گرمن از سرزنش مدعیان اندیشم
شیوه ی مشتی و رندی نرود از پیشم ق |
قد خمیدۀما ســــــــــــــــــهلت نماید امّا
برچشم دشمنان تیر از این کمان توان زد ک |
|
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم ؟ هیچ
وز حاصل عمر چیست در دستم ؟ هیچ (ک) |
کنون که در کف گل جام بادۀ صافسـت
بصد هزار زبان بـلبـلش در او صافســت گ |
گرتیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله ف |
فریاد که گر جور فراق تو نویسم
فریاد بر آید ز دل هر که بخواند ژ |
ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر
راست بر عارض گلبوی عرق کرده یار سعدی ض |
ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز
چو این افسانه کردم پیشش آغاز خ |
خداوندا به فریاد دلم رس
کس بی کس تویی من مانده بی کس ز |
زهدرندان نوآموخته راهی به دهی است
من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم |
ما زنده به عشقیم فنا را نشناسیم
شایسته دردیم دوا را نشناسیم بی پرده فتادیم در آغوش تو ای گل چون شبنم پاکیم حیا را نشناسیم هر کس به دری جبهه تسلیم نماید ما چون درِ تسلیم و رضا و نشناسیم // س |
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده انست که نامش به نکویی نبرند گ |
گفتند میهمانی عشاق می کنی
سعدی به بوسه ای ز لبت میهمان تست // ن |
ناوک چشم تو در هر گوشه ای
همچو من افتاده دارد صدقتیل //ص |
صنما با غم عشق تو چه تدبير كنم
تا به كي درغم تو ناله ي شبگير كنم //ج |
جوهریّ عقل در بازارِ حُــــــــــسن
قیمتِ لَعلش به صد جان می کند ک |
کمال دلبری وحسن درنظربازی است به شیوه ی نظز از نظران دوران باش ق |
قصر فردوس به پاداش عمل مي بخشند
ما كه رنديم و گدا دير مغان ما را بس ||ش|| |
شب ها گذرد بر من از اندیشهی رویت
تا روز نه من خفته،نه همسایه ز دستم ل |
لیک این نکته هست نه جز این
ما شریک همیم اندر این کار نیما یوشیج http://freesmile.ir/smiles/308118_22.gif شعر هاش ریتم نداره ----------- خ |
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای تو بست ============== ق :) |
قبول کن که گذشته ست کار من از شک
که سالهاست به تنهایی ام یقین دارم ط |
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم ف |
فعل هایی که ز ما دیدی و نپسندیدی
به خداوندی خود پرده بپوش ای ستار ف |
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خودچه آسان گفت من ومقام رضابعدازاین وشکر رقیب که دل به دردتوخوکردو ترک درمان گفت ر |
روی او آیینه ی ایام عمر رفته بود
دیگر آن آیینه را هرگز نبیند روی من ل |
لبش میبوسم و در می کشم می
به آب زندگانی برده ام پی ر |
راه صـــد دشـمنم از بهر تو میباید داد
تا یکی دوسـت ببینم کـه بگوید خبرت ک |
که را گویم که با این درد جانسوز
طبیبم قصدجانِ ناتوان کرد ب |
بی تو به خانه می روم مسیر دام می شود
همیشه در یک قدمی وقت تمام می شود ط |
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری ق |
قصه ها گفتم به سودای تو، با همصحبتانت تا نهان از چشم ها، آن روی زیبا را ببینم // ت |
تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم
همیشه فاصله ای هست داد از این دارم ف |
فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم ج |
جان بر کف دست آمده تا روی تو بیند
خود شــرم نمیآیدش از ننگ بضاضعت و |
وصل خورشید به شب پرّه ی اعمی نرسد
که درآن آینه صاحب نظران حیرانند پ |
پسر در پی کــــــــــاروان اوفتاد
ز دشنام چندان که دانست داد ش |
شنیدم که مسکین در آن زیر گفت
نشاید بدین پنجه با شیر گفت ط |
طالب لعل وگهرنیست وگرنه خورشید
همچنان درعمل معدن وکان است که بود ش |
اکنون ساعت 06:22 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)