غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را |
نقل قول:
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را |
حبه خضرا خور کز روی سبک روحی
هر کاو بخورد یک جو بر سیخ زند سی مرغ |
ماهی که قدش به سرو میماند راست
آیینه به دست و روی خود میآراست |
که قدش به سرو میماند راست
آیینه به دست و روی خود میآراست |
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا |
همچو من افتادهٔ این دام شوی
ای بس که خراب باده و جام شوی |
نقل قول:
با ما منشین اگر نه بدنام شوی |
به وفا می وصالم درداد
چون مست شدم جام جفا را سرداد |
اول به وفا می وصالم درداد
چون مست شدم جام جفا را سرداد |
عشوه پرست من بیا، می زده مست و کف زنان حسن تو پرده گو بدر پردگیان راز را |
اگر عشق تو خون من نریزد
غمت را هر شبی مهمان که دارد؟ |
دعاهای سحر گویند میدارد اثر آری اثر میدارد اما کی شب عاشق سحر دارد |
هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما |
ای صبا یاری نما اشک نیاز من ببین رنجه شو بنگر که یار نازنین من کجاست |
کجاست می؟ که به جان آمدم ز خسته دلی
که پر ز شیوه و سالوس و زرق و طامات است |
رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ |
آن یار، که در میان جان است
بر گوشهٔ دل نهاد ما را |
دل به خاک رهگذارش عمرها پهلو نهاد او گذاری بر دل خاکی نهاد ما نکرد |
از کیمیای مهر تو ز گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود |
تافته اندر دلم پرتو مهر رخت
میکنم از آب چشم خانهٔ دل را خراب |
همین منادی عشقست در درون خراب که آنکه میدهد این ملک را رواج یکیست |
فلک پیشم زمین بوسد، چو من خاک درت بوسم
ملک پیشم کمر بندد، چو تو سلطان من باشی |
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود |
حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما |
حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین
غافل مشو که کار تو از ناله می رود |
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا
شادی همه لطیفه گویان صلوات |
با آنکه از وی غایبم وز می چو حافظ یابیم
در مجلس روحانیان گه گاه جامی می زنم |
پیامی آورد از یار و در پیاش جامی
به شادی رخ آن یار مهربان گیرد |
ساقی که جامت از می صافی تهی مباد
چشم عنایتی به من درد نوش کن |
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را |
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد |
نقل قول:
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد |
که رخش روشنی خور بگرفت
گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت |
نقل قول:
وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت |
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند
و آنکه این کار نداست در انکار بماند |
نه وصل بماند و نه واصل
آن جا که خیال حیرت آمد |
طایر دولت اگر بازگذاری بکند
یار باز آید و با وصل قراری بکند |
نی دولت دنیا به ستم میارزد
نی لذت مستیاش الم میارزد |
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند |
اکنون ساعت 04:06 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)