنای آن نیست که ارزش سکه و طلا با هم متفاوت است.
این دو ارزش یکسانی دارند، اما موقع فروش سکه، سود بیشتری نصیب شما میشود. سکه اُجرت ساخت ندارد، اما وقتی بخواهید زیورآلاتتان را بفروشید، رقمی برای اُجرت ساخت از آن کم میشود.
4. سنگ فیروزه را فراموش نکنید
اگر جزو آن دسته از کسانی هستید که طرفدار سنگهای قیمتی هستند و البته نمیخواهند هزینه گزافی بابت خریدشان بپردازند،
توصیه میکنیم جواهری بخرید که در آن، از سنگ فیروزه نیشابور استفاده شده باشد. فیروزه با وجود اینکه در ایران قیمت مناسبی دارد، یکی از شناخته شدهترین و البته قیمتیترین سنگهای تزئینی در دنیاست.
5. طلای 24 عیار دروغ است
تحت هیچ شرایطی فریب چیزی به اسم طلای 24 عیار را نخورید. تنها طلایی که 24 عیار خالص است، شمش طلاست و به خاطر اینکه شمش فلز نرمی است، نمیشود
به تنهایی از آن زیورآلات ساخت. سازندگان طلا برای اینکه آن را به زیورآلات تبدیل کنند، مس و نقره به آن اضافه میکنند تا با پایین آمدن عیار، قابل ساخت باشد.
6. چگونه طلا را از نقره و پلاتین تشخیص دهید؟
تشخیص طلا از نقره و پلاتین کار راحتی است. بر اساس یک اصل کلی، بیشتر طلاها با حرف انگلیسی k در کنار عددی که نشاندهنده عیار آن است، بارگذاری میشوند.
نقرهها را با علامت بیضی، مُهر میکنند و پلاتین هم با حروف pt مشخص میشود، به خاطر همین برای تشخیص این تفاوت کار سختی ندارید.
7. طلا فروشها لزوما مایهدار نیستند
خیلی از مردم فکر میکنند که طلافروشها افراد ثروتمندی هستند. این تصور شاید به خاطر این به وجود آمده که طلا مترادف با پول و سرمایه است و چون طلافروشی در مقایسه با شغلهای دیگر به سرمایه اولیه بیشتری نیاز دارد، پس طلافروشها از بقیه پولدارترند!
اما واقعیت اینطورها هم نیست و سودی که یک طلافروش ممکن است در طول سال به دست بیاورد، حتی از درآمد یک پزشک یا تاجر کمتر باشد.
8. پیشنهاد من به شما: طلای یزد
یکی از سوالهایی که برای بیشتر خریداران طلا پیش میآید، این است که طلای ایتالیایی چقدر بهتر از زیورآلاتی است که در ایران ساخته میشود؟ من به عنوان کسی که سالهاست در این حوزه حضور داشتم، به جرات میگویم که اگر موقع خرید بر سر کشور سازنده تردید دارید، همه چیز را فراموش کنید
و طلای یزدی بخرید. طلای یزد در مقایسه با زیورآلات کشورهایی مثل ایتالیا و هند، ویژگیهای خاص خودش را دارد. معروفترین طلای ایران برای یزد است که در بیشتر مواقع با مرواریدهای خاویاری تزئین میشود و طرفداران خارجی خیلی زیادی هم دارد.
9. مراقب باشید ضرر نکنید
بازار طلا یکی از بازارهایی است که نوسان قیمتی بالایی دارد و اگر به عنوان سرمایهگذار، تفکر اقتصادی نداشته باشید، ضرر میکنید. طلافروشها با توجه به تجربه کاری و شگردهای مخصوص به خود، سرمایه خود را با میزان ثابتی طلا در سال نگه میدارند.
10. چرا طلافروشها شغل خودشان را لُو نمیدهند؟
معمولا طلافروشها به خاطر شرایط ویژهای که دارند، شغلشان را خیلی دیرتر از بقیه لو میدهند. این موضوع البته با توجه به شرایط امنیتی تا حدودی عاقلانه است؛
اما بارها پیش آمده که خیلیها بعد از برخورد با هر مشکل مالی سراغ آنها میآیند و پول میخواهند. حالا شما بگویید، طلافروشها حق ندارند شغلشان را پنهان کنند؟!
|
behnam5555 |
12-05-2011 10:52 PM |
آیا می دانید که !!!!؟؟؟
کوکالا در اصل سبز رنگ است! ؟؟؟؟
اسم قاره ها با همان اسمی که آغاز می شود با همان هم به پایان می رسد ؟؟؟
آیا تا به حال به این فکر کردید که شما نمی توانید آرنج دستتان را بلیسید ؟؟؟
ثابت شده که شما نمی تونید با حبس کردن نفستان خود کشی کنید ؟؟؟؟؟
دقت کردید وقتی عطسه می کنید اطرافیانتون بهتون می گویند عافیت باشه ، چون قلب شما به مدت یک ملینیلیونیم ثانیه می ایستد!!!
خوک ها به دلیل ساختار فیزیکی بدنشان قادر به دیدن آسمان نیستند!!!!
راستی این را می دونستید که فندک قبل از کبریت اختراع شده....
- ایا میدانستید که شمار تلفات جانی در جنگ جهانی دوم که بین سالهای 1939 تا 1945 بود، بیش از بیست و شش میلیون نفر بود.
آیا میدانستید که تقریبا 300 متر مکعب گاز هلیم میتواند یک انسان را از روی زمین بلند کند
- آیا میدانستید که کرمهای ابریشم در پنجاه وشش روز هشتاد و شش هزار برابر خود غذا میخورند
- آیا میدانستید که تیز پروازترین حیوانات جهان پرندگانی اند که «پرستوک» نامیده میشوند پرستوک دم خاردار که در آسیا زندگی میکند ، قادر است با سرعتی بیش از صد و شصت کیلومتر در ساعت پرواز کند و با بالاترین میزان سرعت یک قطار سریعالسیر رقابت کند
- آیا میدانستید که کره مریخ با سرعت 240 کیلومتر درساعت به دور خورشید میچرخد
- آیا میدانستید که هرچه از مرکز زمین فاصله بگیریم نیروی جاذبه کمتر می شود، در نتیجه وزن کاهش می یابد ، وزن فردی که در خط استوا ایستاده از وزن همین شخص در قطب شمال و جنوب کمتر است زیرا در خط استوا زمین بر آمده تر و در قطب هموارتر است این تفاوت وزن حدود پنج درصد است
- آیا میدانستید که ظروف پلاستیکی تقریبا پنجاه هزار سال در برابر تجزیه و فساد مقاومند
- آیا میدانستید که رشد کودک در بهار بیشتر است
- آیا میدانستید که یک چهارم خاک روسیه در سال پوشیده از برف است
- آیا میدانستید حس بویاییه مورچه با حس بویاییه سگ برابری میکند
- جهان حدود 7/13 میلیارد سال پیش متولد شده است. فقط حدود 4درصد عالم از ماده ، به شکلی که ما می شناسیم تشکیل شده است ، یعنی ماده معمولی که ما می شناسیم و در آزمایشگاه وجود دارد، فقط 4درصد کل عالم را می سازد. 23درصد عالم را ماده تاریک سرد تشکیل داده که دانشمندان اطلاعات خیلی کمی درباره اش دارند و 73درصد باقی مانده را انرژی تاریک عجیب تشکیل می دهد که تقریبا تنها چیزی که در موردش می دانیم ، این است که وجود دارد! هندسه کیهان تخت است و مشاهدات WMAP مدل تورمی را تایید می کند که می گوید: جهان با مهبانگ شروع شد و در زمان کوتاهی خیلی سریع منبسط شد و سپس آهنگ انبساطش کند شد تا به مقدار کنونیش رسید. این انبساط ادامه خواهد داشت و جهان تا ابد منبسط خواهد شد. نتایج اخیر امکان توقف انبساط یا باز رمیدن جهان در خودش را رد می کند. طبق محاسبات نخستین ستاره ها 200 میلیون سال پس از تولید کیهان متولد شدند. به خاطر زمانی که طول کشیده تا این تابش به ما برسد این داده های جدید جهان را درست آن طور که بلافاصله پس از مهبانگ بوده ، نشان می دهد. این تابش دورترین چیزی است که دانشمندان تاکنون موفق به مشاهده آن شده اند
- تنها قسمت بدن که خون ندارد قرینه چشم است
- شتر مرغ در3 دقیقه 95 لیتر اب می خورد
- با 30 گرم طلا نخی به طول 81 k/m می توان درست کرد
- با یک مداد معمولی خطی به طول 58k/m می توان کشید
- درسال ۱۶۵۴قبل از اختراع ماشین بخار اولین بار اتوفن گواریک فیزیکدان المانی با ازمایش نشان داد که هوا دارای فشار است.وی ابتدا هوای دونیمکره مسی را با پمپ تخلیه هوا از انها خارج نمود وسپس انها را به هم چسباند این نیمکره ها بقدری از هوای بیرون تحت فشار بودند که ۸ جفت اسب از طرفین هم نمی توانستند نیمکره ها را از هم جدا سازند. فشار هوا را در سطح تراز دریا یک اتمسفر فرض شده است با بالا رفتن از سطح تراز دریا فشار هوا به علت کاهش چگالی هوا کم می شود از انجایی که شارش هوا از منطقه پر فشار به کم فشار صورت میگیرد کوهنوردان در صعود به کوه دچار مشکل می شوند چون هوای بیرون فشار کمی دارد وبراحتی اکسیژن وارد بدن شخص نمی شود به همین دلیل کوهنوردان در صعود به کوههای مرتفع اکسیژن با خود حمل میکنند.
- ابرهادی ها یا همان ابررساناها موادی هستند که می توانند در حرارت بسیار پایین الکتریسیته را بدون اینکه مقاومتی از خود نشان دهند هدایت کنند.
- ابرمایعات نیز در درجه حرارت بسیار پایین، یعنی تنها کمی بالاتر از صفر مطلق، فعالیت می کنند و هیچ نوع اصطکاکی نشان نمی دهند به طوری که اگر به گردش درآیند متوقف نخواهند شد
- آیا می دانستید آمونیاک می تواند جذبیت نیکوتین که یک آلکالوئید مخدرموجود در سیگار است را توسط سلولهای مغز تا ۱۰۰برابر افزایش دهد.
- اسم تمام قارهها با همان حرفی که آغاز شده است پایان مییابد.
- مقاومترین ماهیچه در بدن، زبان است.
- کلمه «ماشینتحریر» (TYPEWRITER) طولانیترین کلمهای است که میتوان با استفاده از حروف تنها یک ردیف کیبورد ساخت.
-چشمک زدن زنان، تقریباً دوبرابر مردان است.
- شما نمیتوانید با حبس نفستان، خودکشی کنید.
- محال است که آرنجتان را بلیسید.
- وقتی که عطسه میکنید مردم به شما «عافیت باش» میگویند، چرا که وقتی عطسه میکنید قلب شما به اندازه یک میلیونیم ثانیه میایستد.
- خوکها به لحاظ فیزیک بدنی، قادر به دیدن آسمان نیستند.
- وقتی که به شدت عطسه میکنید، ممکن است یک دنده شما بشکند و اگر عطسه خود را حبس کنید، ممکن است یک رگ خونی در سر و یا گردن شما پاره شود و بمیرید.
- جلیقه ضد گلوله، ضد آتش، برفپاککنهای شیشه جلوی اتومبیل و چاپگرهای لیزری توسط زنان اختراع شدند.
- تنها غذایی که فاسد نمیشود، عسل است.
- کروکودیل نمیتواند زبانش را به بیرون دراز کند.
- حلزون میتواند سه سال بخوابد.
- در سال 1987 خطوط هوایی «امریکن ایرلاینز» توانست با حذف یک دانه زیتون از هر سالاد سرو شده در پروازهای درجه یک خود، چهل هزار دلار صرفهجویی کند.
- فیلها تنها جانورانی هستند که قادر به پریدن نیستند.
- مورچه همیشه بر روی سمت راست بدن خود، سقوط میکند.
- قلب انسان فشاری کافی ایجاد میکند تا به فاصله 30 فوتی (تقریباً 8 متر) خون را به خارج از بدن پمپاژ کند.
- موشهای صحرایی چنان سریع تکثیر پیدا میکنند، که در عرض هجده ماه دو موش صحرایی قادرند یک میلیون فرزند داشته باشند.
- صندلی الکتریکی توسط یک دندانپزشک اختراع شد.
- استفاده از هدفون در هر ساعت، باکتریهای موجود در گوش شما را تا هفتصد برابر افزایش میدهد.
- نظیر اثرانگشت، اثر زبان هر شخص نیز متفاوت است.
- در یک سانتی متر پوست شما دوازده متر عصب و چهار متر رگ و مویرگ وجود دارد.
- در تمام وجود شما بیش از یک مشت گچ «کلسیم» وجود دارد.
هورمون PYY مسئول چاقی است . در تحقیقات مشخص شده است که میزان این هورمون در افراد چاق یک سوم افراد معمولی است و چنانچه این هورمون به افراد چاق تزریق شود اشتهای انان کاهش می یابد .
- شن خیس از شن خشک سبکتر است.
- در هر میلیمتر مکعب خون شما پنج ملیون رعیت به نام گلبول قرمز وجود دارد.
- اعصابی که در بدن شما وجود دارد به اندازه فاصله زمین تا ماه است.
- مساحت سطح کره زمین ۵۱۵ میلیون کیلومتر مربع است .با مقایسه با مساحت وسعت ایران میتوان نتیجه گرفت که ایران ۳۲/۰ ٪ از سطح زمین را تشکیل میدهد.
- چای سبز دارای خواص فراوانی است .به علت داشتن فلوئور مینای دندان را تقویت کرده و از پوسیدگی ان جلوگیری می کند .زیاده روی در خوردن ان رنگ دندانها را زرد می کند اما دندانهای زرد شده دیرتر خراب می شوند .همچنین بوی بد دهان را از بین می برد مخصوصا خشک شده ان بوی شراب ، پیاز و سیر را رفع می کند . دمکرده ان نشئه اور و سردرد را تسکین می دهد .چای در کنار فایده های فراوانش خاصیت ضد سرطانی نیز دارد.
- فک انسان میتواند هنگام جویدن 200 پوند فشار وارد کند. در حالی که فک یک سوسمار میتواند 2000 پوند فشار وارد کند!
|
behnam5555 |
12-06-2011 01:43 PM |
مریم حیدرزاده
http://www.bahaneh.net/picture/forum...ic_big/188.jpg
متولد ۲۹ آبان ۱۳۵۶ در تهران است فارغ التحصیل دانشگاه تهران در رشته ی حقوق . عاشق گل سرخ رنگ سرخ وهر چیز سرخ نامش مریم است مادری دارد نزدیک تر از همه به خدا ومثل اوپاک مهربان و بخشنده وخدا می داند چقدر مادر .اندازه ی یک آسمان و یک ماه اندازه ی دل دریایی ( تمامی مادر ها ) مادر است
پدری دارد نادر و نایاب و برادر. برادر دو خواهر مریم :نرگس ومرضیه .
نرگس جان مریم است ومرضیه شور او
در این حریم پاک پنج نفره مریم اولین است اولین فرزند اولین عاشق اولین اولین
مریم اولین و آخرین دوست رفیق یاور و هر آنچه دل تنهایی تان میخواهد و...مرحم
و (الهام) که خواهر ماه است و آن سرخوش آن بی نام رعنا آن خوش نام بی ما که هم از ماست و نی ما
باری ... ممنونیم از اوکه آمدن مریم وهوایش را در جمع عاشقانه ی ما مژده آورد آن کس که از طایفه ی (مثل هیچکس) هاست
با این جمع به صحرا شدیم عشق باریده بود و زمین پر از شقایق وما تا پای در گل شدیم
با این همه سکوت وخلوت این عاشق گل سرخ مثل سکوت گل سرخ است که در تنهایی خود عطر می پراکند عطر واژه ها در کلام شعر
چند شعر انتخابي مريم حيدرزاده
می دونم
زندگی پر از سواله می دونم
رسیدن به تو خیاله می دونم
تو میگی یه روزی مال من میشی
اما موندنت محاله می دونم
تو میگی شبا دعامون می کنی
چشمه ی چشات زلاله می دونم
توی آسمون سرنوشت ما
ماه کاملم هلاله می دونم
تو میگی پرنده شیم بریم هوا
غصه ی ما دو تا باله می دونم
چشم من پر از غم نبودنت
دل تو پر از ملاله می دونم
طاقتم دیگه داره تموم می شه
صبر تو رو به زواله می دونم
اون درخت سیب آرزوهامون
پر میوه های کاله می دونم
آره میری و نمی پرسی که این
دل عاشق در چه حاله می دونم
{پپوله}
محبت
نام تو را آورده ام دارم عبادت می کنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می کنم
دستت به دست دیگری از این گذشته کار من
اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم
گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم
شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت می کنم
رفتم کنار پنجره دیدم تو را . بگذریم
چیزی ندیدم این چنین دارم رعایت می کنم
من عاشق چشم توام تو مبتلای دیگری
دارم به تقدیر خودم چندیست عادت می کنم
تو التماسم می کنی جوری فراموشت کنم
با التماس اما تو را به خانه دعوت می کنم
گغتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی دارم محبت می کنم
{پپوله}
هواي رفتن
مي خوام يه قصري بسازم
پنجره هاش آبي باشه
من باشم و تو باشي و
يه شب مهتابي باشه
امشب مي خوام از آسمون
ياسهاي خوشبو بچينم
امشب مي خوام عكس تو رو
تو خواب گل ها ببينم
آاشكي بدوني چشمات رو
به صد تا دنيا نمي دم
يه موج گيسوي تو رو
به صد تا دريا نمي دم
آاش تو هواي عاشقي
هميشه پيشم بموني
از تو آتاب زندگي
حرفاي رنگي بخوني
حتي اگه دلت نخواد
اسم تو ، تو قلب منه
چهره تو يادم مياد
وقتي آه بارون مي زنه
امشب مي خوام براي تو
يه فال حافظ بگيرم اگر آه خوب در نيومد
به احترامت بميرم
امشب مي خوام رو آسمون
عكس چشات رو بكشم
اگر نگاهم نكني
ناز نگات رو بكشم
مي خوام تو رو قسم بدم
به جون هر چي عاشقه
به جون هر چي قلب صاف
رنگ گل شقايقه
يه وقتي آه من نبودم
بي خبر از اينجا نري
بدون يه خداحافظي
پر نزني تنها نري
وقتي آه اينجا بموني
بارون قشنگ و نم نمه
هواي رفتن آه آني
مرگ گلهاي مريمه
{پپوله}
نامه بي جواب
سلام بهونه قشنگ من براي زندگي
آره باز منم همون ديوونه ي هميشگي
فداي مهربونيات چه مكني با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود اين نامه رو واست نوشت
حال من رو اگه بخواي رنگ گلاي قاليه
جاي نگاهت بد جوري تو صحن چشمام خاليه
ابرا همه پيش منن اينجا هوا پر از غمه
از غصه هام هر چي بگم جون خودت بازم كمه
ديشب دلم گرفته بود رفتم كنار آسمون
فرياد زدم يا تو بيا يا من و پيشت برسون
فداي تو! نمي دوني بي تو چه دردي كشيدم
حقيقت رو واست بگم به آخر خط رسيدم
رفتي و من تنها شدم با غصه هاي زندگي
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگي
نمي دوني چه قدر دلم تنگه براي ديدنت
براي مهربونيات نوازشات بوسيدنت
به خاطرت مونده يكي هميشه چشم به راهته
يه قلب تنها و كبود هلاك يه نگاهته
من مي دونم همين روزا عشق من از يادت ميره
بعدش خبر ميدن بيا كه داره دوستت ميميره
روزات بلنده يا كوتاه دوست شدي اونجا با كسي
بيشتر از اين من و نذار تو غصه و دلواپسي
يه وقت من و گم نكني تو دود اون شهر غريب
يه سرزمين غربته با صد نيرنگ و فريب
فداي تو يه وقت شبا بي خوابي خستت نكنه
غم غريبي عزيزم زرد و شكستت نكنه
چادر شب لطيف تو از روت شبا پس نزني
تنگ بلور آب تو يه وقت ناغافل نشكني
اگه واست زحمتي نيست بر سر عهد مون بمون
منم تو رو سپردم دست خداي مهربون
راستي ديروز بارون اومد من و خيالت تر شديم
رفتيم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شديم
از وقتي رفتي آسمونمون پر كبوتره
زخم دلم خوب نشده از وقتي رفتي بد تره
غصه نخور تا تو بياي حال منم اين جوريه
سرفه هاي مكررم مال هواي دوريه
گلدون شمعدوني مونم عجيب واست دلواپسه
مثه يه بچه كه بار اوله ميره مدرسه
تو از خودت برام بگو بدون من خوش ميگذره ؟
دلت مي خواد مي اومدم يا تنها رفتي بهتره
از وقتي رفتي تو چشام فقط شده كاسه خون
همش يه چشمم به دره چشم ديگم به آسمون
يادت مي آد گريه هامو ريختم كنار پنجره
داد كشيدم تو رو خدا نامه بده يادت نره
يادت ميآد خنديدي و گفتي حالا بذار برم
تو رفتي و من تا حالا كنار در منتظرم
امروز ديدم ديگه داري من رو فراموش مي كني
فانوس آرزوهامونو داري خاموش ميكني
گفتم واست نامه بدم نگي عجب چه بي وفاست
با اين كه من خوب مي دونم جواب نامه با خداست
عكساي نازنين تو با چند تا گل كنارمه
يه بغض كهنه چند روزه دائم در انتظارمه
تنها دليل زندگي با يه غمي دوست دارم
داغ دلم تازه ميشه اسمت و وقتي مي آرم
وقتي تو نيستي چه كنم با اين دل بهونه گير
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هيچ وقت نگير
حرف منو به دل نگير همش مال غريبيه
تو رفتي و من غريب شدم چه دنياي عجيبيه
زودتر بيا بدون تو اينجا واسم جهنمه
ديوار خونمون پر از سايه ي غصه و غمه
تحملي كه تو دادي ديگه داره تموم ميشه
مگه نگفتي همه جا ماله مني تا هميشه
دلم واست شور مي زنه اين دل و بي خبر نذار
تو رو خدا با خوبيات رو هيچ دلي اثر نذار
فكر نكني از راه دور دارم سفارش ميكنم
به جون تو فقط دارم يه قدري خواهش ميكنم
اگه بخوام برات بگم شايد بشه صد تا كتاب
كه هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب
مي گم شبا ستاره ها تا مي تونن دعات كنن
نورشونو بدرقه پاكي خنده هات كنن
يه شب تو پاييز كه غمت سر به سر دل مي ذاره
مريم همون كسي كه بيشتر از همه دوست داره
{پپوله}
به خاطر من
آخر يه روز دق ميكنم فقط به خاطر تو
دنيا رو عاشق ميكنم فقط به خاطر تو
شب به بيابون مي زنم فقط به خاطر تو
رو دست مجنون مي زنم فقط به خاطر تو
تو نمي خواي بياي پيشم فقط به خاطر من
من ولي سرزنش مي شم فقط به خاطر تو
عشق تو پنهون ميكني فقط به خاطر من
من دلم و خون مي كنم فقط به خاطر تو
از دور تماشا ميكني فقط به خاطر من
من دل و رسوا ميكنم فقط به خاطر تو
از خوبيات كم ميكني فقط به خاطر من
رشته رو محكم مي كنم فقط به خاطر تو
تو خودت رو گم ميكني فقط به خاطر من
من خودم رو گم ميكنم فقط به خاطر تو
شعله رو خاموش ميكني فقط به خاطر من
شب رو فراموش ميكنم فقط به خاطر تو
تو خنده هات غم ميزني فقط به خاطر من
دنيا رو بر هم ميزنم فقط به خاطر تو
يه روز مي شم بي آبرو فقط به خاطر تو
قربوني يه جست و جو فقط به خاطر تو
تو ام يه روز مي ري سفر فقط به خاطر من
خيره مي شن چشام به در فقط به خاطر تو
به من تو ميگي ديوونه فقط به خاطر من
جملت به يادم مي مونه فقط به خاطر تو
تو من و بيرون ميكني فقط به خاطر من
قلبم رو ويرون ميكنم فقط به خاطر تو
ميگي از سنگ دلت فقط به خاطر من
يه عمره كه تنگه دلم فقط به خاطر تو
تو گفتي عاشقي بسه فقط به خاطر من
دنيا واسم يه قفسه فقط به خاطر تو
مي ري سراغ زندگيت فقط به خاطر من
من مي سوزم تو تشنگيت فقط به خاطر تو
تو ميگي عشق يه عادته فقط به خاطر من
دلم پر شكايته فقط به خاطر تو
ميگيري از من فاصله فقط به خاطر من
دست ميكشن از هر گله فقط به خاطر تو
توميگي از اينجا برو فقط به خاطر من
رفتم به احترام تو فقط به خاطر تو
رد ميشي از مقابلم فقط به خاطر من
مونده سر قرار دلم فقط به خاطر تو
ناز ميكني براي من قفط به خاطر من
من ميشينم به پاي تو فقط به خاطر تو
نيستي كنار پنجره فقط به خاطر من
دل نمي تونه بگذره فقط به خاطر تو
تو من رو يادت نمياد فقط به خاطر من
دلم كسي رو نمي خواد فقط به خاطر تو
مي گذري از گذشته ها فقط به خاطر من
مي رم توي نوشته ها فقط به خاطر تو
تو منو تنها مي ذاري فقط به خاطر من
من خودم رو جا ميذارم فقط به خاطر تو
دل رو گذاشتي بي جواب فقط به خاطر من
يه عمر ميكشم عذاب فقط به خاطر تو
دلت شكسته مي دونم فقط به خاطر من
منم يه خسته مي دوني فقط به خاطر تو
آخر ازم جدا شدي فقط به خاطر من
من مشغول دعا شدم فقط به خاطر تو
{پپوله}
همه بغضشون گرفته چرا بارون نمياد!؟
ليلي مرد از غم دوري چرا مجنون نمياد!؟
روي ماهش کجا پنهون شده رفته کجا!؟
چرا از اونور ابرا ديگه بيرون نمياد!؟
نيتت رو واسه فال قهوه کردم ولي حيف
عکس اون چشماي قشنگ توي فنجون نمياد
من و کشتي تو با اين خنجر دوريت عجبه
چرا از اين دله ديونه يه کم خون نمياد!؟
مگه تو بيخبري موم رو پريشون ميکنم
دل تو واسه مويه پريشون نمياد
دل تو ازبس سفيد و لطيفه مثل برف
از خجالت تو برفي تو زمستون نمياد
تو دلم فقط يه بار مهموني بود تو اومدي
درا رو بستم از اون وقت ديگه مهمون نمياد
صدايه بارون قشنگه به شيشه که ميخوره
اما با غم نجيب روي ناودون نمياد
دو سه بار واسط نوشتم مثه آيينه ميموني
تو يه بار جواب ندادي چرا شمعدون نمياد
عمريه اسيرتم اسير اون چشماي ناز
يه ملاقاتي واسم يه بار تو زندون نمياد
نميگه کسي واسه مرمتش فکري کنيم
هيچکسي سراغ اين کلبه ويرون نمياد
زندگي بزيه شطرنج و من منتظرم
طرف مقابلم ولي به ميدون نمياد
گاهي وقتها اينقدر آب و هوام ابري ميشه
که قد اشکاي من از رود کارون نمياد
گاهي وقتا با خودم ميگم شاي ميخواد ذوق بکنم
اما معلومه نخواد بياد که پنهون نمياد
اونکه براي ديدنش ستاره ميچيني اهل نازه
پس با يه خواهش آسون نمياد
تو نامه آخري کلي دليل اورده بود
مثلا چون تشنه اند ياسايه تو گلدون نمياد
لااقل کاش راستشو براي من نوشته بود
کاش واسم نوشته بود به خاطر اون نمياد
{پپوله}
به خاطر من
آخر يه روز دق ميكنم فقط به خاطر تو
دنيا رو عاشق ميكنم فقط به خاطر تو
شب به بيابون مي زنم فقط به خاطر تو
رو دست مجنون مي زنم فقط به خاطر تو
تو نمي خواي بياي پيشم فقط به خاطر من
من ولي سرزنش مي شم فقط به خاطر تو
عشق تو پنهون ميكني فقط به خاطر من
من دلم و خون مي كنم فقط به خاطر تو
از دور تماشا ميكني فقط به خاطر من
من دل و رسوا ميكنم فقط به خاطر تو
از خوبيات كم ميكني فقط به خاطر من
رشته رو محكم مي كنم فقط به خاطر تو
تو خودت رو گم ميكني فقط به خاطر من
من خودم رو گم ميكنم فقط به خاطر تو
شعله رو خاموش ميكني فقط به خاطر من
شب رو فراموش ميكنم فقط به خاطر تو
تو خنده هات غم ميزني فقط به خاطر من
دنيا رو بر هم ميزنم فقط به خاطر تو
يه روز مي شم بي آبرو فقط به خاطر تو
قربوني يه جست و جو فقط به خاطر تو
تو ام يه روز مي ري سفر فقط به خاطر من
خيره مي شن چشام به در فقط به خاطر تو
به من تو ميگي ديوونه فقط به خاطر من
جملت به يادم مي مونه فقط به خاطر تو
تو من و بيرون ميكني فقط به خاطر من
قلبم رو ويرون ميكنم فقط به خاطر تو
ميگي از سنگ دلت فقط به خاطر من
يه عمره كه تنگه دلم فقط به خاطر تو
تو گفتي عاشقي بسه فقط به خاطر من
دنيا واسم يه قفسه فقط به خاطر تو
مي ري سراغ زندگيت فقط به خاطر من
من مي سوزم تو تشنگيت فقط به خاطر تو
تو ميگي عشق يه عادته فقط به خاطر من
دلم پر شكايته فقط به خاطر تو
ميگيري از من فاصله فقط به خاطر من
دست ميكشن از هر گله فقط به خاطر تو
توميگي از اينجا برو فقط به خاطر من
رفتم به احترام تو فقط به خاطر تو
رد ميشي از مقابلم فقط به خاطر من
مونده سر قرار دلم فقط به خاطر تو
ناز ميكني براي من قفط به خاطر من
من ميشينم به پاي تو فقط به خاطر تو
نيستي كنار پنجره فقط به خاطر من
دل نمي تونه بگذره فقط به خاطر تو
تو من رو يادت نمياد فقط به خاطر من
دلم كسي رو نمي خواد فقط به خاطر تو
مي گذري از گذشته ها فقط به خاطر من
مي رم توي نوشته ها فقط به خاطر تو
تو منو تنها مي ذاري فقط به خاطر من
من خودم رو جا ميذارم فقط به خاطر تو
دل رو گذاشتي بي جواب فقط به خاطر من
يه عمر ميكشم عذاب فقط به خاطر تو
دلت شكسته مي دونم فقط به خاطر من
منم يه خسته مي دوني فقط به خاطر تو
آخر ازم جدا شدي فقط به خاطر من
من مشغول دعا شدم فقط به خاطر تو
اينهم اس ام اسهاي حيدر زاده
:53::53::53:
گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم
:53:
کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
:53:
شبی گفتی نداری دوست من را
نمی دانی که من شب چه کردم
خوشا بر حال آن چشمی که آن را
به زیبایی پسندیدی و رفتی
:53:
به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم
:53:
حالا بدان تو که رفتی در حسرت بازگشت
یک آسمان اشک آن شب در کوچه پایشده بودم
هر گز پشیمان نگشتم از انتخاب تو هرگز
رفتی که شاید بدانم بیهوده رنجیده بودم
:53:
تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته
تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم
:53:
می توان در قلب های بی فروغ
لحظه ای برقی زد و خورشید شد
می توان در غربت داغ کویر
آن ابری که می بارید شد
:53:
چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی ایی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت
:53:
تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه
کاشکی به جز من هیچ کسی این قدر زیاد دوست نداشت
یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت
:53:
رویای من همیشه به یاد تو سبز بود
رفتی و حرفی از غم رویا نمی شود
رفتی و دل میان گلستان غریب ماند
دیگر بهار محو تماشا نمی شود
:53:
نمی دانم چرا رفتی
نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا، تا کی ، برای چه
:53:
من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
:53:
چه می شد گر دل آشفته من
هر چشم تو عادت نمی کرد
و ای کاش از نخست آن چشمهایت
مرا آواره غربت نمی کرد
:53:
تو را آن قدر در دل می سرایم
که دل یعنی ترا زیبا سرودن
فدای تو شقایق احساس
و رویای بی آغاز سرودن
:53:
و حالا انتهای کوچه شعر
منم با انتظاری مبهم و زرد
ولی ایکاش جادوی نگاهت
غزل های مرا غارت نمی کرد
|
behnam5555 |
12-06-2011 01:47 PM |
سرعت اینترنت ایران به روایت تصویر
|
behnam5555 |
12-06-2011 01:58 PM |
آيا ميدانستيد که: در مجسمه هايي که براي يادبود سربازها ميسازند:
اگر 2 پاي اسب بالا باشد آن سرباز در ميدان جنگ کشته شده.
اگر 1 پاي اسب بالا باشد سرباز بر اثر جراحات ناشي از جنگ مرده.
اگر 4 پاي اسب روي زمين باشد آن سرباز به مرگ طبيعي مرده
http://salijoon.info/mail/900512/dan...170835_306.jpg
آياميدانستيد که: مهاجرين انگليسي در استراليا با حيوان عجيبي روبرو شدند که بسيار بالا و دور مي پريده. هنگاميکه از بوميان در مورد اين حيوان با حرکات بدن پرسيده اند آنها در جواب گفته اند:
Kan Ghu Ru
که در زبان انگليسي به Kangaroo تبديل شده است.
در حقيقت منظور بوميان اين بوده که "ما منظور شما را نمي فهميم".
http://salijoon.info/mail/900512/dan...170836_518.jpg
............................................................ ............................................................ ...............
آيا ميدانستيد که: در زمان جنگهاي باستاني هنگامي که سپاهيان بدون تلفات از جنگ بر ميگشته اند پلاکاردي حمل ميکردند که روي آن نوشته بود:
( تعداد تلفات 0)
( 0 Killed )
ريشه OK از اين اصطلاح است.
http://salijoon.info/mail/900512/dan...170837_425.jpg
............................................................ ............................................................ ...............
آيا ميدانستيد که: ماهيچه هاي قلب انسان قادرند خون را به ارتفاع 10 متر به هوا پرتاب کنند؟
http://salijoon.info/mail/900512/dan...170838_766.jpg
............................................................ ............................................................ ...............
آيا ميدانستيد که: قويترين ماهيچه بدن، ماهيچه زبان است؟
http://salijoon.info/mail/900512/dan...170840_199.jpg
............................................................ ............................................................ ...............
آيا ميدانستيد که: خرسهاي قطبي چپ دست هستند؟
http://salijoon.info/mail/900512/dan...170842_908.jpg
............................................................ ............................................................ ...............
آيا ميدانستيد که: امکان ندارد بتوانيد با چشم باز عطسه کنيد؟
http://salijoon.info/mail/900512/dan...170847_656.jpg
............................................................ ............................................................ ...............
آيا ميدانستيد که: ستاره هاي دريايي مغز ندارند؟
http://salijoon.info/mail/900512/dan...170848_738.jpg
|
behnam5555 |
12-06-2011 02:26 PM |
ققنوس چيست....؟
در فرهنگ زبان انگلیسی، ققنوس Phoenix پرنده ای است افسانه ای و بسیار زیبا و منحصر به فرد در نوع خود كه بنا بر افسانه ها 500 یا 600 سال در صحاری عرب عمر می كند، خود را بر تلی از خاشاك می سوزاند، از خاكسترش دگر بار با طراوت جوانی سر بر می آورد و دور دیگری از زندگی را می گذراند و غالبا تمثیلی است از فنا ناپذیری و حیات جاودان1. طی هشت قرن قبل از میلاد مسیح، رویهم در نه مرجع از پرنده ققنوس نام برده شده كه هشت مورد آن از طریق نقل قول مولفان بعدی به ما رسیده و فقط یك مورد اثر هردوت مورخ یونانی 484 تا 424 قبل از میلاد با شرح كامل محفوظ مانده كه برگردان آن از متن انگلیسی به فارسی در این جا آورده می شود
http://qoqnoos.com/news/images/stori...os-grami01.jpg
مصریان پرنده مقدس دیگری دارند به نام ققنوس كه من آن را جز در تصاویر ندیده ام. این پرنده به راستی نادر است و به روایت مردم شهر Heliopolis ، هر 500 سال یك بار آن هم پس از مرگ ققنوس قبلی در مصر می آید. آن طور كه از شكل واندازه اش در تصاویر بر می آید، بال و پرش بخشی قرمز و بخشی زرد طلایی است و اندازه و شكل عمومی آن مانند عقاب است. داستانی هم از كار این پرنده می گویند كه به نظر من باور كردنی نیست و آن این كه این پرنده جسد والد خود را، كه با نوعی صمغ گیاهی خوشبو 3 اندود شده، همه ی راه از سرزمین عرب تا معبد آفتاب با خود می آورد و آن را در آن جا دفن می نماید. می گویند برای آوردن جسد ابتدا گلوله ای آن قدر بزرگ كه بتواند آن را حمل نماید از آن صمغ گیاهی می سازد، بعد توی آن را خالی می كند و جسد را در آن می گذارد و دهانه آن را با صمغ تازه می گیرد و گلوله را كه درست همان وزن اولیه خود را پیدا كرده به مصر می آورد و در حالی كه تمامی رویه گلوله از صمغ پوشانده شده آن را همان طور كه گفتم درون معبد آفتاب می گذارد، و این داستانی است كه درباره این مرغ و كارهایش می گویند
طی نخستین قرن میلادی، روی هم 21 بار توسط ده مولف از ققنوس یاد شده است2. از مجموع این منابع چنین بر می آید كه خاستگاه اسطوره ققنوس تمدن قدیم مصر بوده و بعدها به ترتیب در تمدن های یونانی، رومی و مسیحی درباره آن سخن گفته اند. در میان مصریان، اسطوره ققنوس در اصل اسطوره خورشید بوده كه بعد از هر شب دگر بار در سحرگاه طلوع می كند و نام شهر هلیوپولیس در نوشته هردوت نیز باید در همین ارتباط باشد 4. واژه فنیكس در زبان عبری شامل سه بخش fo-en-ix به معنی یك آتش بزرگ است
:یونانی دیگری به نام Claudius Aelianus مشهور به Aelian 200 سال بعد از میلاد مسیح نوشت
"ققنوس بدون كمك از علم حساب یا شمردن با انگشت، حساب 500 سال را درست نگه می دارد زیرا او از طبیعتی كه عقل كل است همه چیز را می آموزد. با آن كه اطلاع در مورد ققنوس لازم به نظر می رسد معهذا گمان نمی رود در میان مصریان - شاید جز انگشت شماری از كشیشان - كسی بداند كه 500 سال چه وقت به سر می رسد، ولی دست كم ما باید بدانیم كه مصر كجاست و هلیوپولیس مقصد ققنوس در كجا قرار دارد و این پرنده پدرش را درون چه نوع تابوت می گذارد و در كجا دفن می كند."
این مورخ، بر اساس متن انگلیسی، والد ققنوس را پدر می خواند ولی از ققنوس به صیغه خنثی ( it ) نام می برد. مولفان بعدی برای ققنوس غالبا از صیغه تأنیث استفاده كرده اند، اما از آن جا كه این پرنده افسانه ای تك و منحصر به فرد بوده و زاد و ولد آن از جفتگیری ناشی نمی شده، لذا بحث در مورد جنسیت آن چندان مهم به نظر نمی رسد
از میان رومیان، Publius Ovidius Naso مشهور به Ovid 43 قبل از میلاد تا 18 بعد از میلاد :نخستین كسی بود كه به زبان لاتینی درباره ققنوس نوشت.
چه بسیار مخلوقاتی كه امروزه بر روی زمین راه می روند ولی در ابتدا به شكل دیگری بوده اند. فقط یك موجود هست كه تا ابد همان طور باقی می ماند یعنی طی سال ها بی آن كه عمری بر او بگذرد به همان شكل اولیه دگر بار متولد می شود و آن پرنده ای است كه آشوری ها یا به تعبیر برخی منابع احتمالا سوری ها یا فنیقی ها آن را ققنوس می نامند. دانه و علف معمولی نمی خورد، ولی از عصاره میوه ها و از ادویه خوشبوی كمیاب می خورد. وقتی 500 ساله شد بر بالای نخل بلندی آشیان می سازد و با چنگالش از مرغوب ترین مواد، از پوست درخت گرفته تا دارچین و دیگر ادویه و صمغ برای خود بستر می سازد و بعد می میرد و روحش با دود و بخار معطر به دوردست می رود، و داستان چنین ادامه می یابد كه سپس از سینه بدن بی جان او ققنوس كوچكی سر بر می كشد تا آن طور كه می گویند 500 سال دیگر زندگی كند و در آن زمان كه پس از سن و سالی شهامت لازم را پیدا كرد تخت و آشیانش را كه مدفن پدرش هست بر فراز نخلی رفیع به حركت در می آورد و سفر به شهر آفتاب را شروع می كند، همان جایی كه در معبد آفتاب آشیان ققنوس خوش می درخشد
رومیان دیگر از جمله Pliny تا 79 میلادی، Tactius تا 117 میلادی، Solinus قرن سوم میلادی، و Claudiun اواخر قرن چهارم تا اوایل قرن پنجم میلادی هر یك شرح مفصلی در مورد ققنوس نوشته اند. روحانیون مسیحی نیز افسانه ققنوس را به اشكال مختلف و با تعابیری در جهت باورهایشان نوشته اند و به آن شاخ و برگ داده اند. از جمله St. Clement در روم حدود سال های 90 تا 99 میلادی نوشت:
"از جسد ققنوس كرمی به وجود می آید كه پس از رشد كردن بال در می آورد و آشیانی را كه استخوان های سلفش در آن است از سرزمین مصر به شهر آفتاب می آورد و كشیشان حساب سال ها را می كنند تا آن پانصدمین سال باشد. شگفتا كه خالق این جهان به آنان كه با ایمان راسخ در خدمتش بوده اند، ولو یك پرنده، عمر دوباره می بخشد."
روحانی دیگر Tertullian متولد 150 تا 160 میلادی با تاكید بر این كه در هر زمان فقط یك ققنوس وجود دارد و هم اوست كه می رود و باز می گردد، این پرنده را شاهد زنده برای رستاخیز جسمانی نوع بشر می دانست. بعدا Lactantius متولد 250 و متوفی بعد از 317 میلادی، كه معلم Cripsus پسر كنستانتین بود، ققنوس را اثباتی برای زندگی پس از مرگ تلقی می كرد. لاكتانتیوس مطالب بسیار به افسانه ققنوس افزود كه در واقع پایه بسیاری از داستان های بعدی در مورد ققنوس گردید. وی در پایان مقاله خود مینویسد.
بخشی از تابلوی ققنوس در آتش
اثر یوسف حسینی
http://qoqnoos.com/news/images/stori...f-hosseini.jpg
تنها دلخوشی ققنوس مرگ است، برای آن كه بتواند زاده شود ابتدا می خواهد كه بمیرد. او فرزند خویشتن است. هم والد خویش است و هم وارث خود، هم دایه است و هم طفل. در واقع او خودش است ولی نه همان خود، زیرا او ابدیت حیات را از بركت مرگ به دست آورده است
در زمان لاكتانتیوس، بر روی سكه های كنستانتین و پسران او ققنوس نقش گردید. Rufinus متولد 344 :میلادی که یک روحانی مسیحی بود در سال 408 میلادی نوشت
در حالی كه ققنوس بدون جفت گیری می زاید و زاده می شود، چرا باید آبستنی مریم باكره و بكرزایی او برای ما شگفت انگیز باشد؟
و بالاخره روحانی دیگری به نام سن گریگوری 538 تا 593 میلادی در كتابی تحت عنوان "عجایب :هفتگانه" كه در آن ققنوس در مرتبه سوم قرار داشت نوشت
معجزه ققنوس را باید برهان روشنی بر معاد جسمانی انسان دانست، انسانی كه از خاك به وجود آمده و به ذرات خاك تبدیل می شود و با صور اسرافیل دوباره از همین ذرات بر خواهد خاست
طول عمر ققنوس را در نخستین منابع 500 سال گفته بودند در حالی كه لاكتانتیوس و كلادین آن را هزار سال، سولینوس حداكثر 12954 سال، پلینی 540 سال و تاكیتوس 1461 سال دانسته اند. ادبیات قرون وسطی، به ویژه متون كلیسا، نیز سرشار از اشارات و مضامین مربوط به ققنوس است و طول وتفصیلی كه طی قرون به آن داده اند اصل اسطوره را دو چندان شگفت آور جلوه می دهد. آثار نویسندگان و شاعران قرون جدید و معاصر در مغرب زمین كه در آن ها به ققنوس اشاره رفته نیز بسیار زیاد است 5. از مجموع :این مطالب می توان دو روایت كلی برای ققنوس ارائه داد
الف - یكی آن كه از بدن بی جان والدش به وجود می آید و جسد والدش را به شهر هلیوپولیس می برد و در قربانگاه معبد آفتاب می سوزاند،
ب - دیگر آن كه ققنوس در تلی از چوب و خاشاك خوشبو آتش می افكند، بال می زند و شعله می افروزد، خود در آتش می سوزد و از خاكسترش ققنوسی دیگر زاده می شود. بطور خلاصه، "ققنوس در آتش می سوزد و دیگر بار از خاكستر خود زاده می شود". در زبان انگلیسی مثلی است كه "هر آتشی ممكن است ققنوسی در بر داشته باشد. Any fire might contain a phoenix . ، مشابه این بیت از سعدی که:
هر بیشه گمان مبر که خالیست
شاید که پلنگ خفته باش
در خلال بحث پیرامون اسطوره ققنوس غالبا پای دو سه واژه و مفهوم دیگر نیز به میان می آید كه به جهت تشابه در لفظ و ارتباط با موضوع به توضیح آن ها پرداخته می شود
●نخل را در زبان یونانی Phoenix و به عبری Phenice می نامند. اسم جنس این درخت در گیاهشناسی Phoenix نخل خرما = Phoenix dactylifera می باشد. علاوه بر تشابه اسمی، برگ نخل كه مستقیما از تنه درخت می روید، كاملا شبیه به بادبزن است و با بال و بال زدن ققنوس در برافروختن آتش بی شباهت نیست. همچنین برگ نخل به خورشید و اشعه آن شباهت دارد. ضمنا نخل های جوان به طور طبیعی در پای نخلِ مادر ققنوس وار سر بر می آورند و عمری طولانی می كنند. متون مذهبی قرون وسطی غالبا ققنوس را به صورت نشسته بر روی نخل نشان می دهند. به درستی معلوم نیست كه درخت و پرنده كدام یك از دیگری نام گرفته است
●هردوت به پرنده اسطوره ای دیگری در مصر باستان اشاره می كند به نام بنو كه امروزه آن را با الفبای لاتین به اشكال bennu ، benu ، ben.w و bn.w می نویسند. افسانه بنو كاملا شبیه به ققنوس بوده است: در آتش می سوخته، دگر بار تولد می یافته، به شهر هلیوپولیس پرواز می كرده ومبدا سال و تاریخ جدید بوده است. در یكی از نقوش مصر باستان چنین آمده كه "من بنو هستم كه خودش را به وجود می آورد و عطر و بخور به الهه رستاخیز می دهد." بنو در مصر یك اسطوره خورشیدی بوده با این تفاوت با ققنوس كه بنو در نقاشی های مصری به صورت یك پرنده آبی و به شكل مرغ ماهیخوار نشان داده شده است و نكته جالب آن كه كلمه بنو نیز مانند ققنوس به هر دو معنی نام پرنده و نخل خرما بوده است.
● Phoenicia یا فنیقیه نام كشوری باستانی بوده كه به صورت نواری باریك در ساحل مدیترانه، در غرب لبنان كنونی، قرار داشته است. فنیقیه معرب اسمی است كه یونانی ها به این سرزمین داده بودند و به معنی الهه آفتاب سرخ است. ققنوس در زبان یونانی به معنی رنگ سرخ یا ارغوانی است و فنیقی ها را مبتكر و سازنده این رنگ می دانند. کلمه Phoenicean هم به معنی فنیقی (اهل فنیقیه) و هم صفت مربوط به رنگ سرخ یا ارغوانی است. بنابراین، نام این سرزمین و معنی آن، وجود شهر آفتاب (بعلبك) در آن جا، و بال و پر سرخرنگ یا ارغوانی ققنوس با هم بی ارتباط به نظر نمی رسند. برخی ققنوس را پرنده ارغوانی و پرنده فنیقیایی هم نامیده اند 6
در تاریخ اساطیر و ادبیات باستان، این پرنده افسانه ای با قو مشابهات و مشتركات بسیار دارد 7
برخی معتقدند كه اسطوره ققنوس از قو پدید آمده و نوای ققنوس را در زمان مرگ همانند سرودی می دانند كه بنا بر اساطیر یونانی قو برای آپولون خوانده بود. از سقراط نقل است كه "من از قو كمتر نیستم كه چون از مرگش آگاه شود، آوازهای نشاط انگیز می خواند و با شادی و طرب می میرد". در زبان فرانسه، آخرین تالیف زیبای یك نویسنده را "آواز قو" می نامند. شاید از همه چشمگیرتر تشابه لفظ ققنوس با نام علمی جنس قو در پرنده شناسی Cygnus ، با نام قو در زبان یونانی koknus و با نام قو در فارسی باشد.
ققنوس اثر مجید مهرگان
http://qoqnoos.com/news/images/stories/mehregan.jpg
در ادبیات معاصر ایران چند باری به ققنوس اشاره شده است
از آن جمله نیمایوشیج با استعاره ققنوس حال و وضع خود را بیان کرده است
ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازه جهان
آواره مانده از وزش بادهای سرد
بر شاخ خیزران
بنشسته است فرد
بر گِرد او، به هر سر شاخی، پرندگان
.
بانگی بر آرد از ته دل سوزناك و تلخ
كه معنیش نداند هر مرغ رهگذر
وانگه ز رنج های درونیش مست
خود را به روی هیبت آتش می افكند
باد شدید می دمد و سوخته ست مرغ
خاكستر تنش را اندوخته ست مرغ
پس جوجه هاش از دل خاكسترش به در
در شعر نیما، خیزران یا نی کنایه از قلم است و فرد نشستن بر سر آن توصیف یكه و تنها بودن او در شعر نوست. نیما به اشاره می گوید که شعر نو برای بسیاری ناآشناست. او سرانجام با رنج درون می سوزد، با این امید كه پویندگان راهش ققنوس وار در آینده سر بر آورند و به كار او حیات جاوید بخشند
از دکتر شفیعی كدكنی است که
در آنجای كه آن ققنوس آتش می زند خود را
پس از آنجا كجا ققنوس بال افشان كند در آتشی دیگر
خوشا مرگی دگر
با آرزوی زایشی دیگر
احمد شاملو دفتر شعری دارد با عنوان ققنوس در باران 45-1344، ولی شعری با این عنوان در آن دفتر نیست و در چاپ های موجود نیز مقدمه ای بر دفتر که تسمیه آن را توجیه کند وجود ندارد، و بالاخره نمایشنامه ققنوس است از محمود دولت آبادی. به رغم این اشارات، طی هزار سال شعر فارسی، از رودكی تا فروغی بسطامی، ققنوس یا دیگر صُور نگارش آن ققنس، قوقنس، قوقنوس و قوقینوس فقط در یك شعر از عطار در منطق الطیر مضمون قرار گرفته است8
احتمالا به این دلیل که ققنوس یك اسطوره ایرانی نیست. عبارات کوتاهی که در مورد این مرغ افسانه ای در منابع مختلف آنندراج، برهان قاطع، لغت نامه دهخدا، فرهنگ معین و ... آمده در لفظ و معنی به نقل از یكدیگرند و از چند و چون این اسطوره و سابقه آن در تمدن های مصر و یونان و روم کمترین رد پایی بدست نمی دهند و شگفتا كه هیچ یك از آنان به اثر منحصر به فرد فارسی از عطار اشاره ای ندارند.
ققنوس اثر هوشمند وزیری
http://qoqnoos.com/news/images/stories/vaziri.jpg
عارف بزرگ و نامی فریدالدین عطار نیشابوری شعر عارفانه ای در منطق الطیر زیر عنوان حکایت مرگ ققنوس دارد كه حتی مولفان خارجی از آن نام می برند
ابتدا چکیده ای از این حکایت بصورت نثر آورده می شود: ققنوس یا به شیوه نگارش در دیوان عطار ققنس مرغی است عجیب از هندوستان 10، دارای منقاری سخت و دراز، با تقریبا صد سوراخ، ثقبه كه هر سوراخ آن، مانند نی، آوایی دگر دارد. ققنوس تنها و بی جفت است و نغمه حزین او حیوانات دیگر را بیخود و بی قرار می كند. دانشمندی علم موسیقی را از آوای او فرا گرفت.
نزدیك به هزار سال عمر می كند و زمان مرگ خود را به خوبی می داند. در وقت مرگ هیزم فراوان گرد می آورد، آوازهای بسیار حزین از دل پر خون می خواند، دیگر حیوانات به دورش جمع می شوند و برخی در برابرش جان می دهند، در دم آخر چنان سخت بال بر هم می زند كه از آن آتش می جهد و او را با انبوه هیزم به آتش می كشد، بعد می سوزد و به كلی خاكستر می شود، و از میان خاكستر بچه ققنوسی پدید می آید، و چه كس تا كنون زاییدن پس از مردن را دیده است؟
ققنوس در پس عمری طولانی با رنج و درد، بی یار و فرزند، تنها و بی پیوند، بالاخره عمرش به سر می رسد و اجل او را می گیرد. در سراسر عالم هیچ كس را از مرگ رهایی نیست و عجیب آن كه هیچ كس را هم قصد و رغبتی به آن نیست. مرگ سخت و قسی است ولی باید با نرمی با آن رو به رو شد، و شاید در میان همه كارها از همه سخت تر همین باشد
این نكته نیز درخور توجه است كه عطار بر مبنای این اعتقاد كه همگان طعم مرگ را می چشند
كل نفس ذائقة الموت، در مقابل این باور دیرینه اقوام و ملل مختلف كه طی قرون و اعصار ققنوس را نماد و نماینده حیات جاودان می دانستند، تنها كسی است كه در آن زمان با صراحت و روشنی ققنوس را فانی و بچه ققنوس سر از خاكستر برآورده را زاده او، نه خود او، می داند و در ابیات آخر شعر بر همه گیر بودن مرگ و ضرورت آمادگی برای مقابله با مرگ تاكید می كند.
http://qoqnoos.com/news/images/stories/hajivand.jpg
ققنوس در آتش اثر عبد الله حاجی وند
نيما يوشيج
قُقنوس، مرغ خوشخوان، آوازه ی جهان،
آواره مانده از وزش بادهای سرد،
بر شاخ خيزران،
بنشسته است فرد.
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.
او ناله های گمشده ترکيب می کند،
از رشته های پاره ی صدها صدای دور،
در ابرهای مثل خطی تيره روی کوه،
ديوار يک بنای خيالی
می سازد.
از آن زمان که زردی خورشيد روی موج
کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ شغال، و مرد دهاتی
کرده ست روشن آتش پنهان خانه را
قرمز به چشم، شعله ی خردی
خط می کشد به زير دو چشم درشت شب
وندر نقاط دور،
خلق اند در عبور ...
او، آن نوای نادره، پنهان چنان که هست،
از آن مکان که جای گزيده ست می پرد
در بين چيزها که گره خورده می شود
يا روشنی و تيرگی اين شب دراز
می گذرد.
يک شعله را به پيش
می نگرد.
جايی که نه گياه در آنجاست، نه دمی
ترکيده آفتاب سمج روی سنگهاش،
نه اين زمين و زندگی اش چيز دلکش است
حس می کند که آرزوی مرغها چو او
تيره ست همچو دود. اگر چند اميدشان
چون خرمنی ز آتش
در چشم می نمايد و صبح سپيدشان.
حس می کند که زندگی او چنان
مرغان ديگر ار بسر آيد
در خواب و خورد
رنجی بود کز آن نتوانند نام برد.
آن مرغ نغزخوان،
در آن مکان ز آتش تجليل يافته،
اکنون، به يک جهنم تبديل يافته،
بسته ست دمبدم نظر و می دهد تکان
چشمان تيزبين.
وز روی تپه،
ناگاه، چون بجای پر و بال می زند
بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ،
که معنيش نداند هر مرغ رهگذر.
آنگه ز رنج های درونيش مست،
خود را به روی هيبت آتش می افکند.
باد شديد می دمد و سوخته ست مرغ!
خاکستر تنش را اندوخته ست مرغ!
پس جوجه هاش از دل خاکسترش به در.
علامه دهخدا
گويند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آيد هيزم بسيار جمع سازد و بر بالای آن نشيند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هيزم افتد و خود با هيزم بسوزد و از خاکسترش بيضه ای پديد آيد و او را جفت نمی باشد و موسيقی را از آواز او دريافته اند. (برهان)
بخش از ققنوس اجرا شده با آجر اثر اخویان
http://qoqnoos.com/news/images/stories/akhavian.jpg
شنیـــدم که چــون عمــر ققنس سرآیــــد
شب مــــــرگ از آشیـــانش بــرآیــــــد
فــــراهم کنـــــد هیزم و نغمه خـــوانـــد
دم واپسیـــن نغمه اش خـــوشتر آیـــــــد
بـــه منقار مادینــــه منقــــار سایــــــــــد
بدان سان که از سودنش اخگـر آیــــــــد
پر و بال بر هم زند ســوی هیــــــــــزم
کـــز اخگـــر یکی شعله آذر آیـــــــــــد
بسوزد پروبال و تـــن در آتــــــــــــــش
کــه بـــر جای یک مشت خــاکستر آیــد
ز خاکسترش بیضـــه گـــردد نمــــــودار
زان بیضــه اش قفس دیگـــــــر آیـــــد
تـــو افسانه خـــوان این حکایت ولیــکـن
مـــــرا قصــه مــــرگ وی بــــاور آیـد
از لطیف ناظمی
بدون شک ادبیات کهن و غنی مابا قصههای دلکش و نظم و نثر دلپذیر و داستانهای پر از طنز و زیبا و کنایههای دلنشین در میان ادبیات جهان مقامی شامخ و جایی ممتاز و برجسته دارد.
در بین داستانها و استورهها، شاهکارهایی وجود دارد که از ویژگیهای آثار مذکور، حماسههای ملی و شورانگیزی است که نتایجی مفید و شادیبخش و امیدوارکننده دارد که داستانهای و قصهها به آنها ختم میشود و خواننده را به زندگی امیدوارتر و در مواجه با مشکلات و ناملایمات استوارتر مینماید.
این از خصوصیات ادبیات کهن ما است که چون میراثی گرانبها به دست مردم بافضل و دانش ما رسیده و حفظ و حراست از آن وظیفهی هر فردی فرهنگخواه و ادبدوست است. در این داستانها که بیش از هزار هاسال دارند از پرندگان و مرغانی نام برده شده که یا در اصول چنین پرنده گانی وجود نداشتهاند و یا چیزی بودهاند که در طول زمان بهخاطر سینه به سینه نقل کردن آنها چهره عوض کرده و تغییر ماهیت دادهاند و یا بهطور کلی ساخته و پرداختهی فکر نویسنده و حماسهسرا بوده است.
در لابهلای افسانهها و قصههای شرقی از این مرغان زیاد سخن رفته است مشهورترین این مرغان ققنوس، سیمرغ، عنقا، هما،، بوتیمار و هدهد هستند که هر کدام از این مرغان استورهای، نماد خوی و خصلتی شده است. برای نمونه، عنقا، نماد بلندپروازی و هما، مرغ سعادت و اقبال، و ققنوس، مظهر عمر دراز است.
م : ققنوس
|
behnam5555 |
12-06-2011 02:49 PM |
ماچوپيچو, يکي از عجايب هفتگانه دنياي متمدن
http://www.gashtvagozar.com/Images/Matlab/macho.jpg
ساختار ,تاریخچه و حتی محل قرارگرفتنش هم مثل نامش عجیب و غریب است. بی سبب نیست که لقب یکی از عجایب هفتگانه دنیای متمدن را از آن خود کرده و هرساله هزاران گردشگر مشتاق را به سوی خود می خواند.
تاریخچه ماچوپیچو
"ماچوپیچو,شهرگمشده اینکاها" در حدود سال ۱۴۵۰ میلادی ساختهشده و صدها سال پیش در زمان فتح اینکاها توسط اسپانیاییها متروک شدهاست. برای قرنها فراموش شدهبود و به جز عدهای از مردم محلی کسی از آن نامی به خاطر نداشته است.تا اینکه در روز ۲۴ جولای سال ۱۹۱۱ میلادی، این شهر باستانی «پرو» توسط یكی از باستان شناسان دانشگاه «ییل» (Yale) كشور «آمریكا» به نام «هیرام بینگهام» (Hiram Bingham) كه فارغ التحصیل رشته ی باستان شناسی و رشته ی علوم سیاسی بود، كشف شد.
البته بسیاری معتقدند،پیش از وی هم افراد محلی و حتی برخی مبلغان مسیحی به این مکان رفته بودند،اما بدون شک «هیرام بینگهام» نخستین باستان شناسی بود که به این منتطقه راه یافت.
ماچوپیچو machupicchu به معنای "قله قدیمی" ,یکی از زیباترین و اسرار آمیز ترین مکانهای تاریخی جهان است. این شهر در ارتفاع 2430متری بالای سطح دریاو در کوه های آند ساخته شده است.اینکاها ساختن این شهر را از ابتدای قرن 15 میلادی شروع کردند و در حوالی سال1450 میلادی در اوج قدرت امپراطوریشان ساخت آن را به پایان بردند .بینگهام آثار تاریخی زیادی در بقایای این شهر تاریخی كشف كرد كه بخش اعظم آن ها اكنون در موزه ی دانشگاه ییل نگهداری می شوند و مسؤولان این موزه پس از سالها حاضر به عودت ۴۰۰۰۰ اثر تاریخی این شهر شدندو رئیس جمهور و مردم پرو در تلاش اند که این آثار را باز پس گیرند.
عجایب ماچوپیچو
بر اساس شواهد باستانشناسي، ماچوپيچو شهري معمولي نبوده و از آن به عنوان خلوتگاهي براي گذران اوقات فراغت بزرگان اينكا استفاده ميشده است. اين محوطه باستاني از يك قصر بزرگ، چندين معبد كه در اطراف حياط قصر براي خدايان اينكا ساخته شده و حدود 150 خانه براي خدمتگذاران،تشكيل شده است.
تخمين زده ميشود كه حداكثر 750 نفر قادر به سكونت همزمان در اين شهر كه در حدود 5 كيلومتر مربع وسعت دارد، بودهاند و به احتمال زياد در فصلهاي باراني كه سفرهاي بزرگان اينكا به ماچوپيچو قطع ميشده است،جمعيت شهر بسيار كمتر از اين تعداد ميشده است.
اينكاها اين محوطه را به خاطر موقعيت جغرافيايي و زمينشناختي استثنايياش براي ساخت ماچوپيچو انتخاب كردهاند. بر اساس اعتقاد اينكاها، شبح سلسله جبالي كه در پشت ماچوپيچو به چشم ميخورد، نمايانگر چهره اينكا است كه سر به آسمان برداشته است. اينكاها اعتقاد داشتند كه سنگها و صخرههاي استوار زمين نبايد از سرجايشان خارج يا قطعهقطعه شوند و به همين خاطر كل بناهاي ماچوپيچو را با قطعه سنگهايي ساختند كه به صورت منفرد در كوهستان پيدا ميكردند.
در ساخت بسياري از عمارتهاي ماچوپيچو از هيچ نوع ملاطي استفاده نشده است و معماران اينكا با محاسبات دقيق و برش ظريف سنگها، موفق به ساخت ديوارهاي عظيمي شدهاند كه درز ميان سنگهايش كمتر از يك ميليمتر است. ديگر ويژگي منحصر به فرد معماري ماچوپيچو، يكپارچگي و تركيب عناصر معماري با ويژگيهاي محيطي است، چنان كه معماران اينكا از بسياري از ديوارهها و تختهسنگهاي موجود در محوطه براي ساخت قسمتهاي مختلف ماچوپيچو استفاده كردهاند.
بخش های مختلف ماچوپیچو
مجموعه ماچوپيچو را ميتوان به سه بخش كشاورزي، مسكوني و مذهبي تقسيم كرد. ورودي اصلي اين قلعه در قسمت جنوب غربي آن و در انتهاي جادهاي موسوم به «مسير اينكا» قرار داشته است. اما ورودي فعلي كه در جنوب شرقي اين محوطه قرار دارد، به محوطههاي كشاورزي ماچوپيچو منتهي ميشود. در بخشهاي كشاورزي ماچوپيچو كه از مزارع پلكاني و كانالهاي آبياري تشكيل شده است، اينكاها محصولاتي چون سيبزميني و ذرت ميكاشتهاند كه با توجه به دورافتادگي اين قلعه از ديگر نقاط امپراطوري اينكا، نقش مهمي در تأمين آذوقه ساكنانش داشته است.
بخش مسكوني ماچوپيچو كه با ديواري از بخش كشاورزي آن جدا شده است، از خانههايي با بامهاي شيبدار پوشالي و درهاي ذوزنقهاي شكل تشكيل شده است. بعضي از اين خانهها دو طبقه هستند كه احتمالاً دسترسي به طبقه دوم آنها به كمك نردبانهاي طنابي ميسر ميشده است، چرا كه در ارتفاعي كه ماچوپيچو ساخته شده است درخت چنداني براي ساخت نردبان وجود ندارد.
بخش مسكوني ماچوپيچو با ميدان بزرگي از بخش مذهبي آن جدا ميشود. اين بخش باشكوهترين جلوههاي هنر و معماري اينكاها را در خود جاي داده كه از مهمترين آنها ميتوان به «معبد بزرگ مركزي»، «معبد سه پنجره»، «معبد خورشيد» و آرامگاههاي سلطنتي تشكيل شده است.
در اين بخش همچنين قطعه سنگي موسوم به «سنگ اينتيهواتانا» وجود دارد كه اطلاعات باارزشي درباره دانش نجوم و ستارهشناسي اينكاها در اختيار كارشناسان گذاشته است. اين سنگ به طور دقيق نقاط اعتدال پاييزي و بهاري (زماني كه روز و شب طول يكساني پيدا ميكنند) و ديگر پديدههاي نجومي را نشان ميداده است. شيوه كاركرد اين سنگ كه بر فراز ستوني قرار دارد به اين ترتيب است كه در ظهر روز 21 مارس (اعتدال بهاري) و 21 سپتامبر (اعتدال پاييزي) خورشيد درست بر فراز ستون و روي سنگ اينتيهواتانا قرار ميگرفته است، به طوري كه سنگ و ستون هيچ سايهاي تشكيل نميدادهاند.
شهر ماچوپیچو سال ها پیش در فهرست میراث جهانی یونسكو به ثبت رسید و پس از مدتی نیز در فهرست میراث جهانی در خطر یونسكو قرار گرفت.با این وجود، تعداد زیادی از باستان شناسان جهان بر این باورند كه نبود كنترل بر تعداد گردشگران ماچوپیچو، این شهر و اكوسیستم اطراف آن را به سمت نابودی پیش می برد.
|
behnam5555 |
12-06-2011 02:54 PM |
چهرهخوانی
چهرهخوانی هنری کهن است که در سراسر جهان شناخته شده و اولین چیزی که در یک چهره توجه شما را جلب میکند تقارن نداشتن صورتهاست. اجزای مختلف چهره نمایانگر شخصیت فردی و اجتماعی شماست...
چانه: در چهرهشناسی، چانه نشاندهنده صفاتی از جمله قاطعیت، رقابتجویی و پرخاشگری است. اگر چانهای بزرگ و برجسته دارید یعنی صفاتی از جمله قاطعیت، رقابتجویی و پرخاشگری جزو خصوصیات شماست. اگر چانهای کوچک دارید فردی آرام و صلحطلب هستید.
گونهای کشیده و برجسته: به محض اینکه وارد جمعی میشوید تمام نگاهها به سمت شما خیره خواهد شد این گونهها، گونههای سینمایی نام دارند.
پیشانی بیرون زده: نشانگر تخیلگرا بودن و ابتکار در زندگی شخصی شماست.
پیشانی که به سمت عقب شیب دارد: نشانگر حافظه قوی و واکنش سریع به اعمال است.
پیشانی صاف: نشانگر تصمیمگیری فیالبداهه و پذیرای عقاید جدید و متفاوت است.
برجستگی گوشتی بین ابروها: نشانگر اراده قوی، راسخ و همت در انجام امور زندگی است.
برآمدگی استخوانی بالای ابرو: نشانگر احترام به قوانین و مقررات است.
ابروهای پرپشت: نشانه داشتن تفکر مبهم است و این افراد بیشتر شنونده هستند تا اینکه اطلاعاتی به دیگران بدهند.
ابروهای پیوسته: نشانه داشتن تفکر دائم بوده و این افراد در استراحت مشکل دارند.
ابروکمانی: ارتباط خوب با مردم، یادگیری با مثالهای کاربردی.
ابروهای صاف: برخورد منطقی با امور.
ابروی هشتی: ریاستطلبی، درستکاری.
بینی: دقیقا در وسط صورت قرار گرفته و مهمترین عضو است و اولین ورودی برای دریافت انرژی است.
بینی بزرگ: حس ریاست و علاقه به ایجاد تحول.
بینی بلند: نیاز به تسلط بر محیط کار.
بینی کوتاه: توان پایان دادن به کارها و سختکوش.
بینی بلند و صاف: (در نیمرخ انحنایی روی بینی دیده نمیشود) شیوه کار منطقی و برنامهریزی بلندمدت.
بینی مقعر: (در نیمرخ تورفتگی روی بینی دیده میشود) شیوه کار احساساتی، نیاز به قدردانی از زحمات.
بینی که (پرههای باز و عریض دارد): حمایت از عزیزان و نزدیکان بامحبت، تلاش برای موفقیت خانواده.
بینی کوچک: مستقل و حمایت کم از اطرافیان.
بینی سربالا: اعمال صحبتهای نسنجیده، شنونده خوب.
بینی نوکپهن: (نوک بینی پهن و گوشتی) کسب امنیت مالی، مالاندوزی.
بینی با نوک گرد: هنردوست و زیباییطلب.
بینی با نوک نازک: ولخرج.
|
اکنون ساعت 12:23 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)