behnam5555 |
12-21-2010 10:28 PM |
لطیفه : آب و گِل خورده
شخصی ، بی ادبی می نمود ، بزرگی او را سرزنش میکرد .
بی ادب گفت :
چه کنم که ، آب و گِل مرا این گونه سرشته اند .
بزرگ گفت :
آب و گِلِ تو را نیکو سرشته اند امّا ، لگد کم خورده است.
|
behnam5555 |
12-21-2010 10:35 PM |
نامه دکتر خانلری به پسرش
�من اکنون آن روز را، از پشت غبار زمان، به ابهام می بینم. سالهای دراز گذشته است. نمی دانم که وضع روزگار"چگونه است"؛بهتر از امروز است یا نیست. اکنون که این نامه رامی نویسم زمانه آبستن حادثه ها است. شاید دنیا زیرو رو شود وهمه چیز دگرگون گردد. امّا این نیز ممکن است که باز زمانی روزگار چنین بماند.
�من نیز مانند هر پدری آرزو دارم که دوران جوانی تو به خوشی وخوشبختی بگذرد. امّا جوانی بر من خوش نگذشته است و امیّد آن دارم که روزگار تو بهتر باشد. دوران ما عصر "جنگ" و فساد است و هنوز نشانه یی پیدا نیست ازاینکه آینده جز این باشد. آخر، سال نیکورا از بهارش میتوان شناخت. سرگذشت من خون دل خوردن و دندان به جگرافشردن بود، که امیّد وارم سر گذشت تو چنین نباشد.
�شاید بر من عیب بگیری که چرا دل از وطن برداشته و ترا به دیار دیگری آورده ام، شاید مرا به بی همّتی متّصف کنی. راستی آن است که این عزیمت بارها از خاطرم گذشته است، امّا نیک میدانم که من و تو ازآن نهالها نیستیم که آسان بتوانیم ریشه از خاک خود بر کنیم ودر آب و هوائی دیگر نموّ کنیم. پدران تو، تا آنجا که خبر دارم، همه اهل خرد واز آن طائفه یی بوده اند که مأمورند میراث ذوق واندیشه گذ شتگان را به آیندگان بسپارند. جان ودل چنین مردمی با هزاران بند و پیوند به خاک و اهل خاک خود بسته است. ازاینهمه تعّلق گسستن کار آسانی نیست.
�امّا شاید"هجرت" من سببی دیگر نیز داشته است وآن مقابله بااهریمن جنگ و دوری از" دیو فساد" است که با او بسیار کوشیده ام و همه خوشی های زندگی ام بر سر این پیکار رفته است، تا اینکه ترا از آسیب او برهانم. اینکه ترا بدیار دیگری آورده ام، ازاین جهت بود که از تو چشم امّیدی داشتم. . .
�اکنون که اینجا آمده ایم و سرنوشت ما این است، باید به فکر حال وآینده خود باشیم. میدانی که کشور ما روزگاری قدرتی و شوکتی داشت. امروز ازآن قدرت وشوکت نشانی نیست. ملّتی آواره ودر سرزمین های پهناور پراکنده ایم.
�دراین وضع، شاید بهتر آن بود که قدرتی کسب کنیم، آنقدر که بتوانیم حریم" کشور" را از دستبرد اجانب نگهداریم و نگذاریم که مارا آلتی بشمارند ودر راه مقصود خویش به کار برند. امّا این هم مجالی میخواهد و معلوم نیست که زمانه آشفته چنین مجالی به ما بدهد.
�پس اگر نمی خواهیم یکباره نابود شویم، باید در پی آن باشیم که برای خود شأن واعتباری جز از راه قدرت مادّی به دست بیاوریم، تا دیگران بملاحظه آن مارا به چشم اعتنا بنگرند وجانب مارا مراعات کنند؛ و اگرگردش زمانه مارا به ورطه نابودی کشید، باری، آیندگان نگویند که این مردم لایق و سزاوار چنین سرنوشتی بوده اند.
�این شأن واعتبار را جز از راه دانش و روش بزرگان حاصل نمیتوان کرد. ملتّی که رو به انقراض می رود، نخست به دانش وفضیلت بی اعتنا میشود. به این سبب برای مردم امروزباید دلیل وشاهد آورد تا بدانند که ارزش ادب ودانش چیست.
�جنگ ها و پیروزی ها در" جنگ" اثری کوتاه دارند. آثار هر پیروزی تا وقتی دوام می یابد که شکستی درپی آن نیامده است. امّا پیروزی معنوی است که میتواند شکست نظامی راجبران کند. تاریخ گذشته ما سراسر برای این معنی مثال ودلیل است. در تاریخ ملّت های دیگر نیز شاهد وبرهان بسیار می توان یافت. فرانسه پس از شکست ناپلیون سّوم در سال 1870 مقام دولت مقتدردرجه اوّل را ازدست داده بود. آنچه بعد ازاین تاریخ موجب شد که باز آن کشور مقام مهّمی درجهان داشته باشد دیگر قدرت سردارانش نبود، بلکه هنر نویسندگان و نقاشانش بود.
�ما نیز باید درپی آن باشیم که چنین نیروئی برای خود به دست بیاوریم. گذشتگان ما بقدروسّع کوشیدند وبرای ما آبرو واحترامی بزرگ فراهم کردند. بقای ما تا کنون مدیون ومرهون کوشش آن بزرگوارن است. امروز ما ازآن پدران نشانی نداریم. آنچه را ایشان بزرگ داشتند ما به مسخره و بازی گرفته ایم. دیو فساد در گوش ما افسانه و افسون می خواند. کسانی هستند که جز در اندیشه انباشتن کیسه خود نیستند. دیگران نیز از ایشان سرمشق میگیرند و پیروی میکنند. اگر وضع چنین بماند لازم نیست که حادثه یی عظیم ریشه وجود مارا بر کند. ما خود به آغوش فنا می شتابیم.
�امّا اگر هنوز امیّدی هست، آن است که جوانان ماهمه یکباره به فساد تن درنداده اند. هنوز برق آرزو در چشم ایشان می درخشد؛آرزوی آنکه بمانند وسر افرازباشند. تاچنین شوری در دلها هست همهِ بدی هارا سهل میتوان گرفت. آینده به دست ایشان است ومن آرزو دارم که فردا توهم دراین صف باشی؛یعنی درصف کسانی که به قدر وشأن خود پی برده اند. مردانه بکوشی و با دشمن درون که فسادست به جنگ برخیزی. اگر دراین پیکار پیروز شدی، دشمن بیرون کاری از پیش نخواهد برد وگیرم که برما بتازند وکار مارا بسازند، باری اینقدربکوشیم تا پس از ما نگویند که مشتی مردم پست و فرومایه بودند و بماندن نمی ارزیدند!
زان پیش که دست وپا فرو بندد مرگ
آخــــرکم ازآنکه دست وپائی بزنیـــــــم.
منبع:ادبیات فارسی پیام نور
|
behnam5555 |
12-21-2010 10:37 PM |
(1)
بهار شوق شگفت تو را به جانم ریخت
هزار پنجره تقدیم آسمانم کرد
به احترام تو از نو بهار سبز آهنگ
مرا به شوق تو آن گونه ذوق مستی داد
«شکرفروش که عمرش دراز باد» چهکرد؟
بجز تو شعر بلندی نمی توانم گفت
بیحوصلهمیغلتم از ایندست به آندست
دلتنگم و در زیر و بم زمزمه هایم
ای آن که مرا می شنوی روی مگردان
در فرصت پیش آمده هم صحبت من باش
در چنبر بی رونق مرداب اسیر است
این پنجره آغاز هم آوایی ما بود
دو جرعه از نفست را در استکانم ریخت
هزار زمزمه در باغ ارغوانم ریخت
هزار نقش بهارانه در خزانم ریخت
که پنج پاره ی نام تو از زبانم ریخت
تو را دو پاره شکر کرد و در دهانم ریخت
بجز تو طرح بلندی نمی توانم ریخت
(2)
بیحوصلهمیغلتم از ایندست به آندست
دلتنگم و در زیر و بم زمزمه هایم
ای آن که مرا می شنوی روی مگردان
در فرصت پیش آمده هم صحبت من باش
در چنبر بی رونق مرداب اسیر است
این پنجره آغاز هم آوایی ما بود
می گویم از اینجا گذری نیست ولی هست
نجوای نجاتیست از این کوچهی بنبست
پروا نکن از خواهش این لولی سرمست
لب وانکنی فرصت من می رود از دست
چشمی که به توفان نگاه تو نپیوست
انگار کسی آمد و این پنجره را بست
رضا معتمد
|
behnam5555 |
12-21-2010 10:39 PM |
کاپیتان
سوت کشتی دریای مرا زخمی کرد
و این تازه شروع بازی بود کاپیتان!
حالا از من فقط موهای خیسم را به جا میآوری
و ساعت شماطهداری
که زنگ نمیزد و میلرزید
میلرزید با نهنگها و والها
میلرزید با صخرهها و آبها
میلرزید با شانههاش و دستهاش
رقاصهای بَدوی
روی عرشه من بودم کاپیتان!
این جنین مرده را از من بیرون بیار
بوی یک زندگی قدیمی میترکد توی دلم
و خیس میکند
تمام خشکیام را
اینجا پیچ خطرناکی ست برگرد!
این شال گرم خاکستری برای تو بود
تا زندگی مرا دور خودت بپیچی
جهان سردتر شده
گند زدی کاپیتان!
دستور بده هالهای نامریی دور سرم بکشند
و مرا به پُست خودم برگردانند
و بادبانها را از پوست دامنم بالا ببرند
دستور بده! برگرد!
دستور بده! برگرد!
دستور بده! لنگر نینداز!
پهلو بگیری دریا را به آتش میکشم
با یک زخم کهنه
این بازی هنوز ادامه دارد
به نقش خود ادامه بده کاپیتان!
روجا چمنکار
|
behnam5555 |
12-21-2010 10:42 PM |
http://www.rasekhoon.net/_WebSiteDat...dbc53c76bc.jpg
علو، ژاله
( ملیت: ایرانی قرن:14)
ژاله علو در سال 1306 در تهران به دنیا آمد. او فارغ التحصیل دانشسرای مقدماتی تهران در سال 1326 بود و بعد در سال 1328 به هنرستان هنرپیشگی رفت و در سال 1329 از این هنرستان فارغ التحصیل شد.ر * ژاله ی علو همسر سابق مرحوم نصرت الله محتشم - کارگردان و بازیگر- تئاتر بود.ر * او ابتدا به تئاتر روی آورد و در سال 1328 با نمایشنامه ی ماری مادلن در تئاتر فردوسی فعالیت تئاتری خود را آغاز همزمان با ثبت نام اش در هنرستان هنرپیشگی آغاز کرد ، حدود یک سال در تئاتر فردوسی فعالیت کرد و بعد از آن به تئاتر تهران رفت و پس از مدتی دوباره به تئاتر فردوسی بازگشت. در مدت فعالیت تئاتری اش در بیش از بیست نمایشنامه ایفای نقش کرد.ر * ژاله علو از صدای بسیار خوبی برخوردار بود و در سال 1331 به رادیو رفت و به گوینده گی برنامه های مختلف پرداخت. یک سال بعد ، در سال 1332 فعالیت خود را در زمینه ی دوبله آغاز کرد و در فیلم های زیادی به جای هنربازیگران معروف سینمای جهان حرف زده است.ر * ژاله علو در سال 1327 وارد سینما شد. نخستین فیلمی که در آن بازی کرد فیلم توفان زندگی نام داشت و آخرین فیلم سینمایی اش ، فیلم سلطان ساخته ی مسعود کیمیایی در سال 1375 بود. او در طول فعالیت بازیگری اش در سینما پنجاه فیلم بازی کرد. فیلمشناسی • كارناوال مرگ (۱۳۸۷) • ملك سليمان (۱۳۸۷) • ساعت شنی (۱۳۸۶) • مهمان مامان (۱۳۸۳) • سلطان (۱۳۷۵) • زن امروز (۱۳۷۵) • طالع سعد (۱۳۷۴) • پری (۱۳۷۳) • روز واقعه (۱۳۷۳) • آدم برفی (۱۳۷۳) • جنگ نفتکشها (۱۳۷۲) • پرواز را به خاطر بسپار (۱۳۷۱) • زمان ازدست رفته (۱۳۶۸) • واسطهها (۱۳۵۶) • صدای صحرا (۱۳۵۴) • قلندر (۱۳۵۱) • آدمک (۱۳۵۰) • لوطی (۱۳۵۰) • داش آکل (۱۳۵۰) • احساس داغ (۱۳۵۰) • پل (۱۳۵۰) • پنجره (۱۳۴۹) • طوقی (۱۳۴۹) • شیرین و فرهاد (۱۳۴۹) • ور پریده (۱۳۴۱) • دندان افعی (۱۳۴۰) • صفر علی (۱۳۳۹) • بی ستارهها (۱۳۳۸) • آسمون جل (۱۳۳۸) • آغا محمد خان قاجار (۱۳۳۳) • افسونگر (۱۳۳۱) • واریته بهار (۱۳۲۸) • طوفان زندگی (۱۳۲۷)
فعالیتها:
• سينما و تئاتر • هنر
|
behnam5555 |
12-21-2010 10:44 PM |
درسی از شکسپیر!!
شکسپیر می گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن
مردی مقابل گل فروشی ایستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود .
وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟
دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی.
وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست!
مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.
|
behnam5555 |
12-21-2010 10:46 PM |
پیرمرد صبح زود از خانه بیرون آمد. پیاده رو در دست تعمیر بود. در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان ماشینی به او زد. به زمین افتاد. مردم دورش جمع شدند و او را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران از او خواستند که آماده شود تا از استخوان هایش عکسبرداری شود. پیرمرد به فکر فرو رفت و یکباره از جا بلند شد و لنگ لنگان به سمت در رفت. به پرستاری که می خواست مانع رفتنش شود گفت که عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستار سعی کرد او را برای ماندن و ادامه درمان قانع کند ولی موفق نشد. از پیرمرد دلیل عجله اش را پرسید. در جواب گفت: زنم در خانه سالمندان است. من هر صبح به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود! پرستار گفت: اصلا نگران نباشید. ما به او خبر می دهیم که امروز دیرتر می رسید. پیرمرد جواب داد: متاسفم! او بیماریِ فراموشی دارد و متوجه چیزی نخواهد شد و حتی مرا هم نمی شناسد! پرستار با تعجب پرسید: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید در حالی که شما را نمی شناسد؟ پیرمرد با صدایی غمگین و آرام گفت: اما من که می دانم او کیست . . .
|
behnam5555 |
12-22-2010 08:02 PM |
چرا عضلات دچار گرفتگی میشوند؟
به خواب عمیقی فرو رفتهاید و ناگهان با احساس درد شدید در ران از خواب بیدار میشوید؛ انگار كه خنجر خوردهاید. برای رهایی از درد مجبور میشوید از تخت پایین بیایید و بایستید.
این وضعیت حتما برای خیلی از شما آشناست و بعضی احتمالا چندین شب پیاپی آن را تجربه كردهاید.
اگر آنقدر خوششانس بودهاید كه هیچ وقت دچار گرفتگی شبانه عضله پا نشدهاید، ممكن است دچار گرفتگی عضله ناشی از نویسندگی یا گرفتگی عضلانی ناشی از ورزش شده باشید. هریك از این حالات با درد یا انقباض ناگهانی و شدید عضلانی همراه است؛ با وجود این كه عملكرد ماهیچه طبیعی است و بین مراحل حمله، هیچ دردی وجود ندارد. همه این حالات گرفتگی عضله نام دارند، ولی هریك از آنها در شرایط مختلف رخ میدهند و بنابراین درمانهای آنها نیز متفاوت است.
یك تصور نادرست این است كه گرفتگیهای عضلانی ناشی از پتاسیم، سدیم یا كلسیم غیرطبیعی بدن است. در حقیقت، در بیشتر گرفتگیهای عضلانی مقدار این مواد در بدن طبیعی است و درمان برای تجدید این مواد معدنی كه الكترولیت نامیده میشوند، تاثیر چندانی ندارد.
پاهایی كه مزاحم خوابند
علت گرفتگی عضلانی شبانه پاها ناشناخته است. به نظر میرسد كه تكرار این حالت با افزایش سن بیشتر میشود، ولی ارتباط واضحی با مشكلات گردش خون یا التهاب مفاصل ندارد. ارزیابی افرادی كه دچار این مشكلند، معمولا شامل اندازهگیری قند خون، الكترولیتها و مواد معدنی (مانند پتاسیم، سدیم، منیزیم و كلسیم) میشود.در بین افرادی كه از این وضعیت رنج میبرند، بندرت میتوان علت مشخصی را پیدا كرد.
بعضی از مطالعات گرفتگی عضلانی شبانه پاها را با دیابت، صافی كف پا، نشستن طولانی و از دست دادن آب و نمك بدن (مثلا از ورزش) مرتبط دانستهاند. داروهایی كه باعث تغییر الكترولیتها میشوند، مانند داروهای مدر كه باعث از دست رفتن نمكها یا پتاسیم میشوند نیز ممكن است در به وجود آمدن این حالت نقش داشته باشند.
درمان مشخصی برای گرفتگی عضلانی شبانه پاها وجود ندارد، ولی این موارد در بعضی از افراد نتایج مناسبی داشتهاند:
ورزش منظم و استفاده از نرمشهای كششی، نوشیدن مایعات كافی قبل و بعد از ورزش، گرم كردن ماهیچهها قبل از خواب و پوشیدن كفشهای طبی.
داروها نقش ثابت شدهای در درمان گرفتگی عضلانی شبانه پاها ندارند، اما برخی مردم داروهای زیر را مفید میدانند:
كدیین، شلكنندههای عضلات، ویتامینe، دیفن هیدرامین، ورایامیل و گاباپتیتن. اما ارزش این داروها هنوز به طور علمی به اثبات نرسیده است. اگرچه گرفتگی عضلانی شبانه پاها خطرناك نیست، ولی بسیار دردناك است و مانع خوابیدن میشود.
گرفتگی عضلات در هنگام ورزش
هیچ چیز نمیتواند به اندازه گرفتگی عضله، مانع ادامه ورزش شود. گرفتگی عضله ران از شایعترین انواع گرفتگی عضلانی هنگام ورزش است كه معمولا در مناطق گرم و مرطوب رخ میدهد. با وجود اینكه این وضعیت شایع است، علت آن مشخص نیست. به نظر برخی متخصصان، خستگی ماهیچه علت آن است. گرفتگی عضلانی بیشتر در ورزشكارانی كه خوب تمرین نكردهاند و قبل از رسیدن به شرایط فیزیكی مناسب اتفاق می افتد. به نظر دیگران، كمآبی بدن و عدم تعادل الكترولیتها علل اصلی بروز این حالت است؛ اگر چه آزمایش خون برای الكترولیتهای معمول (مانند سدیم و پتانسیم) طبیعی است.
در حقیقت بیشتر مواقع علت واضحی برای این مساله پیدا نمیشود، مگر در مورد ورزشكارانی كه برای مدت طولانی ورزش میكنند یا ورزشهای سنگین انجام میدهند. در این مواقع، كم آبی بدن و عدم تعادل الكترولیتی در گرفتگی عضلات نقش دارد.
پس بهترین راه برای ورزش كردن چیست؟
گرم كردن برای مدت 10 5 دقیقه در ابتدای فعالیت ورزشی و انجام حركات كششی قبل و بعداز ورزش مفید است. مایعات بیشتری مصرف كنید، و حركات ورزشی را آرام آغاز كنید.
پیشبینی اینكه چه وقت دچار گرفتگی عضلانی میشوید دشوار است، اما باید بدانید كه گرفتگیها در بیشتر موارد رفع میشوند و مشكل دراز مدتی برای ورزش كردن به وجود نمیآورند. وقتی دچار این حالت شدید، بهتر است ورزش را متوقف كنید و حركات كششی انجام دهید تا گرفتگی برطرف شود.
بیماریهای مرتبط با گرفتگی عضلانی
بیشتر افرادی كه گرفتگی عضلانی دارند، كاملا سالم هستند، اما گاهی اوقات گرفتگیها میتوانند نشان از ابتلا به یك بیماری زمینهای باشند.
حالات و بیماریهای مرتبط با گرفتگی عضلانی عبارتند از:
بیماریهای متابولیك ماهیچه مانند انواع دیستروفی ماهیچهای شامل دیستروفی میوتونیك، ممكن است باعث گرفتگی عضلانی شوند. دیالیز (فرآیند تصویر خون در بیماران مبتلا به نارسایی كلیه) اغلب با گرفتگی عضله همراه است. كم كاری تیروئید و پاركینسون از دیگر بیماریهایی هستند كه میتواند موجب گرفتگی عضلانی شوند.
* بیكفایتی مزمن عروقی خود علت نامشخصی دارد اما گرفتگی عضلانی در این افراد به علت گردش خون ضعیف در سیاهرگهای پا دیده میشود.
* حاملگی احتمالا به علت كاهش منیزیم خون باعث این حالت میشود.
* اختلالات تنظیم قندخون مانند دیابت و كاهش قند خون نیز میتوانند با گرفتگی عضلانی همراه باشند.
* بعضی از داروهای آسم، فشارخون، قلب و شیمیدرمانی نیز موجب بروز این وضعیت میشوند.
* اگر به گرفتگی شدید یا طولانی مدت پاها دچارید، یا به یكی از بیماریهای گفته شده مبتلا هستید، برای درمان بهتر است با پزشك خود مشورت كنید.
چرا باید به گرفتگی عضلانی اهمیت دهیم؟
باوجود این كه گرفتگی عضلانی خطرناك نیست، اما باعث ناراحتی افراد سالم میشود و گاهی هنگام شنا كردن میتواند جان شما را تهدید كند. درد، كیفیت زندگی را پایین میآورد و بعضی گرفتگیهای عضلانی خواب را برهم میزنند و باعث میشوند كه فرد در روز خسته باشد و تمركز كمی برای انجام كارها داشته باشد.
افرادی كه گرفتگی ماهیچه دارند، به دنبال درمان طبی میگردند و اگر برای درمان این مشكل برایشان دارو تجویز شود، ممكن است به عوارض ناشی از آن دچار شوند. بعضی وقتها مجبورید برای رهایی از یك مشكل، بهای گزافی بپردازید. اگر جزو نادر افرادی باشید كه مبتلابه بیماری زمینهای همراه با گرفتگی عضلانی هستند، باید بدانید كه تشخیص آن بیماری زمینهای بسیار مهم است.
|
behnam5555 |
12-22-2010 08:06 PM |
داستان زیبا شیطان و نماز گذار
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد ...
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش
را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.
مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))،
از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد
ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست
در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.
شیطان در ادامه توضیح می دهد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،
خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم
و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.
به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر
باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.
بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.
داستان:
کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید
چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر
دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد.
این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید.
|
behnam5555 |
12-22-2010 08:07 PM |
راز تکرار بزرگترین ترجیعبند قرآن
آیه کریمهی«فباىّ الاء ربكما تكذبان»، بزرگترین ترجیعبند قرآن به شمار می رود که حدود 31 مرتبه در سوره مبارکه الرحمن تکرار شده است. علت این تکرار چیست؟ اصولا آیا تکرار این ایه، مخل فصاحت و بلاغت در کلام پروردگار نخواهد بود؟
در سوره «الرحمن» خداوند نعمتهاى گوناگون خود را- اعم از مادى و معنوى بیان كرده و بعد جن و انس را مخاطب قرار داده است كه: كدام یك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذیب مىكنید. این پرسش، استفهام تقریرى است كه در مقام اقرار ذكر مىشود.
از این رو در روایتى آمده است كه بعد از این جمله بگوییم: پروردگارا ما هیچ یك از نعمتهاى تو را تكذیب نمىكنیم.
«لا بشىء من الائك رب اكذب». اندیشه و دقت در نعمتهاى الهى- با جزئیات و ریزهكارىها و اسرارى كه در هر یك از آنها نهفته است حس شكرگزارى را برمىانگیزد و انسان را به عرفان و شناخت مبدأ این نعمتها دعوت مىكند. به همین جهت خداوند از بندگانش، اقرار مىگیرد. این تكرار نه تنها منافاتى با فصاحت و بلاغت ندارد، بلكه خود یكى از فنون فصاحت است. این درست مانند آن است كه پدرى فرزند فراموش كار خود را مخاطب ساخته، مىگوید: آیا فراموش كردى كودكى خرد و ناتوان بودى. من چه خون جگرها براى پرورش تو خوردم؟ آیا فراموش كردى هنگامى كه به مرحله جوانى رسیدى و نیاز به همسر داشتى، پاكترین همسر را برایت انتخاب كردم؟ آیا فراموش كردى نیاز به خانه و وسایل زندگى داشتى، برایت فراهم كردم؟ پس این سركشى و بىمهرى از چیست؟ خداوند مهربان نیز نعمتهاى گوناگونش را به این بشر فراموشكار یادآور مىشود و به دنبال هر بخش از آنها، از او سؤال مىپرسد: «كدام یك از اینها را انكار مىكنى؟» پس این نافرمانى و طغیان براى چیست؟ در حالى كه اطاعت من نیز رمز تكامل و پیشرفت خود شما است و از آن چیزى عاید پروردگارتان نمىشود*
|
اکنون ساعت 04:03 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)