پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

ماهین 11-12-2012 01:42 AM

بهتر که نمی شود
این زخم
عادت به بد خیمی دارد و
تو را زمین نمی گذارد و
اشک
پهن کرده سفره اش را روی صورتم
من
دست کشیده
از دوست داشتن تنی
من دست کشیده از دوست داشتنی
من
دست کشیده از منی
که اشک همچنان می بارد و
تو را زمین نمی گذارد و
باد
می پیچاند مرا دور روسری ات
مهدی صدیقی

افسون 13 11-12-2012 08:12 AM

می زنم کبریت بر تنهایی ام
تا بسوزد ریشه ی بی تابی ام
می روم تا هر چه غم پارو کنم
خانه ام را باز هم جارو کنم
می روم تا موی خود شانه کنم
خنده را مهمان این خانه کنم
می روم تا پرده ها را واکنم
دوست دارم ؛ دوست دارم
عشق را معنا کنم
شادی ام را رنگ آبی می زنم
بوسه بر طعم گلابی می زنم
می دوم خندان به سوی آینه
باز می خندم ؛ به روی آینه
می زنم یک شاخه گل بر موی خود
می نشینم باز بر زانوی خود
می نشانم روی دستم یک کتاب
تا بخوانم باز هم یک شعر ناب
آری !آری ! این منم این شاد و مست
دوست دارم عاشقی را هرچه هست

leila_24 11-12-2012 08:30 AM

چگونه شرح دهم بت پرست یعنی چه؟
کسی که دل به تو یک عمر بست یعنی چه؟

برای لحظه ی اول که دیدمت ناگاه
نخورده تجربه کردم که مست یعنی چه؟
...
گذشتی و نگذشتم که خاطرت باشد
کسی که پای دلش مانده است یعنی چه؟

گلایه می کند از گریه ام خدا اما
زمین نخورده بفهمد شکست یعنی چه؟

تو را که ترک کنم تازه بعد می فهمی
که انتقام من و ضرب شصت یعنی چه؟


الهام دیداریان

افسون 13 11-12-2012 10:34 AM

کدامین چشمه سمی شد ، که آب از آب می ترسد ؟
و حتی ، ذهن ماهیگیر ، از قلاب می ترسد
کدامین وحشت وحشی ، گرفته روح دریا را
که توفان از خروش و موج از گرداب می ترسد

گرفته وسعت شب را ، غباری آنچنان مبهم
که چشم از دیدگاه و ماه از مهتاب می ترسد
شب است و خیمه شب بازان و رقص وحشی اشباح
مژه از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب می ترسد

فغان ، زین شهر کج باور ، که حتی نکته آموزش
زافسون و طلسم و رمل و اسطرلاب می ترسد
فضا را آنچنان آلوده ، دود نفرت ونفرین
که موشک هم ، ز سطح سکوی پرتاب می ترسد

طنین کار سازی هم ، زسازی بر نمی خیزد
که چنگ از پرده ها وسیم ، از مضراب می ترسد
سخن ، دیگر کن ای بهمن ! کجا باور توان کردن
که غوک از جلبک و خرچنگ از مرداب می ترسد


"بهمن رافعی"

leila_24 11-12-2012 01:22 PM

فاصله جریان دارد....



بین چشم من وتو فاصله اسکان دارد
ودر این بین دل یخ زده مهمان دارد
سطح مژگان مرا ابر در آغوش گرفت
ابر زائو که فقط شرشر باران دارد
باد تکرار نفس های مرا می شمرد
درد دوری نکند مژده ی طوفان دارد!!!
نازنین هاجر و صحرای عطش ،اسماعیل
داستان من وتو آیه ی قرآن دارد
باز تکرار اساطیر کهن دلخوشی ام
یوسفم گم شده ومیل به کنعان دارد
من تماشاگر ومحو همه ی ثانیه ها
قصه ی چشم تو کی نوبت اکران دارد؟
چشم می بندم ودر خواب به من می گویی:
یک نفر مرده ولی از نفست جان دارد
من وتو برده ی تقدیرِ پر از ابهامیم
چه بگویم ؟به خدا فاصله جریان دارد
پیچک درد وهزاران غم وتنهایی و من
شک ندارم که زمین قحطی انسان دارد !!



شاعر : مریم وزیری (تیماء)

مستور 11-15-2012 01:38 AM

عشق _ از عطار
 
عشق را با کفر و با ایمان چکار
عاشقان را با تن و با جان چکار
درد و خون دل بباید عشق را
قصه ی مشکل بباید عشق را
ساقیا خون جگر در جام کن
گر نداری درد از ما وام کن
عشق را دردی بباید دیده روز
گاه جان را پرده در گه پرده دوز
ذره ای عشق از همه آفاق به
ذره ای درد از همه عشاق به
عشق مغز کاینات آمد مدام
لیک نبود عشق بی دردی مدام

عطار نیشابوری

افسون 13 11-15-2012 09:46 AM

چه عشقها که در مسیر سرخوشی هامان
لِه می شوند
چه خاطراتی که نامشان عاشقانه هاست
و خاک می خورند آن گوشه
کنار تاریخ عاشقیمان ...
تنها
حکایتِ بی تفسیر
دل است
که به قدرِ جاده ی عاشقیمان
قد می کشد
بزرگ می شود
طپنده تر می شود
انگار تمام خامی ِ کودکانه اش را
می بخشد به روزگار
و دور از هیاهویِ زندگی
همین "دل"ِ قد کشیده ی بزرگ
کوچک می شود
تنگ می شود
آب می شود
و تمامش خلاصه می شود در یک قطره اشک
و می غلطد رویِ گونه ها جایی که
عشق حک شده با مُهر ِ لبهایش !!

مستور 11-15-2012 05:02 PM

مردم دلتنگ را خلوت گزیدن می کشد
عاشقان را درد از جانان بریدن می کشد
پیش چشم باغبان آهنگ گل چینی مکن
کان جگرخون را خیال غنچه چیدن میکشد

ماهین 11-16-2012 12:51 AM

لحظه ها را دریاب چشم فردا کور است
 
چه گریزی است ز من ؟
چه شتابی است به راه ؟
به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه ؟

مرمرین پله آن غرفه عاج !
ای دریغا که ز ما بس دور است
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کور است.

نه چراغی است در آن پایان
هر چه از دور نمایان است .
شاید آن نقطه ی نورانی
چشم گرگان بیابان است .

من فرو مانده به جام
سر به جاده نهادن تا کی ؟
او در این جاست نهان
می درخشد در می

گر بهم آویزیم
ما دو سرگشته تنها ، چون موج
به پناهی که تو می جویی، خواهیم رسید
اندر آن لحظه ی جادویی اوج !

فروغ فرخزاد

مستور 11-16-2012 01:06 AM

امشب چو لاله داغ تو بر جان تهاده ایم
دیوانه وار سر به بیابان نهاده ایم
عشق تو زندگانی ما را خراب کرد
چون جغد آشیانه به ویران نهاده ایم
یا کشتن است کیفر ما یا که سوختن
زیرا چراغ در ره طوفان نهاده ایم
نیکوست رنج ما و نکوتر فغان ما
زیرا که دل به مهر نکویان نهاده ایم
صبح امید ما دل سنگ تو شام کرد
بیهوده نیست سر به گریبان نهاذه ایم



اکنون ساعت 12:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)