صوفي از صومع گو خيمه بزن بر گلزار
كه نوقت است كه در خانه بخفتي بي كار |
صوفي از صومعه گو خيمه بزن بر گلزار
كه نوقت است كه در خانه بخفتي بي كار |
روشنی طلعت تو ماه ندارد پیش تو گل رونق گیاه ندارد ل |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است |
حروف را خودت انتخاب کن لطفا.... تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی به خدایی که تویی بنده بگزیده او که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی ت |
تاريك كلبه اي كه پي روشني آن
بيهوده منتي ننهد شمع خاوري... ز |
زدل نقش جمالت در نشی یار خیال خط و خالت در نشی یار مژه سازم بدور دیده پرچین که تا وینم خیالت در نشی یار ر |
ره است اينجا و مردم رهگذارند مبادا بر سرت پايي گذارند
ك |
که من مور نيم که بر سرم پا بگذارند ..... ..... |
حرف انتخابی؟؟؟؟؟
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد ج |
جهان تا بود شهرياران بود
پيامم بر تاجداران بود كه فردوسي طوسي پاك جفت نه اين نامه بر نام محمود گفت بنام نبي و علي گفته ام گهرهاي معني بسي سفته ام |
ماند به بهشت آن رخ گندم گونش عشاق چو آدم است پیرامونش ساقي را نرفته بر گندم دست عمدا ز بهشت میکند بیرونش د |
در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز
چتوان كرد كه سعي من و دل باطل بود ر |
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند ز |
زان یار دلنوازم شکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت ی |
يكي نغز بازي كند روزگار
كه بنشاندت پيش آموزگار س |
سیاوش سیه را به تندی بتاخت
تو گویی که اسبش به آتش بساخت ش |
شبي ياد دارم كه چشمم نخفت
شنيدم كه پروانه با شمع گفت گ |
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز ماهرویان این کار کمتر آید ک |
كجا همي رود آن شاهد شكر گفتار
چرا همي نكند بر دو چشم من رفتار س |
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی خ |
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم راحت جان طلبم و از پی جانان بروم ج |
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بی تو بسر نمی شود ه |
جهان آفرين تا جهان آفريد
سواري چو رستم نيامد پديد |
همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي
به نواي آشنايي بنوازد آشنا را ص |
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن دور فلک درنگ ندارد شتاب کن |
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را ت |
نا اميد از در لطف تو كجا شايد رفت
تاب قهر تو نداريم خدايا زنهار ض |
حرف انتخابی دارد!!
|
اشتباه شد ببخشيد يعني قاطي شد
تو كز محنت ديگران بي غمي نشايد كه نامت نهند آدمي ج |
جان ز تو نوش می کند دل ز تو جوش می کند
عقل خروش می کند بی تو بسر نمی شود چ |
چندين هزار صورت زيبا بيافريد
تا كيست كو نظر ز سر اعتبار كرد ع |
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند ک |
كه رستم منم كم مماناد نام
نشيناد بر ماتمم پور سام ز |
زین هر دو پی هم بگراییم هنوز از دوست بدین سبب جداییم هنوز م |
من مانده ام محجور ازو ديوانه و رنجور ازو
گويي كه نيشي دور از او در استخوانم مي رود ا |
از یار وفا مجوی کاندر هر باغ بی هیچ نصیبه عشق میبازد زاغ تا با خودی از عشق منه بر دل داغ پروانه شو آنگاه تو دانی و چراغ |
حرف انتخابي تو هم مثل من گويا پيري
ب بيا ساقي آن مي كه حال آورد كرامت فزايد كمال آورد به من ده كه بس بي دل افتاده ام وزاين هردو بي حاصل افتاده ام پ |
مثل خودت که هميشه يادت ميره .... پیدا دگران راست نهان تو تویی خوش باش که در جمله جهان تو تویی ت |
تو را اگر ملك هنديان بديدي روي
نماز بردي و بتخانه هاش بر كندي ح |
اکنون ساعت 03:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)