می خواستم نام تو را بدانم و تنها نامی را که می خواستم ، ندانستم... |
جان و جهان! دوش کجا بوده اي نی غلطم، در دل ما بودهای دوش ز هجر تو جفا دیدهام ای که تو سلطان وفا بودهای آه که من دوش چه سان بودهام!؟ آه که تو دوش کرا بودهای!؟ رشک برم کاش قبا بودمی چونک در آغوش قبا بودهای زهره ندارم که بگویم ترا « بی من بیچاره چرا بودهای؟! » یار سبک روح! به وقت گریز تیزتر از باد صبا بودهای بیتو مرا رنج و بلا بند کرد باش که تو بنده بلا بودهای رنگ تو داری، که ز رنگ جهان پاکی، و همرنگ بقا بودهای آینهٔ رنگ تو عکس کسیست تو ز همه رنگ جدا بودهای مولانا |
داره بــــارون مـیـــاد بـــــــازم، درای آســمـــون بـــازه دوبــــاره نــم نـــم بـارون منـــــو یــــــاد تــــو میـنـدازه حــــالا کــــه تــــــو ازم دوری منــــم هـم بغض بارونم چـــه حســـی داره بــــاریدن، من این احساسو می دونم بــــرای ایــــن دل پـــر درد یه درمون از خدا می خوام .... خدای مــــن،نـــذار گــــریه واسه چشمام یــه عادت شه مـــی خـــوام بــــارون که بند اومد دعاهامم اجابت شه |
گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل باریدم گفتی که ببوس روی نیلوفر را از عشق تو گونه های او بوسیدم گفتی که ستاره شو دلی روشن کن من همچو گل ستاره ها تابیدم گفتی که برای باغ دل پیچک با ش بر یاسمن نگاه تو پیچیدم گفتی که برای لحظه ای دریا شو دریا شدم و ترا به ساحل دیدم گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش مجنون شدم و ز دوریت نالیدم گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز گل دادم و با ترنمت روییدم گفتی که بیا و از وفایت بگذر از لهجه بی وفاییت رنجیدم گفتم که بهانه ات برایم کافیست معنای لطیف عشق را فهمیدم ........ |
محتاج سکوت ستاره!
محتاج لطافت صبح! محتاج صبر خدا! من محتاج ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم! من محتاج واژه های ساده و بی تکلفم واژه هائی که بشود با آب غسلشان داد! من محتاج نگاهی از جنس آب و لبخندی از جنس صداقتم! من محتاج عطر یک احساس باران زده ی نمناکم! من محتاج توام! محتاج نگاه تو، محتاج لبخند تو، محتاج احساس تو، همین! از این ساده تر و بی تکلف تر در کلام من نمی گنجد! من محتاج توام که بیایی و مرورم کنی! با یک هوا هق هق! با یک جفت نگاه خیس! من محتاج یک دنیا آسمان ِ ابریَم! که ببارد،....که برای من بشود، بهانه ای از جنس معجزه! تا بگویم تو را به هرمت این ابرها که می گریند قسم!.... |
..رفتم و ماندهام دلی کشته به دست و پای تو..
سنگ شکاف میکند در هوس لقای تو جان پر و بال میزند در طرب هوای تو آتش آب میشود عقل خراب میشود دشمن خواب میشود دیده ي من برای تو جامه صبر میدرد عقل ز خویش میرود مردم و سنگ میخورد عشق چو اژدهای تو بند مکن رونده را گریه مکن تو خنده را جور مکن که بنده را نیست کسی به جای تو آب تو چون به جو رود کی سخنم نکو رود گاه دمم فرودرد از سبب حیای تو چیست غذای عشق تو؟ , این جگر کباب من چیست دل خراب من کارگه وفای تو خابیه جوش میکند کیست که نوش میکند چنگ خروش میکند در صفت و ثنای تو عشق درآمد از درم دست نهاد بر سرم دید مرا که بیتوام گفت مرا که وای تو دیدم صعب منزلی درهم و سخت مشکلی رفتم و ماندهام دلی کشته به دست و پای تو {پپوله} |
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود داغ تو دارد این دلم , جای ِ دگر نمیشود دیده عقل مست ِ تو , چرخه چرخ پست ِ تو گوش طرب به دست ِ تو , بیتو به سر نمیشود جان ز تو جوش میکند , دل ز تو نوش میکند عقل خروش میکند , بیتو به سر نمیشود خمر من و خمار ِ من , باغ من و بهار من خواب من و قرار من , بیتو به سر نمیشود جاه و جلال من تویی , ملکت و مال من تویی آب زلال من تویی , بیتو به سر نمیشود گاه سوی وفا روی , گاه سوی جفا روی آن ِ منی کجا روی ؟! , بیتو به سر نمیشود دل بنهند برکنی , توبه کنند بشکنی این همه خود تو میکنی , بیتو به سر نمیشود بی تو اگر به سر شدی , زیر جهان زبر شدی باغ ارم سقر شدی , بیتو به سر نمیشود گر تو سری , قدم شوم , ور تو کفی , علم شوم ور بروی ,عدم شوم , بیتو به سر نمیشود خواب مرا ببستهای , نقش مرا بشستهای وز همهام گسستهای , بیتو به سر نمیشود گر تو نباشی یار ِمن , گشت خراب کار من مونس و غمگسار من , بیتو به سر نمیشود بی تو نه زندگی خوشم , بیتو نه مردگی خوشم سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود حضرت مولانا {پپوله} دانلود =>بی تو بسر نمی شود {پپوله} |
من به هر شاخه نشستم، دل به هر دانه که بستم سوگ تازه ای نوشته، روی سینه شکستم من اسیر سرنوشتم، سرنوشت پیر و زشتم جای حرف خوب بودن، حرف رفتن و نوشتم تو هنوز اول راهی، راه من راه تباهی جفت پرواز تو بازه! جفت من،کفتر چاهی فصل من فصل خزونه، یه خزون بی نشونه حیفه از من دیگه گفتن! کار من دیگه تمومه تو سرانگشتای بارون،من تولدی ندیدم گل گلدون حیاط و توی تاریکی نچیدم من سراینده دردم عاشق گلهای زردم اما حتی دیگه امروز ،شعرامم خط خطی کردم تو هنوز اول راهی،راه من راه تباهی جفت پرواز تو بازه جفت من، کفتر چاهی |
ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو گر نگویی با کسی با عاشقان باری بگو! قصه کن در گوش ما گر دیگران محرم نیند با دل پرخون ما پیغام دلداری بگو آن مسیح حسن را دانم که میدانی کجاست با کسی کز عشق دارد بسته زناری بگو بانگ برزن عاشقی را کو به گل مشغول شد گو که شرمت باد از آن رخ ترک گلزاری بگو ای صبا خوش آمدی , چون بازگردی سوی دوست حال من دزدیده اندر گوش عیاری بگو سوسنی با صد زبان گر حال من با او بگفت تو چو نرگس بیزبان از چشم اسراری بگو با چنان غیرت که جان دارد , بگفتم پیش خلق شمس تبریزی بگویم؟ گفت جان : آری بگو مولانا |
روزاي خيلي طلايي يادته روز ترس از جدايي يادته |
اکنون ساعت 08:19 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)