پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

افسون 13 11-07-2012 08:59 AM

بامداد
کنار پنجره می نشینم
و جهان
به کردار رهگذران
لختی آنجا پا سست میکند و
در برابرم سر فرود می آورد و میگذرد

این اندیشه های کوچک
به خش خش برگها ماند
در خاطرم شادمانی را زنده می کند

تو را هستی ات به چشم نمی آید
آنچه می بینی سایه ی توست

نمی توانم بهترین را برگزینم
بهترین است که مرا برمی گزیند

ما ... برگهایی که خش خش میکنیم
آوازی داریم که به توفان ها پاسخ می گوید
اما تو که این گونه خاموشی ، کیستی؟
"من تنها یک گلم"

رابیندرانات تاگور

ماهین 11-07-2012 09:26 AM

کوچه....هما میر افشار
 
بی طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم ؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم ،
دگر از پا نشستم
گوییا زلزله آمد ،
گوییا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو ، کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

تو همه بود و نبودم
تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من
که ز کوی ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی ؟!
نتوانم ، نتوانم
بی تو من زنده نمانم
هما میر افشار

مستور 11-07-2012 02:03 PM

بیش از این ها آه آری
بیش از این ها می توان خاموش ماند
می توان یک عمر زانو زد
با سری افکنده در پای ضریحی سرد
می توان در گور مجهولی خدا را دید
می توان در حجره های مسجدی پوسید
چون زیارتنامه خوانی پیر
می توان چون صفر در تفریق و جمع ضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت
می توان همچون عرو سک های کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید


فروغ فرخزاد

ماهین 11-07-2012 09:20 PM

هر روز به این فکر می کنم،
هر روز تموم می شم !

هر روز به این فکر می کنم ،
هر روز تموم می شی !

من در دیروز های تو ،
دود شده ام ،
خاک شده ام ،
دفن شده ام !

و تو ،
در امروز های من ،
حک شده ای ،
خط شده ای ،
قاب شده ای !

شاید این شعر ،
آخرین بهانه است ،
برای دیروز ها و امروز های هر روزهای من !
نازلی عسکری

مستور 11-07-2012 09:39 PM

با من رازی بود
که به کوه گفتم
با من رازی بود
که به چاه گفتم
توی راه دراز
به اسب سیاه گفتم
بی کس و تنها
به سنگهای راه گفتم
با راز کهنه
از راه رسیدم
حرفی نروندم
حرفی نروندی
اشکی فشوندم
اشکی فشوندی
لباموبستم
از چشمام خوندی

احمد شاملو

ماهین 11-07-2012 10:23 PM

حافظ
 
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

ای که در زنجیر زلفت جای چندین اشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

بس غریب افتاده است ان مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب

گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحر گاهان حذر کن چون بنالد این غریب

گفت حافظ اشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
حافظ

مستور 11-07-2012 10:58 PM

پیش رخ تو ای صنم
کعبه سجود می کند
در طلب تو آسمان
جامه کبود می کند
ای تو فروغ کوکبم
تیره مخواه چون شبم
در دل بینوای من
عشق تو چنگ می زند
شوق به اوج میرسد
صبر فرود می کند
مطرب عشق او به هر
پرده که دست می برد
پرده سرای سایه را
پر ز سرود می کند

هوشنگ ابتهاج

mohammad.90 11-07-2012 11:04 PM

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
 
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...





ماهین 11-07-2012 11:22 PM

می خواهم با تو بمانم
می خواهم با تو بگریزم
میان این همه دیوار
نه راهی در پیش
نه راهی در پس
زمین به هم دردی با من تکانی می خورد
همه جا باد است و لرزش
سکوت را هم یارای هم دردی با من نیست
به کجا گریزم ای یار
ای یگانه ترین یار
جستجوی بی پایانی در اندرونم
ترا ان جا هم خواهم یافت
ترا در مخفی ترین خلوت درون
ترا ای فرشته کوچک انتظار
ترا ای فرشته عذاب زندگیم
با یافتن تو
جستجوی دوباره ای آغاز خواهم کرد
به درون تو
این راه را برگشتی هست ؟
گیتا صرافی

افسون 13 11-09-2012 08:16 AM

کشمکش درون

تلنگری در اوج احساسات

فرار از چیزی که هست

چشم بستن روی زیبایی

دوستی با تنهایی

رعایت قوانین بی قاعده

منطقی به اندازه یک عقیده

راهی به دشواری شکنجه

اسیری به جرم نوازش عشق

وسوسه ای به ژرفای خیانت

طرد شدن از عواطفی بی چهارچوب

زنجیری به پا از جنس مردگی

زیستن برای حیات دادن به دلهره

توضیحی برای یک آغوش

دلی تهی از رضایت

چشمها در کمین هم

گریز از طپشی نامعلوم

ذره ای لذت در چمبر ترس

نجوای باران در خشکسالی

سردی دل از گذشته

صدور حکم آشفتگی

استدلالی برای آزادی

شرمی برای بوسیدن

حکمی برای زیستن

دستی برای دوستی

حرفی برای شکستن

سوزش دیده از مه غلیظ بی احساسی

پناهگاهی از جنس دوات

دادگاهی به وسعت ورقی سفید

"چه تصویر درهمی است زندگی"


اکنون ساعت 03:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)