پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

sare 08-14-2009 08:12 PM

آدمك اخر دنياست بخند
ادمك مرگ همين جاست بخند
دست خطي كه تو را عاشق كرد
شوخي كاغذى ماست بخند
ادمك خر نشوى گريه كني
كل دنيا سراب است بخند
ان خدايي كه بزرگش خواني
به خدا مثل تو تنهاست بخند
__________________

aahang 08-14-2009 09:27 PM

مراباورکن
 
{پپوله}
دردهای پنهان من پنجره باز است اما توری فولادین و زنگ خورده
راه عبور را به دهلیز مرگ کشانده است
دردهای پنهان من
در باز است اما دژخیم سیاه پوش با گررزهای آتشین
چنان می کوبد بر فولادین آن
که گوی سندان است و آهن گداخته...

aahang 08-14-2009 09:32 PM

ادامه
 
:53:دردهای پنهان من
باتلاق اندیشه های انسانی
باشمایم
سکوتی پراز فریاد
غم باد نای خسته ام گشته
که حتی فرورفتن لقمه های کوچک حیات را
که حتی رها گشتن قطره های آب زندگانی را
جان کاه است

aahang 08-14-2009 09:43 PM

این سروده ار خودم بود دلیلش اندوه پس از مرگ عزیزان بود
ایمان بیاورید به آغاز فصل سرد چون :
در این اتاق نه پنجرهایست که باز شود ونه دری که بسته شود
تنها شماید هم محفلان من
اکنون که پنهان تر از شمایم
دست وپایم، چشم و گوشم در خل و زنجیرند
تنها شماید هم محفلانم

Hiwa 08-16-2009 01:13 PM

بوی باران ،
بوی سبزه ،
بوی خاک شاخه های شسته ، باران خورده پاک

آسمان آبی
و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس ،
رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد ،
خلوت گرم کبوترهای مست،
نرم نرمک میرسد
اینک بهار

خوش به حال روزگار ...
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب ؛
ای دل من،
گرچه در این روزگار جامه رنگین نمی پوشی
به کام باده رنگین نمی بینی
به جام نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو
اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ ...
ای روزگار.................

ساقي 08-17-2009 12:15 AM

بزن آن پرده بزن آن پرده اگر چند تو را سيم از این ساز گسسته
 
بزن آن پرده بزن آن پرده اگر چند تو را سيم از این ساز گسسته
بزن این زخم اگر چند در این کاسه تنبور نماندست صدایی
بزن این زخمه بر ان سنگ بر آن چوب
بر ان عشق که شاید بردم راه بجایی
پرده دیگر مکن و زخمه به هنجار کهن زن
لانه جغد نگر کاسه آن بر بط سعدی ز خموشی
نغمه سر کن که جهان تشنه آواز تو بینم
چشمم آن روز مبیناد که خاموش در این ساز تو بینم
نغمه تست بزن آنچه که ما زنده بدانیم
اگر این پرده بر افتد من و تو نیز نمانیم
اگر چند بمانیم و بگوئیم همانیم



...

Hiwa 08-17-2009 08:15 AM

هر عهد که با چشم دل انگیز تو بستم
امشب همه را چون سر زلف تو ، شکستم

فریاد زنان ،‌ ناله کنان عربده جویان
زنجیر ز پای دل دیوانه گسستم

جز دل سیهی فتنه گری ، هیچ ندیدم
چندان که به چشمان سیاهت نگريستم

دوشیزه ی سرزنده ی عشق و هوسم را
در گور نهفتم به عزایش بنشستم

مَی خوردم و مستی ز حد افزودم و ، آنگاه
پیمان تو ببریدم و پیمانه شکستم

عشقت ز دل خون شده ام دست نمی شست
من کشتمش امروز بدین عذر که مستم

در پای کشم از سر آشفتگی و خشم
روزی اگر افتد دل سخت تو به دستم

Edrisfm 08-18-2009 10:40 AM

حال من خوب است اما تو باور نکن . . .
 
سلام ؛ حال من خوب است

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور

که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . .

با این همه اگر عمری باقی بود

طوری از کنار زندگی می گذرم

که نه دل کسی در سینه بلرزد

و نه این دل نا ماندگار بی درمانم . . .

تا یادم نرفته است بنویسم:

دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود . . .

خواب باران و پاییزی نیامده را دیدم

دعا کردم که بیایی

با من کنار پنجره بمانی ، باران ببارد

اما دریغ که رفتن ، راز غریب این زندگیست

رفتی پیش از آن که باران ببارد . . .

می دانم ، دل من همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است !

انگار که تعبیر همه رفتن ها ، هرگز باز نیامدن است

بی پرده بگویمت :

می خواهم تنها بمانم

در را پشت سرت ببند

بی قرارم ، می خواهم بروم ، می خواهم بمانم ؟!

هذیان می گویم ! نمی دانم . . .

نه عزیزم ، نامه ام باید کوتاه باشد

ساده باشد ، بی کنایه و ابهام

پس از نو می نویسم:

سلام! حال من خوب است

اما تو باور نکن . . .
_:2:



Hiwa 08-20-2009 11:59 PM

گل ناز . . .

گل نازم
تو با من مهربون باش
واسه چشمام پل رنگین کمون باش
اسیر باد و بارونم شب و روز
گل این باغ بی نام و نشون باش
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش

گل ناز آسمونم بی ستاره است
مثه ابرا دل من پاره پاره ست
دوباره عطر تو پیچیده در باد
نفس امشب برام عمر دوباره است


من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش

گل نازم بگو بارون بباره
که چشماتو به یاد من میاره
تماشای تو زیر عطر بارون
چه با من می کنه امشب دوباره

شب و تنهایی و ماه و ستاره
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش

آه ...
گل ناز
گل ناز
گل ناز

hanif1 08-21-2009 08:48 AM

هــــوالــــرحيـــــم



با نواي گنج قــارون بينـوايـي بيش نيست

پاي بنــدان را تعلــق بنـد پايــي بيش نيست

دولت دنيـا براي خـوردن و بخشيــدن است
هر كـه اين معنـي ندانـد بينـوايـي بيش نيست

چند گـويي اين سـرا چنـد ارزد و آن باغ چند
چنـد روزي بعد جـز گورش بهايـي بيش نيست

گر حصيري يا حصاري از تو مي‌ماند به‌جـاي
مانـد و رفتـي آنچه مانـد ردّ پايـي بيش نيست

ناي غفلت مينــوازد مطــرب عيــــّار دهــر
گوش جان را نغمه هايش ناسزايي بيش نيست

چشم عبـرت بين بيار اي دل كه بينـي آشكـار
كايـن فراخـي هـاي دنيا تنگنـايي بيش نيست

جز طريق دين و دانش هر چه پيمايي خطاست
ورنه اخـلاصت بود آنهـم خطايي بيش نيست

تو نه اصـل از خاك داري تا بفرسايي چو خاك
قـامت جـان را تـن خاكـي قبايـي بيش نيست

عـاشقــان را بال علــم و معـــرفت پرواز داد
لاف عشق از جهل ورزان ادعـايي بيش نيست

راستـي زيـن روزن معنـا چه مي‌بينـي حنيف
اي بســـا آدم كه او آدم نمايــي بيش نيست


محمد حنيفه‌نژاد(حنيف)-زمستان74


اکنون ساعت 09:20 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)