دوش در خواب چنان دید خیالم که سحر
گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهانی |
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی |
به خاک پای صبوحیکنان که تا من مست
ستاده بر در میخانهام به دربانی |
سر ما و در میخانه که طرف بامش
به فلک برشد و دیوار بدین کوتاهی |
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند |
برفتم به نزدیک دیوار چین
به شاهی بر او خواندم افرین |
ماهی که شد به طلعتش افروخته زمین
شاهی که شد به همتش افراخته زمان |
ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
طامات تا به چند و خرافات تا به کی |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
ساقی چمن و گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی |
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است |
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی |
همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد
که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت |
حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار
عملت چیست که فردوس برین می خواهی |
دانی مراد حافظ از این درد و غصه چیست
از تو کرشمهای و ز خسرو عنایتی |
حافظ چو پادشاهست گه گاه می برد نام
رنجش ز بخت منما باز آ به عذر خواهی |
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش |
جبین و چهره حافظ خدا جدا مکناد
ز خاک بارگه کبریای شاه شجاع |
نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن
بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام |
حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جان
در این خیالم ار بدهد عمر مهلتم |
حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید
جای در گوشه محراب کنند اهل کلام |
حافظ گرت به مجلس او راه می دهند
می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو |
هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد
بلبل به نواسازی حافظ به غزل گویی |
یاد باد آنکه به اصلاح شما می شد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود |
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد |
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش |
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت |
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش |
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می |
گذار بر ظلمات است خضر راهی کو
مباد کآتش محرومی آب ما ببرد |
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست |
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد |
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش |
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست |
که را گویم که با این درد جانسوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد |
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن |
نگویمت که همه ساله می پرستی کن
سه ماه می خور و نه ماه پارسا می باش |
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش |
کمال دلبری و حسن در نظر بازیست
به شیوه نظر از نادران دوران باش |
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش |
اکنون ساعت 06:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)