تو گوهر بین و از خر مهره بگذر
ز طرزی کن نگردد شهره بگذر چو من ماهی کلک آرم به تحریر تو از نون والقلم میپرس تفسیر |
روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار |
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را |
ای پیک راستان خبر یار ما بگو احوال گل به بلبل دستان سرا بگو ما محرمان خلوت انسیم غم مخور با یار آشنا سخن آشنا بگو |
وصـــال دولت بیـــدار تــرسمت نــدهنــد |
هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم |
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم |
از لعل تو گریبانم انگشتری زنهار |
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند |
احرام چو بندیم چو آن قبله نه اینجاست |
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز |
در خرابات مغان ما نیز هم منزل کنیم |
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعاگویم |
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای |
ما که دادیم دل و دیده به طوفان بلا |
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد |
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند |
دل صنوبری ام همچو بید لرزان است |
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود |
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست |
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی به خدایی که تویی بنده بگزیده او که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح |
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تـــا به غایت ره میخـــانه نمیـــدانستم |
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال |
تو با خدای خود انداز کار دل و خوش دار |
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز |
درحلقه ی گل و مل خوش خواند دوش بلبل |
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما |
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب |
تو را که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری بخواه جان و دل از بنده و روان بستان که حکم بر سر آزادگان روان داری |
یک دل بنما که در ره او |
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس |
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار |
تو بدری و خورشید تو را بنده شده ست تا بنده ی تو شده ست تابنده شده ست زان روی که از شعاع نور رخ تو خورشید منیر و ماه تابنده شده ست |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است |
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس چرا بایدت دیگری محتسب و من یتق الله یجعل له و یرزقه من حیث لا یحتسب |
به جان او که به شکرانه جان بر افشانم |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود |
اکنون ساعت 11:22 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)